RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آذر جان
گفتنی های اصلی رو دوستان گفتن فقط یه تذکر
شما خودتون دچار افسردگی شدید از لذتها و لطافتهای زندگی دوری می کنید مشکل رو اول در خودتون حل کنید شما خودتون رو برای زندگی و استفاده از موهبتهای اون آماده کنید بعد اگر همسرتون تکاپو و تلاش شما رو دیدن و حرکتی نکردن انوقت بنویسید که من با این شوهرم چه کنم
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
با سلام به همه دوستاي خوبم ...خواهراي گلم....ممنونم از اينكه اينقدر صميمانه جوابمو دادين و دارين منو راهنمايي ميكنيد .........
گفتم اول مسائل زناشوييمو حل كنم شايد اكثر مشكلاتم توسط اين موضوع حل بشه......
نوشته هاي همتونو خوندم حرفاتون كاملا درسته.......
دوست عزيز(قلب سپيد) خودم اومدم اين مسئله رو مطرح كنم ديدم شما نوشتيد...فكر كنم كمال همنشين روي منم اثر گذاشته البته خودم متوجه شدم كه افسردگي دارم و با چند نفري مشورت كردم و بهم پيشنهاد دادن كه پيش مشاور برم......اول اينكه يه مشاور خوب پيدا نكردم دوم اينكه كمي تنبلي كردم..........راستش خيلي تمايل به استفاده از طلا ..لوازم آرايش. لباس هاي پر زرق و برق و اينكه ماشينم چي باشه خونم چند متر باشه.... ندارم هميشه مادر و مادر شوهرم دعوام ميكنند كه اون همه طلا ميشه يكبار گردنت گردنبند ببينيم (البته براي مجالس عروسي استفاده ميكنم ) هميشه وقتي داريم به جشن ميريم و من خودمو آرايش ميكنم و لباسهاي زيبا مي پوشم شوهرم (با اون همه غرورش) بهم ميگه ناز شدي ندزدنت.....
راستش مامانم خودش كارش مشاوره در مدارسه ....حدود يكي دو ساليه كه متوجه رابطه من با شوهرم شده روزهاي اول با من دعوا ميكرد كه شوهرت جوونه چرا بهش اهميت نمي دي.....امان الان ديگه حسابي از دستم ناراحته ........پريشب خونمون بود و من از حموم اومده بودم و داشتم تو آشپزخونه كار ميكردم كه شوهرم اومد و دستشو انداخت دور گردنم و گفت اصلا ميگي شوهر داري؟؟؟؟....منم با تحويل يه لبخند بقيه كارمو انجام دادم.....تا اينكه ديروز رفتم خونه و ديدم مامانم حسابي از دستم كفريه.......كلي دعوا و....منو برداشت برد بيرون كه اين چه وضعشه؟ چرا اينقدر با شوهرت سرد برخورد ميكني تو كه اينهمه نماز و قران و .....مي خوني داري گناه بزرگي رو مرتكب ميشي........
(راستش تا حالا با مادرم راجع به هيچ مسئله زندگيم صحبتي نكردم...توي اين چند ساله اصلا از مشكلاتم براش نگفتم.و اون كلا از همه چيز بي خبره..حتي از سيگار كشيدن همسرم ..هميشه سعي كردم خودمو وهمسرمو زندگيمو پيش همه خوب جلوه بدم مبادا باعث رنجش خانوادم بشم...)
سوگند عزيز دارم سعي ميكنم كه شرايط فعلي زندگيمو بهبود ببخشم ولي بايد همتون كمكم كنيد از كجا شروع كنم؟ گاهي ميام يه جايي رو درست كنم ميزنم صد جاي ديگه رو خراب ميكنم.
