philosara بهترين و قانعانه ترين پاسخ رو دادن
يه بار ديگه گفته هاش رو بخونيد دوست من
نمایش نسخه قابل چاپ
philosara بهترين و قانعانه ترين پاسخ رو دادن
يه بار ديگه گفته هاش رو بخونيد دوست من
سلام.بهش گفتم تا 10 خرداد منتظرم(براش میل زدم)اگه هنوز من رو میخوای و میخوای باهم باشیم پس بیا رودررو حرف بزنیم و از نو شروع کنیم
اونم امروز زنگ زد گفت میاد تهران جواب میلم رو میده.برخوردش خوب بود.
بهش گفته بودم تو میلم که اگه نمیخوای دیگه باهم باشیم حتی جواب میلم رو هم نده،هیچی نگو
حالا نمیدونم منظورش از تماسی که گرفت چیه.توکل کردم بخدا.هرچی صلاحه..
نمیخوام به خاطر تماسش دلمو خوش کنم
اما دوست دارم نظرتونو بدونم
عزیزم نظر من اینه که شما بهش وابسته شدی.
به هر زبانی داری ازش می خوای که برگرده.
نمی دونم چی تو سرشه، اما با این وضعیت شما، هرطور که بخواد می تونه ازتون استفاده کنه!
اگه تصمیمش ازدواج نبود، خودتون رو زیاد اذیت نکنید، چون ایشون با این توصیفاتی که ازشون کردید، صلاحیت تشکیل خانواده رو نداره. مخصوصا اگه طرف قبل از ازدواج وابسته ش شده باشه، در آینده مسئولیت خیلی از مسائل رو به گردنش میندازه!
اگر هم تصمیمش ازدواج باشه، مطمئنا شما از خیرش نمی گذرید.
پس براتون آرزوی خوشبختی خواهم کرد.
به هرحال امیدوارم قصدش دوستی و دامن زدن به وابستگی شما نباشه!!
:72:
قصدش دوستی نیست چون منو خوب میشنه.ومنم اونو خوب میشناسم.بحث 4سال آشنایی وشناخته.میشه گفت تمام احساسات و عواطف همو میشناسیم.ما اصلا نمیتونیم واسه هم نقش بازی کنیم.امیدوارم منظورمو بفهمید.میدونه وقتی یه حرفی رو میزنم عمل هم میکنم.مخصوصا تو ی این شرایط که ارومم..بعدم قبلا که جدا شدیم خودش گفت نمیخواد که دوست باشیم و میخواد همه چی درست بشه.
شاید به قول یه دوست چون خلاصه مینویسم و کلی و قضایا رو باز نمیکنم موضوع اصلی محو میشه
من به علاقه اون مطمئنم اما موضوع اصلی این کناره گرفتن رو نمیفهمم.میدونم خانوادش مخالفند و میدونم دست رو نقطه ضعفش گذاشتن که همیشه از زندگی مشترک واسه خودش غولی میسازه اما میخوام کمکش کنم و باهم از این موانع رد بشیم.اما همش میگه نمیخوام تورو بیارم وسط این بلوشو..
اخلاق توسرزدن هم نداره چون اگه داشت باید توی این چندسال یه بار یه چیزی میگفت یا سوئ استفاده میکرد
من مطمئنم ما باهم خوشبخت میشیم و این کاملا منطقیه نه احساسی.احساس دخیل هست.
شما بگید یه ادم با شرایطی که میگم واسه ازدواج مناسب نیست
از لحاظ کاری و تحصیلات بسیار خوب.سالم واهل هیچی نیست
از لحاظ احساسی به من نزدیک و تنها کسی هست که من باهاش کاملا راحتم و احساس ارامش میکنم اونم همینطوره.ما همیشه حرفامونو باهم راحت میزدیم الانم بازم راحتیم.
دربرابر اخلاق تند من اون خیلی ارومه ودیر عصبانی میشه و همیشه واسه اروم کردنم هرکاری کرده
کسیه که من باهاش احساس شادی میکنم
بحث فقط علاقه نیست.وقتی فکر میکنم جز همون مشکل که البته میدونم کوچیک هم نیست کیس مناسبی واسه ازدواجه.چون من واقعا به کسی احتیاج دارم که درکم کنه.ادم بی تجربه ای هم نیستم و میتونم فرق بین کسی که درکت میکنه و کسی که تظاهر به این امر میکنه قائل بشم.
فقط میخوام ببینم چطوری رفتار کنم و چی بگم تا اونو برای تلاش بیشتر تشویق کنم.از قدیم گفتن چند تا فکر بهتر از یه فکر
شما راهنمایی کنید من با شناختی که دارم ازش استفاده میکنم.نمیخوام این فرصت کوتاه رو از دست بدم..
فر فر جان شاید شما به این نتیجه رسیدید اما ایا اون اقا هم به نتیجه ای که شما رسیدید رسیده(اگر تا الان رسیده بود اقدامی برای راضی کردن خانوادش انجام داده بود یا حداقل ازت یه فرصت دیگه میخواست)چرا تا الان هنوز به نتیجه قطعی نرسیده ایا میتونی به این ادمیکه بعد از 4 سال هنوز به این نتیجه نرسیده که میتونه تورو خوشبخت کنه تکیه کنی به نظر من کار خوبی کردی که تو این بازه زمانی بهش فرصت دادی تا فکراشوبکنه البته به شرطی که باز هم توروسر دوراهی نزاره تا کی میخوادبه این راهش ادامه بده خدا میدونه اما باید اینو بفهمه که این اخرین فرصتیه که شما بهش میدی نه اینکه بیادیه چیزی بگه و تو قانع بشی و دوباره این رابطه ای که نتیجه توش نیست رو ادامه بدید هر چند که به نظر من اون اگر توانایی روبرو شدن با خانوادش روداشت اونا رو راضی میکرد و بین شما و خانوادش تا الان به نظر من خانوادش رو پذیرفته تاشمارو و اگر تنها مشکلش باشما اینکه خانوادش راضی نمیشن خوب پیشنهادبده برید با هم مشاوره شاید یه راهی برای راضی کردن خانواده طرفتون نشون بده اما به نظر من اون خودشو هنوز نشناخته و اگر به نتیجه صد در صدمیرسید که میتونه با تو خوشبخت بشه یه کاری میکرد اما....این فاصله زمانی باعث میشه هم اون فکراشو بکنه هم تو از بلاتکلیفی در بیای امیدوارم موفق باشی و خوش بحالت که منطقت بر احساس 4 سالت داره غلبه میکنه
متشکرم شب تاریک.
امیدوارم با کمک شما و همفکریتون بتونم کاری کنم که خوشحال بشم..شاید من کوتاهی کردم که اون هنوز به این پی نبرده که با من خوشبخت میشه..
میخوام تمام راها رو برم توی این چند روز.نمیخوام دیگه اگه و امایی برای هیچکدوممون باشه.
اگه نظر سکوت شب درست باشه و اون به این نتایج نرسیده چرا میگه من میدونم و مطمئنم تو بهترینی و باتوخوشبختم.اینم مطمئنم اون هیچوقت ازدواج نمیکنه مگر با من.این رو فکر نکنید از سر احساس میگم.مطمئنم چون میشناسمش..
بعدم اون میدونه که نباید دو پهلو حرف بزنه چون نه من نه خودش قصد نداریم دوست بمونیم باهم.براش کاملا موضعم رو روشن کردم و خوب میدونه من منظورم چیه