من الان خیلی عصبی شدم....همش فکرای مختلف میکنم.
خیلی حس بدیه....تو این مواقع اون خیلی کمکم میکرد....ولی حالا که نیست انگار سنگ صبورم گم شده....دارم دیوونه میشم از اینکه نمیتونم با کسی مثل اون درد و دل کنم:302:
نمایش نسخه قابل چاپ
من الان خیلی عصبی شدم....همش فکرای مختلف میکنم.
خیلی حس بدیه....تو این مواقع اون خیلی کمکم میکرد....ولی حالا که نیست انگار سنگ صبورم گم شده....دارم دیوونه میشم از اینکه نمیتونم با کسی مثل اون درد و دل کنم:302:
هر چند سخته ولی برای تو بهتره .... همین که اون راحت موضوع رو پذیرفت نشون دهنده اینه که اونم به ادامه این رابطه علاقه ای نداشته(اینو مطمئن باش) پس خوشحال باش که که تکلیفت رو مشخص کردی ..حالا با خیال راحت میتونی در مورد خاستگارات تصمیم بگیری .:73:نقل قول:
نوشته اصلی توسط melina_007
ملینا جون سلام
به نظر من به هیچکدوم
اولاً خودت میگی خونوادم اجازه نمیدن تو این سن ازدواجکنم
ثانیاًپسرداییتو ول کن اگه برگشت باهاش ادامه بده وگرنه دیگه بهش فکر نکن
درستو بخون بعداً صد تا موقعیت برات پیش میاد چرا میخوای حتماًبه ازدواج فکر کنی یا پسرداییت ؟
سلام ملینای عزیزنظرمن بانظردوستانی که گفتن قطع رابطه کن یکیه-یک جمله قشنگ هست که میگه:پرنده ای که از آشیانه اش پروازکرداگرآشیانه اش رادوست داشته باشد برمی گردد حتی پس ازجدایی)اینطوری بهترمی فهمی که واقعا دوست داره یاعشق جوونیه -به فکراینکه باهاش بدحرف زدی هم نباش اگه دوست داره ناراحت نمیشه بخداراست میگم
دوست عزیز اکثر مواقع پسرها دقیقاً منظورشون همونی هست که می گن. یعنی احتیاج به تعبیر متفاوتی نداره. به عبارت دیگر دست از سرم بردار یعنی دست از سرم بردار. این که فکر می کنید در صدد امتحان کردن شما بوده به نظر من تصور غلطیه. لطفاً شما با ایشان قطع رابطه کامل کنید. بگذارید که ایشون سربازیشون رو تموم کنه. اگر واقعاً عشقی وجود داشته باشه برای خواستگاری اقدام می کنه. اما تقریباً میشه مطمئن بود که در حال حاضر پسر دایی شما از داشتن رابطه باشما دلسرد و دلزده شده به دلایل مختلف که ممکنه شما بدونید یا ندونید.