آني عزيز دقيقا مادرم هم همين نظر رو داره كه يه دختر جوان چرا بايد هميشه كسل باشه و حوصله نداشته باشه هميشه بهم ميگه از سركار مياي حتما تو خونه آرايش داشته باش... سر مسائل خانودگي (خانواده شوهر) با شوهرت بحث نكن...بزار تو خونه آرامش داشته باشه...البته از همون روز اول مادرم متوجه افسردگي شديد همسرم شده بود و اصلا جلوي اون به من و برادرهام محبت نميكرد و تمام تلاشش اين بود كه به شوهر محبت كنه (با خريد هديه به هر مناسبتي....درست كردن غذاهاي دلخواهش و ....)
دوست عزيز(دل) قرار چند ماه ديگه (شايد 3 ماه) خونمونو عوض كنيم..الان تخت خواب بچه تو اتاق ماست و چون شيرخواره فعلا اقدامي براي جدا كردنش نكردم اما به محض عوض شدن خونه حتما تغييراتي ميدم..مخصوصا براي اتاق خواب (راستش فكر ميكنم خيلي دل مرده شدم ونياز به عوض كردن بعضي از وسايل دارم.......)
دوست عزيز(سانا)راستش در اين چند سال مخصوصا سالهاي قبلتر دقيقا مثل يه مادر براش بودم شوهرم در بچگي ضربه خيلي بدي از مادرش و پدر ناتني خورده كه با هيچ چيز اون دوران بسيار حساس بهبود پيدا نميكنه ولي من تمام سعي خودم رو بايد بكنم......گاهي اوقات شوهرم بهم ميگه گاو نه من شيرده......اولش اينقدر محبت ولي ديگه انتهاش از كوره در ميرم و خسته ميشم(بابا آخه منم آدمم....)
شادزي.الينا و مصطفان عزيز از شما هم ممنونم.......
واما اولين اقدامي كه ديروز كردم........شوهرم عاشق تيپاي اسپورته (2تا شلوار جين و يك كتوني اوايل نامزدي برام خريده بود و من چون علاقه زيادي به اونا نداشتم جعمشون كردم و گذاشتم تو چمدون....اما ديروز رفتم يه شلوار خريدم و كلي لباسهاي زير و رور جذاب و زيبا كه اون دوست داره....از هفته ديگه كه مامانم بره (پيش مامانم روم نميشه لباسهاي كوتاه و تنگ بپوشم....بخاطر احترامي كه براش قائلم) و مي خوام براش همون طور كه دوست داره لباس بپوشم.......)اميدوارم اولين قدم رو درست برداشته باشم......
باز هم از همتون ممنونم.......و نيازمند كمكتون
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آذر جان
آدم يا دلش مي خواد مشكلش حل بشه يا نمي خواد ديگه.
اگر مي خواهي مشكلت حل بشه ناچاري پا رذوي خيلي چيزها بگذاري و به خيلي چيزها تن بدهي. ناچاري بعضي كارهاي كه دوست نداري را انجام دهي به اين منظور كه به هدفت برسي(سر بسته مي گويم)
مثلا اينكه به خاطر حيا خيلي كارها نمي خواهي انجام دهي بي معني است. چه حيايي؟! حيايي كه رشته زندگيتان را از هم پاره كند چه مذيتي دارد؟! چرا فكر مي كني اگر براي خيلي كارها پيش قدم شوي و كمي تنوع چاشني آن كني از بين رفتن حيا خواهد بود. او شوهرت است و 9 سال است كه با او زندگي مي كني؟!
فكر نمي كني كه بعد از 9 سال او ديگر به زندگي قبل از شما فكر نمي كند و مشكل از جاي ديگري است.
براي حل مشكلت به گذشته شوهرت چشم ندوز. مشكلت را از درون خانه خودت پيدا كن.
او كه از اول با تو اينطوري نبوده. به مرور اينطوري شده . پس مشكل همين نزديكيهاست. ذهنت را از افكار منفي دور كن و فكر نكن كه او به كسي يا چيزي در گذشته فكر ميكند.
