نوشته اصلی توسط طاهره
baran عزیزم:72:
تو هم مثل همه ی موجودات مختاری هر جور که دلت می خواد و هر جور که می تونی خدا رو دوست داشته باشی اما ...
به نظر تو اختیار رو به چه کسی می دن و وقتی کسی از قدرت اختیار و انتخاب برخورداره باید چطوری از این قدرت و توانمندی استفاده کنه ؟
من که فکر می کنم وقتی به من به عنوان یک انسان صاحب اختیار ، ابزاری چون عقل ... داده شده و می تونم برای کوچکترین کارها ، رفتارها ،حرفها ، تصمیم گیریها ، انتخابها و ... به اون مراجعه کنم چرا باید خدا رو مسئول نتیجه ی تمام عملکرد خودم در زندگی بدونم ؟ و با کوچکترین ناملایمتی بخوام که خدا پادرمیونی کنه و مشکلات منو حل کنه ؟ پس من چیکاره ام ؟ کجا معنی پیدا می کنم ؟ کجا تعریف می شم ؟ کجا هویت پیدا می کنم ؟ قطعا موقع شادی و خوشحالی و وقتی که همه چیز بر وفق مرادمه تنها زمانی نیست که من یک انسانم ... بلکه وقتی من دارای یک هویت مستقل و معنادار هستم که بتونم از نیروهایی که در اختیارمه استفاده کنم . در انتخاب ها دقت کنم . انتخاب فقط انتخاب همسر نیست ... فقط انتخاب رشته ی تحصیلی و شغل نیست ... این منم که انتخاب می کنم در ارتباط با تو که دوست منی در این لحظه چه رفتاری رو در پیش بگیرم و این تصمیم من هر چند کوچک و ناچیز هم باشه در نوع رابطه ای که بین ما ادامه پیدا خواهد کرد تاثیر خواهد داشت و .... این منم که می تونم واقع بینانه اشتباهاتی که مرتکب شدم رو بپذیرم و پای اونها انسان وار بمونم و هزینه های اونها رو پرداخت کنم و یا نه ، به عکس رفتار کنم و در ظرف اشتباهاتم غلط بزنم و اونا رو دوباره و دوباره تکرار کنم ... این منم که تجربه می کنم و از تجربه هام درس می گیرم برای یک زندگی بهتر و یا نه ، تو تجربه هام می مونم و نمی پذیرم که من هم مسئولیتهایی دارم برای ادامه ی زندگی ... این منم که با انتخابها ، با رفتارها ، با گفتارها ، با جهت گیریها ، و با ... سهم خودم رو از زندگی تعیین می کنم ... این منم که قادرم شرایطم رو تغییر بدم ...
این منم : یک انسان که ارتباطش با خدا در چارچوب اختیاراتش معنا پیدا می کنه ... تو چی فکر می کنی ؟
:72: