به: با مامانم چيكار كنم ؟
رویا جان....همان طور که گفتم شما اعتماد به نفس ضعیفی دارید و دلیل این که وقتی عشقتان به شما توجه می کند و می گوید "دوستتان دارم""..ناراحت نمی شوید ....این است که چون عاشقش هستید و به او وابسته(البته قبلا) نه تنها از توجه او ناراحت نمی شوید بلکه به وجد هم می آیید...زیرا او(عشقتان) یک منبع قوی اعتماد به نفس برای شما محسوب می شود و وقتی او از شما تعریف و تمجید می کند اعتماد به نفس شما در حد بالایی قرار دارد....چرا؟؟زیرا او(معشوق) را قبول دارید و فکر می کنید او قصد فریب شما راندارد و هدفش از تعریف فقط نشان دادن عشقش به شماست....اما در مورد دیگران و پدرومادر این برعکس است شما می پندارید آنها فقط برای قانع کردنتان یا برای بزرگ نشان دادن شما.....از شما تعریف می کنند...
تنها راهحل این موضوع شناخت خود است...وتجزیه و تحلیل صفات خوب و بد در رفتار....و در نهایت تغییر کلی در رفتار و عواطف..
می دانید چون خانواده شما در اول زیاد صمیمی نبودند و بعد به فکر جبران این کمبود افتاده اند......این رفتارها در شما شکل گرفته است..
اصلا هم حس غریبی نیست....من خودم در تا سن7 1سالگی درست مانند شما بودم..
RE: با مامانم چيكار كنم ؟
سلام !
یکی از علل این موضوع ، یعنی گریز از برقراری روابط صمیمیانه با افرادی خاص ، به ترس های ما برمیگردد . وقتی تجارب ناخوشایندی از صمیمیت داشته باشیم ، در دفعات بعدی همزمان با نزدیک شدن به این موقعیت ، تداعی های منفی وابسته به این موضوع در ذهن ما متجلی میشود (شاید ناخودآگاه) ، شاید شرطی شده باشیم و ... و خیلی ها هم در این شرایط دیواری ضخیم به دور خود میکشند ...
البته تاحدودی طبیعیست ، هر کدام از ما حریمی داریم که درون آن احساس امنیت می کنیم ، وقتی با کسی صمیمی میشویم ، وی داخل آن حریم امن میشود ، اگر وی این امنیت را بر هم بزند دفعات بعدی آن ترس از عدم امنیت با ما خواهد بود ...
این علت احتمالی هست که بنده درباره ی مشکل شما با صمیمیت ، میدانم .
:)
RE: با مامانم چيكار كنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASRIN GOZALI
سلام !
یکی از علل این موضوع ، یعنی گریز از برقراری روابط صمیمیانه با افرادی خاص ، به ترس های ما برمیگردد . وقتی تجارب ناخوشایندی از صمیمیت داشته باشیم ، در دفعات بعدی همزمان با نزدیک شدن به این موقعیت ، تداعی های منفی وابسته به این موضوع در ذهن ما متجلی میشود (شاید ناخودآگاه) ، شاید شرطی شده باشیم و ... و خیلی ها هم در این شرایط دیواری ضخیم به دور خود میکشند ...
البته تاحدودی طبیعیست ، هر کدام از ما حریمی داریم که درون آن احساس امنیت می کنیم ، وقتی با کسی صمیمی میشویم ، وی داخل آن حریم امن میشود ، اگر وی این امنیت را بر هم بزند دفعات بعدی آن ترس از عدم امنیت با ما خواهد بود ...
این علت احتمالی هست که بنده درباره ی مشکل شما با صمیمیت ، میدانم .
:)
رویا جان با نظر عصرین گوزلی هم موافقم....شاید این حس و حال مربوط به ترس ها و سابقه برقراری ارتباط صمیمانه هست
به: با مامانم چيكار كنم ؟
سلام خانم رويا
نظرات دوستان عزيزم نقاب و ASRIN GOZALI را هم شنيديد.پس درون خودت جستجو كن ببين ريشه از كجاست.
ارتباط موثر برقرار كردن با مادرت به نفع شماست.
من خودم تا 1 سال پيش رابطه خيلي محدود و سردي با مادرم داشتم،اما از بعد از آن خودم براي نزديك كردن اين روابط تلاش كردم و باور كنيد خيلي برد كردم.
هر بار از بيرون ميان يا خودم از بيرون ميام خونه و ميبنمشون سرشونو ميبوسم يا دستاشو ميبوسم.
باور كنيد حالا ميفهمم كه چقدر به محبت ايشون احتياج داشتم و دارم.
و الان چند روزيه كه مسافرت هستن خيلي دلم براشون تنگ شده.هم من زنگ ميزنم هم اوشون.
به قول يك تبليغي!!همه ما نيازمند مهر مادري هستيم..دوستت دارم مادر...
RE: با مامانم چيكار كنم ؟
نقاب ،ASRIN GOZALI و انديشه ي عزيز
خيلي ممنون از راهنماييهاتون ، راستش من فكر نميكنم كه علتش ترس باشه آخه به ياد ندارم كه رابطه ي صميمي اي با كسي داشته باشم و در حقم بدي كرده باشه و حالا ترس از صميميت داشته باشم ! نميدونم شايدم بوده ؟؟؟
ولي اگه واقعا اين چيزهايي كه شما ميگين مربوط ميشه به اعتماد به نفس ضعيفم !!! بايد برم خودمو درمان كنم !!
ممنون از راهنمايي هاي شما عزيزان :72: خيلي لطف كردين
موفق باشين