همانقدر كه تو به او به زور و عليرغم تنفرت به صورت ظاهري به او مي گويي دوستش داري او هم ممكن است براي تو كارهاي زوركي انجام دهد. بالاخره زندگي يك تعادل است. هر جقدر برايش مايه بگذاري همانقدر به تو نتيجه مي دهد. او به تو نياز دارد كه از تو درخواست مي كند كه دائما به او بگويي دوستش داري. و البته فكر ميكنم كمي هم اعتماد به نفس پائين است. البته در اين موارد اگر كمي تعريف و تمجيد از او بكني (البته نه ظاهري و دروغي)كمك بزرگي به وسواس هاي ذهني او خواهي كرد. به نظرت در بعضي موارد زياد با نظرات او مخالفت نمي كني؟! همانطور كه گفتي او مرد قوي است و تو بايد حس قدرت را در وجود او بيشتر كني. شما تازه يكسال است كه صاحب فرزند شده ايد. چرا بايد زندگيتان اينقدر سرد باشد؟! با او صادق باشد و حرفهايت را به او صادقانه بزن. ين بهترين كمك به او است
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
دانه عزيزممنونم از راهنماييت( و امضاي قشنگت.......)
به نظر شما حساسيت و وسواس هاي ذهني همسرم با تعريف و تمجيد واقعي و منطقي و بالا بردن اعتماد به نفسش قابل حله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حتما امتحان ميكنم
تك تك نظراتتون رو تو ذهنم حك ميكنم و مي خوام اجرا كنم اميدوارم .........
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام
آذر عزیز
تو بیشتر نیاز به تغییر داری تا شوهرت ،
شوهرت به خاطر نیاز عاطفیش به تو ، با تغییرات تو تغییرات مثبت را خواهد داشت >
تو هم لازمه در این زمینه ها در خودت تغییر ایجاد کنی ، و حتی اگه لازم باشه به مشاوره
حضوری مراجعه داشته باشی .
1 - با هر ابزاری که خلاف شرع نباشه برای بالا بردن نشاط روحیت تلاش
کن ، به عبارتی در درجه اول باید تغییر روحیه بدی ، از خمودگی به نشاط ( از کتابهایی
که در این زمینه میتونه کمک کنه بهره بگیر .
2 - اول تلاش کن که خودت را دوست داشته باشی و عشق
بورزی ، پیداست که عواطفت ننسبت به خودت هم ضعیفه ، که این خود به خود راه
مهر ورزی به همسرت رو هم از بین میبره .
3 - احتمال میدم بیشتر رفتار مردانه داشتی ( شاید شرایط کاری اینجوری بوده ) ، و تو زندگی
با همسرت کمتر زنانگی از خودت نشون میدی ، اگر اینطوره باید تغییر رویه بدی و
رفتارهای زنانه رو با همسرت داشته باشی .
4 - در نگرشت تغییر ایجاد کن، اینکه حیا اجازه نمیده تو روابط
زناشویی اونجوری که همسرت انتظار داره باشی ( گرم و فعال و... ) نگرش غلطیه که خدا هم نمی پسنده . خانمی میدونی
تنها وظیفه بلکه اساسی ترین وظیفه زن نسبت به مردش در نگاه دینی تأمین نیاز جنسیه ؟
اونوقت کیفیت بخشیدن اینو بی حیائی میدونی ؟ ( این نگرش شما و سرد برخورد کردن و
رفع تکلیفی عمل کردنت تو رابطه چنان در شوهرت اثر منفی داشته که ترجیح داده جدااز شما
بخوابه.و تو اینجا مرتکب ظلم شدی )
5- اساس دستور العملهای دین و مذهب ما برای داشتن یک زندگی سالمه ، و تو اگر از
مستحبات ظاهری بگذری و به بهبود بخشیدن رابطت با همسرت و نشاط بخشیدن به زندگیت
بپردازی به اصل دین عمل کردی.
