RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
کامران عزیز نوشته اند:::>>>
ببینین خیلی راحت و ساده نه تنها به شما بلکه به همه دختران و ...ایران....این رو بگم که بالاترین و هدف اصلی یه پسر از همچین دوستی هایی رسیدن به س-ک-س دختر هست...شک نکنین!..این رو هم بدونین که این یه نیازه و توی طبیعت پسره......و مهمترین غریزه....این رو نگفتم که شما به پسران و مردان بدبین بشین...بلکه شما باید به عنوان یه جنس مخالف اینو بدونین....(هر پسری ...مخصوصا پسری که در سنین 19-22 قرار داره و تستوسترون توی خونش غوغا میکنه!...) جالبه که یه دختری چند وقت پیش با یه دکتری دوست شده بود و مورد تجاوز! قرار گرفته بود.....بعدا میگفت چون طرف دکتر بود من فکر میکردم که آدم خوبی هست و به س-ک-س فکر نمیکنه و.......ببینین طرز فکر رو!!!.........
درست هست که اولین هدف یک پسر از ایجاد ارتباط با دختری ارضا نیاز جنسی و در درجه بعد روحی هست......
ولی من به این عمومیت قرار دادن شما و بکاربردن کلمه ""سکس"" کاملا مخالفم و معترض..
بسیار این حمله مرا ازرد.....باید از حق یک پسر ایرانی دفاع کنم....
درست هست که پسر نیاز به این این نیاز دارد و حق طبیعی اوست ولی می توانم با اطمینان کامل از مواردی نام ببرم که هدف پسر ارضا نیاز بوده اما نه از طریق سکس و رابطه جنسی...
شما نباید سخن خود را به همگان عمومیت دهید.......
اشتباه نکنید ها.....من با سخن شما موافقم ...هدف از ارتباط ارضا این نیاز است اما پسرانی را سراغ دارم که علاوه بر اینکه با جنس مخالف در ارتباط هستند به هیچ عنوان چنین قصدی را ندارند...
اگر هم قبول نداربد خودم را مثال می زنم...بنده یک سال پیش رابطه داشتم که همان یک سال پچیش هم پایان پذیرفت اما در این ارتباط علارغم اینکه رابطه صمیمی هم بود(البته به اشتباه) ولی هیچ گاه به طرف مقابل به عنوان وسیله ای برای ارضا نیاز خود خارج از عرف نگاه نکردم و حتی لحظه ای چنین فکری را در سر نداشتم....
قطعا اگر دختر و پسری نحوی صحیح ارتباط را اموخته باشند و ارتباط انان بر طبق اصولی استوار باشد چنین مطالبی را شاهد نخواهیم بود.
خواهش می کنم در سخنان خود تجدید نظر فرمایید.....
بله دوست عزیز قبول دارم اما به مرور زمان.......:D.....از پسر ایرانی! نام بردین....موردی که خیلی کم پیدا میشه!....به هر حال باید قبول کنیم.....در مورد ارضا نیاز هم از نوع عاطفه و احساس... اوکی قبول دارم....اما جز این هست که باز دختر دچار مشکل بیشتری میشه و نمیتونه به آسونی فراموش کنه و.....
من نگفتم 100% پسران و ما گاهی اشتباه میکنیم که می پنداریم همه افراد از سرشت پاک و تفکری سالم و آگاه بهره میبرند درصورتی که چنین نیست(مثال خودتون رو منظورم هست,قبلا هم در تاپیکی دیگه بهتون گفته بودم;) )
اما جمله آخر.....کاملا قبول دارم اما .......بحثی نمیخام روش انجام بدم چرا که موضوع از حوصله خارج میشه!.........:cool:
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
از "فرشته ي مهربان" و "نقاب" و "كامران007" بسار سپاسگذارم :72: .......لطف كردين كه وقت گذاشتين
راستشو بخواين مشكل من همون طور كه نقاب عزيزم در ابتدا بيان كردن اينه كه "هنوز جدايي رو قبول نكردم" ..........يعني يه جورايي چون اون آقاي محترم از موضع خودش كنار نميومد و مرتب با دليل و برهان حرفهاي خودشو توجيح ميكرد من اين رابطه رو قطع كردم و علت ترك كردن اين آقا بي علاقگيه من به ايشون نبود ..........
حالا حالتي شده كه هنوز خودم رو بهش متعهد ميدونم ( با اينكه الان هييييييچ رابطه اي باهاش ندارم) .................من تو دانشگاه با خيلي از افراد سلام و احوال پرسي دارم ولي فقط در حد 2 تا همكلاسي و هم دانشگاهي ...ولي وقتي اين آقا تو كلاس يا هر جاي ديگه اي باشن من حتي خجالت ميكشم به ساير آقاييون سلامم كنن. از خودش از چشماش و از شخصيتش خجالت ميكشم.............. يه بارم كه به اين كار اقدام كردم سنگينيه نگاهش رو حس ميكردم و اين منو آزار ميده.........اصلا هم دوستم نداره تصميمش رو در مورد من عوض كنه (هيچ جوره)............
