RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
نه بابا جنون داره...من دارم پرونده های بیمارستانشو رو میکنم...گفتم که 2 ماهه پیش اومد بزنه به من چاقو رفت تو قلبش جراحی کرد و این تازه ترین پرونده خودزنیش هست.....اون میگه من جنون دارم و اینارو دروغ می گم...البته نمی تونه منکر عملش بشه...چون همه اومدن بیمارستان...اما به همه گفتن از صندلی پرت شده رو جعبه ابزار...من به خانوادم حقیقتو گفتم..که جعبه ابزاری نبوده...اما همه یه جورایی وقتی میبیننش دلشون رحم می یاد...کی باور می کنه تو خونه چی کارم می کنه؟؟؟فقط بابام باورش شده که داره کارای طلاقو می کنه...اما اونم نمی دونه من دمبم گرو...من یه خطایی کردم که اگه برم واسه طلاق اون به قاضی میگه..اونم می دونه من بابت همین موضوع از دادگاه فراریم...حالا خانوادم ول کن نیستن...اون داره التماس می کنه برگردم...خانوادم نمی زارن می گن یکی به قتل میرسه بلاخره...خدایا به کی شکایت ببرم...می خواستم خودمو نجات بدم اما حالا اون دستش پیشه...
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
شما خیلی خیلی می ترسین و این ترس همه چیز رو خراب می کنه
برید تقاضای طلاق بدین فقط کافیه بیماریه ایشون رو اثبات کنین و طلاق بگیرین
با یک وکیل خبره مشورت کن خانومی
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
دوست عزيز حرف زدن شما دو پهلوست و ما متوجه نميشيم اصل قضيه چيه!
خواهشاً درست توضيح بديد.با اين اضطرابي كه شما داريد من احساس ميكنم شما هم يه اشتباهي كردي كه اينهمه ميترسي نميخواي در موردش صحبت كني.
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
چه خطایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
شما چیکار کردین که انقدر می ترسین و می گین پاتون گیره ؟؟
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
واست پیغام خصوصی گذاشتم عزیزم
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیزم منم تا حدی مشکل شمارو داشتم اما نه به شدت شما منم دلم به حال همسرم میسوزه نمیتونم ازش جدا شم اما فایده نداره چون اونا بیماریشونو قبول ندارن و میگن ماها مریضیم اونم خودشو میزد بعد شروع کرد به زدن من منم خیلی ازار دیدم اما این حس احمقانه هنوز منو ازش جدا نکرده سریعتر برای طلاق اقدام کن چون جونت در خطر موفق باشی
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
من با یه گروه در تماس بودم...که حالا دولت دنبالشونه...باند خلاف کارن...نقطه ضعفمو می دونه...نهخانوادم تو جریان نیستن....اگه بدونن سکته می کنن...اما اون بی وجدان می دونه از این راه می تونه گیرم بندازه...از این باند فقط یک نفر باقی مونده اونم تا 40 روزه دیگه داره می ره از ایران...بهم می گه اگه بمونی و لو بریم خودت تک می افتی...پاشو بیا ردت کنیم...هر جا خواستی می رسونیمت...حالا موندم ...تکلیفم چیه؟؟یک راه داره که لوم نده اونم اینکه آشتی کنم برگردم برم خونش...اونم چی با این طرز زندگی...راستی کسی فیلم پارک وی رو دیده؟؟؟این فیلمو دوست داره...کاراش مثله همون پسرست...می ترسم...میگه دوست دارم اگه آروم باشی کارم نداشته باشی کاریت ندارم...فرصتم کمه برا تصمیم اگه بمونم و لو برم یه راه دارم مردن...من نمی تونم برم تو حبس یا بخوام جواب کلی ارتباطای بیربطه به زندگیمو بدم...اونم بابت کارایی که تو گذشتم بوده..دادگاه ما بی انصافه..حقو می دن به مردا...بهم یه مهر هم میزنن...می کننم تو...کی مییاد تشینه پای حرف ما؟؟کی حقوقه ما رو می ده؟؟من یک ماه پیش بابت یه دعوای خیابونیش با مامور افتادم تو بازداشتگاه...مردم از ترس...خیلی این بسیجیها کثیفن...همه جام دستکردن...همه جوره بی احترامیم کردن..نمی دونید وقتی گیرشون می یفتی چقدر تشنه هستن...می ترسم...خدا نجاتم داد اومدم بیرون..بابت چی؟رفتارای شوهرم؟؟؟خسته ام از دردسرهاش..بحث هاش کتک کاریاش...توی این 8 ماه 4 تا دعوای خیابونی داشتیم یکبار چاقوش زدن..یک بارم این آخری که مامورو زد دماغش شکسته حالا با سند آزادیم...دو بار هم که فرار کردیم..یک بارم جراحی قلب بابت خودزنیش...دیگخه بریدم...شبی که خودشو زد بازرجویی شدم..یعنی اگه زندهنمی موند فکر می کنید کسی باورم می کرد..خدا برش گردوند اما حالا تکلیفه من چیه؟؟؟
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیزم
اولا" که اون چی جوری میخواد این مسئله رو ثابت کنه؟ دوما" با این کارخای اون زندان هزار بار بهتره تا با ترس زندگی کردن. سوما" حتما" با یه وکیل خوب مشورت کن
به خدا توکل کن.