6 - به نظر میاد در ابراز علاقه غرور عاظفی داری ، خانمی میدونی اگه تو ابراز عواطفت به
همسرت رقیق باشی و از اعماق وجود ابراز عاطفه داشته باشی ، در درجه اول به خودت
کمک می کنی ، ؟ چون از زمختی روح و روان تو کاسته میشه و لطافت روحی پیدا می کنی ،
میدونی چرا عاشقای واقعی به شعر و شاعری و کلاً هنر رو میارن ، ؟ چون روحشون لطیف
میشه و هنر هم لطیفه ، پس عاشق شو ، عشق را نسبت به شوهرت در خودت ایجاد کن و
ابراز کن اونوقت ببین که معجزه می کنه ، اگه بخوام یه راه میان بر برای رسیدن به همه موارد
بهت پیشنهاد کنم ، این میان بر همون عشقه ، پس عاشقش شو ( و تو می تونی )
*
1 فایل پیوست
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
با سلام
فرشته مهربانم ممنونم از نظرت..........هرچه قدر بهم بگين حقمه ميدونم:(.....
از خدا خواستم اين همه بي تفاوتي منو در قبال همسرم ببخشه.......اميدوارم بتونه بنحو احسن از اين به بعد براش جبران كنم.
فقط نياز به معرفي يه مشاور خيلي خوب و مطمئن(در تهران) دارم. اگه كسي رو مي شناسيد بهم معرفي كنيد.......بازم ممنون:72:
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
اذر جون ،بهترين کسي که در اين راه ميتونه کمکت کنه خودت هستي .:16:
به خودت انگيزه بده ،انرژي بده وقتي اين انرژي رو در خودت تقويت کني مسلما به همسرت هم انتقال مي دي و دوباره به خودت با بار بيشتري برميگرده :104:
خودت رو به زمان ومکان نسپار از هر لحظه اي براي پربار شدن عشق وعلاقه بينتون استفاده کن ،اجازه بده اين عشق وشور خودش رو ظاهر کنه از طريق کلمات،چشمان،اعمال،رفتار وحتي با زبان بي زباني قلبت.:43:
وبعد هم همسرت رو دعوت کن ،تا باهم همراه و يکي بشيد.:227:
"منتظر نمانيد عشق شما را پيدا کند .
زمين حاصلخيزي بيافرينيد تا بذر عشق به سادگي در ان جوانه زند و رشد کند .
خود را تمام و کمال و تا انجا که در توان داريد با صداقت تمام به رابطه تان متعهد و پايبند کنيد.
قدرت تعهد بذر عشق ميان شما و معشوق را ابياري خواهد کرد و به ان اين امکان را خواهد داد تا در قلب شما به بار بنشيند."
باربارا دي انجليس
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
از توجه و پاسخ هاي همتون ممنونم
آني عزيز سعي ميكنم هميشه خودم و بچه و زندگيم مثل دسته گل باشه ولي اصلا تمايلي به نزديكي ندارم اصلا حوصله گل و شمع و آهنگ اينا رو ندارم........نمي دو نم چرا...راستش منو شوهرم به روش سنتي با هم ازدواج كرديم اولش من خيلي علاقمند بهش بودم (در نهايت مرگ)اما الان اصلا ازش خوشم نمياد نه اينكه فكر كنيد دلمو زده .خودش ميگه چون تمام شرايط خوب يه همسر ايده آل رو داشتي باهات ازدواج كردم بدون هيچ علاقه قبلي بعد از يكسال بعد از عقد كم كم از من خوشش اومد ولي ميدونم كه هيچ وقت عاشقانه نگام نكرده باهم نخنديده با هم نزديكي نكرده من از اين موضوع بشدت ناراحتم.......سكس با كي با كسي كه فقط (تحت شرايط و چارچوب خانواده)بعنوان همسر دوستم داره و هميشه هم به من ميگه تو خيلي دختر خوبي هستي ولي چه فايده ؟؟؟؟؟؟؟من از توي چشماش ميخونم همه چيزو ........(البته ناگفته نمونه كه در زمان مجرديش دختري رو عاشقانه دوست داشته .با تمام وجود و منو اوايل زندگي 2 بار تو سكس با نام اون صدا كرده البته من اصلا به روش نياوردم ولي از تو داغون شدم........مني كه همه چيزمو براي همسرم گذاشته بودم......البته اين موضع مال چند سال پيشه و من همه اونها رو فراموش كردم ..)ولي الان به ناچار بايد براي تداوم زندگيم بايد اين علاقه رو تو وجود خودم زنده كنم بعدش تو وجود همسرم..........