براي همينه كه من احساس ميكنم تا ارتباطم رو با فرد ديگه اي آغاز نكنم اين مساله با من وجود داره.........كه شما دوستانم كه با اين موضوع و شروع مجدد اين ارتباط مخالفين..............من اين حس رو چه جوري در خودم از بين ببرم پس؟؟؟!!! ...........يه احساس كم بودن يه چيزي رو تو خودم احساس ميكنم و به قول "فرشته ي مهربان" شايد هنوز خودم رو پيدا نكردم.........درسته؟؟!!! پس راهشو بهم نشون بدين........چه جوري من اين نيازم رو از لحاظ روحي به جنس مخالف تامين كنم؟؟؟!! من چه جوري به خودم برسم؟؟!!! من چه جوري يه بار ديگه زندگيمو پر از هيجان و تلاطم كنم؟؟؟!!! من از يك نواختي بدم مياد و الان خيلي سرگرمي ها براي خودم ايجاد كردم.........ورزش ميكنم.....با دوستانم به گردش ميرم...مسافرت ميرم........خريد ميكنم...........درس ميخونم..........ولي بازم جاي خاليه يه چيزي رو حس ميكنم!!!!!!!!!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
به نظر من شروع رابطه با همون فرد صحيح نيست!لابد دليلي داشتين كه رابطه رو تموم كردين ايا اون دليل رفع شده!؟يا صرفا به خاطر دلتنگي ميخواي برگردي؟
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
نه.....من اصلا اصلا نميخوام رابطه ام رو مجددا با اون آقاي محترم شروع كنم........اون موقع هم كه تمومش كردم بهش علاقه داشتم ولي نميتونستم با حرفهاش قانع بشم.........
همون طور كه قبلا در يك تاپيك جداگانه نوشته بودم ما 2 سال باهم بوديم (البته در يك رابطه ي فوق سالم) و در اين ارتباط اين آقا هيچ وقت علنا به من نميگفت دوستم داره و هر وقتم من ازش علت كارشو جويا ميشدم ميگفت نميخوام با احساساتت بازي كنم و مرتب ميگفت زمان بيشتري براي شناخت لازمه ( با اينكه 2 سال بود منو ميشناخت نميدونم ديگه چقدر زمان لازم داشت!!!!!) و منم از اين بلا تكليفي خسته شدم و رابطه رو براي هميشه قطع كردم( به پيشنهاد خودم)........ اون بعد از اين قطع ارتباط بازم رجوع كرد (البته با همون ديدگاه قبلي) براي همين من راضي به ادامه ي مجدد اين ارتباط نشدم...........الانم اگه بازم برگرده و همون فكرو داشته باشه بازم قبول نميكنم باهاش ادامه بدم...........ولي اگه ديدگاهش عوض بشه شايد تو تصميمم تجديد نظر كنم ;)
مشكل من اينه كه با وجود اينكه تمومش كردم ولي هنوز بهش احساس تعهد ميكنم ............شايد چون قطع ارتباطمون يه جورايي از روي غرور بود.........هيچ كدوممون راضي به كنار اومدن نشد و حرف ديگري رو قبول نكرد ( ولي خدا وكيلي حق با من بود....نه؟؟!!)
حالا بازم خاطراتشو با خودم يدك ميكشم ........ و فكر ميكنم براي اينكه فراموشش كنم بايد با فرد ديگه اي آشنا بشم كه گويا دوستان با شروع يك رابطه ي جديد اينم با چنين هدفي مخالفن........درسته؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! !!!!!
وقتي كه مسرت و شاديه بعضي از دوستانم رو در دانشگاه از اين جور روابط ميبينم با خودم ميگم شايد من اين جور روابط رو خوب تجربه نكردم.........شايد اين فقط مشكل رابطه ي پيشين من بوده و شايد بتونم با ديگري ارتباط پسنديده تري رو تجربه كنم.........رابطه اي كه سرانجام خوبي داشته باشه...........ولي انگار دوستان عزيزم در تالار مخالفن......نميدونم چي كار كنم!!!!!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
دوست عزیز منم مثل شما یه دخترم اول جوونی و حدودا 2 ماهم هست که نامزدیم با یکی از هم دانشگاهیای سابقم به هم خورده.می تونم خوب درک کنم چی میگی مخصوصا که دوستای دوروبرت شرایطشون الان با تو فرق داره.
ولی این که الان بری با یکی دوست شی که جایگزین کنی شاید یه مدتی آرومت کنه ولی موقتی. مثل یه مسکن که بعد از این که اثرش تموم شه دردتو بدتر میکنه. پریده بودی این خلا رو چه طوری پر کنم.ببین ذات ما همه آدما نامتناهی طلب و این از اونجاست که ما آفریده خدا هستیم و تمام این چیزا ازدواج عشق زمینی و حتی سکس یه جورایی به این مساله مربوط می شه نمی خوام بحث و فلسفی کنم ولی خلاتو با معنویت پر کن و صبر کن به قول خودت تا یه رابطه ازدواجی یه رابطه عاطفی هدفمند عزیزم .میدونم سخته خوب درکت میکنم ولی در طولانی مدت تورو به یه آدم قوی و متعالی تبدیل میکنه که لایق یه عشق واقعی که تا آخر عمرش باهاشه به نظرم نتیجش ارزش سختیش رو داره
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
ممنونم baran عزيزم :72:
صحبت هاي بسيار آرامش بخشي كردي............از همدرديت واقعا سپاسگذارم. چه حس خوبي بهم منتقل كردي........
اينكه فردي با تمام وجودش درد و مشكل منو ميفهمه.... و اينقدر زيبا با من همدردي و همدلي ميكنه.......