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خانوادش خیلی پستن به خانوادم می گن دختر شما باعث این اتفاقاته...البته مدارک گذشته هاشم هست..اما پستی تا کجا؟؟میگن از کجا معلوم اصلا دختر شما نزده تو قلبش؟؟؟حساب کنید بعد این همه زجری که کشیدم..و حالا می گن از کا معلوم دختر شما بینی مامورو نشکونده باشه..می ترسم ازشون..خانواده مکارین..بی دلیل حمایت برادر بیمارشون رو می کنن..وقتی گریه می کنم می گم چی کارام می کنه توی خونه...می بوسنم بهم می گن آروم باش عزیزم تو داری اشتباه قضاوت میکنی این تصورات غلط چیه؟؟؟خدایا چطور این قدر می تونن آروم رفتار کنن...حالا واسم هدیه فرستادن که بهش بگید نگه این حرفاروپلای پشت سرشو خراب نکنه..چرا داره زندگیشو تباه می کنه...؟؟؟کی باورم می کنه؟؟البته وکیلی که بابام رفته پیشش گفته خیالتون راحت این آقا جنون داره مدارک هم قابل اثباته؟؟؟دادگاه حق فسخ نکاح می ده اما کی خبر از گذشته من داره؟
من یه دخترم 25 سالمه برم زندان؟؟توی این مملکت بی قانون...چرا فرار نکنم ..؟؟چرا نرم از ایران بیرون؟؟؟می خوام بدونم حکمم چی می شه بعد رفتنم...به وکیل چی بگم؟؟حقیقتارو؟؟کمک می کنه؟؟؟اون از راه ریز مکالمات می خواد اثبات کنه..متاسفانه نقطه ضعفم موبایلمه..که تماس با سر دستشون داشتم...دورادور گفته بگید بهش پرینتشو می گیرم...طرف وقتی بهش گفتم جا خورد...و خیلی سریع بلیط رفت گرفته متاسفانه خط دائم کارشون بوده...تازه دلشس رحم اومده میگه بیا ردت کنم...نمون که گیر بیفتی..
تمام دوستام اون طرفن..قبل اینکه گیر بیفتن رفتن اما شوهر نداشتن خانوادشونم تو جریان بود ..اما من وضعم فرق داره...فعلا موندم بی صدا گذاشتم دقیقه آخر که راهی نیست برم...فقط امیدم اینه که بابام بی خیاله طلاق بشه من برم سر زندگیه نداشتم این بهتر از روئ شدنه دستمه اما بابام اقدام کرده داره کاراشو رو می کنه...کمکم کنید...خانوادم هر زجریو کشیدن توی این 8 ماه..به مامانم گفتم مامان کاش رفته بودم..کاش ازدواج نمی کردم...گفت حالا هم می تونی طلاق بگیر برو..کسی کاریت نداره...اما خداااااااا من نمی تونم طلاق بخوام...تازه این یه مسالمه که رو می شه بازم هستتتت
elina جان نمیشه بزنم زیرش مدارک هست..اس ام اس زدم..دادگاه پرینت می گیره در ثانی تلفنو اون شخص بارها پی گیری می شده اما خودشو نتونستن بگیرن ..چه لقمه ای بهتر از من...؟؟؟ضمنا از روی مدرک تحصیلیم هم می تونه اثبات کنه جعل می کردم...از این واضح تر؟؟موندم
من در گذشته خطا کردم اما متاسفانه در دوران خودزنی های شوهرم باز به اون شخص اس ام اس زدم کهاز ایران ردم کنه؟؟؟همین موضوع رو شد...اون فقط شماره رو دیده..متنارو نخونده اگه بخونه دیگه هیچی..تصور کن رفتی دادگاه با کلی پرونده که اثبات می کنه طرف جنون داره..اما قاضی بهت چی میگه؟؟ارتباط با نامحرم...جعل...فرار...و اینکه به حکم اینکه زن بودی و شوهردری پوستتو می کنن..کی باوورش می شه من داشتماز دستش فرار می کردم؟؟کی باور میکنه آخه مگه مرض دارم رندگیمو بزارم برم همین جوری؟؟جونم در خطر بوده؟؟همه آرومن می گن بابا آروم باش اثبات می شه طلاق می گیری..اما درد من از خودمم هست که مشکل دارم..وای خستهام...خدایا از گناهام بگذز...خدایا من به معجزه هات اعتقاد دارم..خدایا یه کاری کن مشکلاتم حل شه..خدایا نزار بخاطر گذشته هام اسیر شم...خدایا راهم چیه؟؟؟فرار؟؟؟
حالا بگم چی؟بگم پدر مادر عزیزم منبه خاطر خطاهای خودم وترس از اثباتشون رفتم؟؟؟کاش دو ماه پیش رفته بودم حداقل الان کسی نمی گفت خطاکار بوده..دوماه پیش اگه بعد عملش می رفتم همه باورم می کردن واسه ترس از جونم رفتم اما حالا نه...شوهرم با زاری زدناش و دنبالم گشتناش همش داره می گه حواستون باشه یه چیززیی هست که باعث شده این دلش به این زندگی نباشه...راستم می گه ترسم از همینماجرا بود اما کارای شوهر من که دروغ نیست..اگه مرد آرومی داشتم اگه خونم واسم امن بود...با دنیا عوضش نمی کردم اون با این کاراش ترسو انداخت به جونم باعث شد همیشه فکر راه فراری باشم..یعنی خدا داره مجازاتم می کنه؟؟؟یعنی حقم همچین مردیه؟؟نمی تونم خودمو به این زندگی راضی کنم..به خدا به دلم روشنه یه روزی میمیره..من گرفتار می شم..یا شایدم یه روزی بکشتم
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
نمیدونم چی بگم عزیزم
بهتره حتما" با همون وکیل مشورت کنی تا راهی جلوی پات بذاره
از این هم نترس که لوت بده . اون محرمه. خدا کمکت میکنه عزیزم
مطمئن باش.