منتظر نظراتتون همستم.بازم ممنون
خانومی یادت باشه که تو برای نگه داشتن زندگیت یکسری از عادت ها و رفتارهاتو عوض کنی نمی دونم به این اعتقاد داری یا نه اینکه خانوما هر کاری رو که بخوان می تونن انجام بدن تو اول باید رو خودت کار کنی و شادابی خودت رو بدست بیاری در موارد جنسی هم چرا با پزشک مشورت نمی کنید و با استفاده از دارو همون طور که همسرتون می خواد گرو و پر حرارت باشی
اگه شادابی رو به خونه برگردونی و به همسرت بیشتر نزدیک بشی مطوئن باش اون هم افسردگیش خوب می شه هم عاشقانه در کنارت زندگی می کنه وقتی تو زندگیتون از نظر مالی و فرهنگی چیزی کم ندارید فقط محبت و عشق شما همسرتون رو گرم می کنه اینم ببگم که رابطه جنسی وابستگی و دوست داشتن رو بیشتر می کنه پس حتما رو این موضوع کار کنید
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
احساس ميكنم حال و روزت داره عوض ميشه انگار با تمام وجودت ميخواي به زندگيت برگردي خيلي خوبه خانمي همينطور با روحيه ادامه بده تو ميتوني باطن زندگيتم مثل ظاهرش زيبا و جذاب كني.......:72:
خيلي خوشحالم كردي :43::228:
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
هميشه وقتي داريم به جشن ميريم و من خودمو آرايش ميكنم و لباسهاي زيبا مي پوشم شوهرم (با اون همه غرورش) بهم ميگه ناز شدي ندزدنت.....
راستش مامانم خودش كارش مشاوره در مدارسه ....حدود يكي دو ساليه كه متوجه رابطه من با شوهرم شده روزهاي اول با من دعوا ميكرد كه شوهرت جوونه چرا بهش اهميت نمي دي.....امان الان ديگه حسابي از دستم ناراحته ........پريشب خونمون بود و من از حموم اومده بودم و داشتم تو آشپزخونه كار ميكردم كه شوهرم اومد و دستشو انداخت دور گردنم و گفت اصلا ميگي شوهر داري؟؟؟؟....منم با تحويل يه لبخند بقيه كارمو انجام دادم.....تا اينكه ديروز رفتم خونه و ديدم مامانم حسابي از دستم كفريه.......كلي دعوا و....منو برداشت برد بيرون كه اين چه وضعشه؟ چرا اينقدر با شوهرت سرد برخورد ميكني تو كه اينهمه نماز و قران و .....مي خوني داري گناه بزرگي رو مرتكب ميشي........
(راستش تا حالا با مادرم راجع به هيچ مسئله زندگيم صحبتي نكردم...توي اين چند ساله اصلا از مشكلاتم براش نگفتم.و اون كلا از همه چيز بي خبره..حتي از سيگار كشيدن همسرم ..هميشه سعي كردم خودمو وهمسرمو زندگيمو پيش همه خوب جلوه بدم مبادا باعث رنجش خانوادم بشم...)
سوگند عزيز دارم سعي ميكنم كه شرايط فعلي زندگيمو بهبود ببخشم ولي بايد همتون كمكم كنيد از كجا شروع كنم؟ گاهي ميام يه جايي رو درست كنم ميزنم صد جاي ديگه رو خراب ميكنم.
آني عزيز دقيقا مادرم هم همين نظر رو داره كه يه دختر جوان چرا بايد هميشه كسل باشه و حوصله نداشته باشه هميشه بهم ميگه از سركار مياي حتما تو خونه آرايش داشته باش... سر مسائل خانودگي (خانواده شوهر) با شوهرت بحث نكن...بزار تو خونه آرامش داشته باشه...البته از همون روز اول مادرم متوجه افسردگي شديد همسرم شده بود و اصلا جلوي اون به من و برادرهام محبت نميكرد و تمام تلاشش اين بود كه به شوهر محبت كنه (با خريد هديه به هر مناسبتي....درست كردن غذاهاي دلخواهش و ....)
دوست عزيز(سانا)راستش در اين چند سال مخصوصا سالهاي قبلتر دقيقا مثل يه مادر براش بودم شوهرم در بچگي ضربه خيلي بدي از مادرش و پدر ناتني خورده كه با هيچ چيز اون دوران بسيار حساس بهبود پيدا نميكنه ولي من تمام سعي خودم رو بايد بكنم......گاهي اوقات شوهرم بهم ميگه گاو نه من شيرده......اولش اينقدر محبت ولي ديگه انتهاش از كوره در ميرم و خسته ميشم(بابا آخه منم آدمم....)
واما اولين اقدامي كه ديروز كردم........شوهرم عاشق تيپاي اسپورته (2تا شلوار جين و يك كتوني اوايل نامزدي برام خريده بود و من چون علاقه زيادي به اونا نداشتم جعمشون كردم و گذاشتم تو چمدون....اما ديروز رفتم يه شلوار خريدم و كلي لباسهاي زير و رور جذاب و زيبا كه اون دوست داره....از هفته ديگه كه مامانم بره (پيش مامانم روم نميشه لباسهاي كوتاه و تنگ بپوشم....بخاطر احترامي كه براش قائلم) و مي خوام براش همون طور كه دوست داره لباس بپوشم.......)اميدوارم اولين قدم رو درست برداشته باشم......
من پیشنهاد می کنم مرحله به مرحله پیش برید اولین مرحله نقش همسر و مادر خوب
در مورد بی حوصلگی :
بخشی از این حالت بی حوصلگی و کسل بودن به مراقبت های پس از زایمان برمی گرده با توجه به اینکه مدت کوتاهی از زایمان شما گذشته حتما نیاز هست در مورد سلامت جسمانی و فقر آهنی که در اثر زایمان و سیکل قاعدگی بوجود میاد و موجب میشه بی حوصلگی و افسردگی تشدید بشه پیگیری کنید . خواندن این لینک می تونه مفید باشه
http://www.parsiteb.com/news.php?id=634&action=viewFullContent&groupId=128
نمی دونم ساعت کاری شما به چه صورت هست اما درک می کنم نیمی از انرژی شما در بیرون از منزل صرف میشه و احتمالا مابقی صرف کار های منزل و بچه داری بنابراین فرصت برای رسیدگی به نیازهای همسرتون محدود میشه خصوصا همسر شما که نیاز بیشتری به محبت داره بنابراین احتیاج به برقراری توازن یا تجدید نظر در مورد کارتون هست .
اولین اقدامی که انجام دادی خیلی خوبه امیدوارم تداوم داشته باشه با وجود مادری فهمیده که خودشون دوست دارند دخترشون برای شوهرش تیپ بزنه چرا هفته بعد ؟
سعی کن تعادل رو در رفتار با همسرت رعایت کنی ضرورتی نیست همزمان همه چیزو با هم درست کنی و در نهایت کم بیاری و همسرت بگه معذرت گاو نه من شیری .
از تغییرات کوچک شروع کن حتما نتیجه می گیری .