RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
دوست عزیز شما دو راه پیش روی خود دارید. اول اینکه کل ماجرا را از ذهن خودتون پاک کنید. که کار بسیار سختیه یا اینکه متن تمام چت ها و عکس های آن خانم را به آن پسر نشان دهید تا او از کل ماجرا با خبر شود و بداند با چه کسی ازدواج می کند. به هر حال راه اول سخت تر است اما لذتی که در عفو است در انتقام نیست.
یک نکته در مورد حرفهای سورنا. خانمها ممکن است خصوصیات خوب زیادی هم داشته باشند که البته همه ی انسانها چنینند اما چیزی که به خصوص در اکثریت بانوان مشاهده کرده ام این است که همگی سعی در نمایش یک چهره ی معصوم و مظلوم از خود دارند و اگر خطایی از خود یا هم جنسانشان سر بزند سعی در توجیه آن به هر طریق داشته و شهامت اعتراف را ندارند اما معمولاً مردان هر چقدر هم که بد باشند ژست معصومانه نمی گیرند.
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
اطلاع رسانی شما نیاز نبود خانوم محترم!
همه می دونستیم از این اشغالها زیاد وجود داره.هم در مردان وهم در زنان.
"از اونجايي كه شما و اون خانوم هنوز تعهد رسمي با هم نداشتين گويا اين ترس در اين خانومم وجود داشته و اين شده كه هم زمان با 2 نفر رابطه اش رو شروع كرده كه از قضا هر دو طرفم عاشقو شيفته ي اون شدن(عجب شانسي داشته ها)
حالا شما بايد بفهمين كه آيا شما عشق واقعيش بودين يا اون آقا؟؟؟؟ با كدوم يكي از شما رابطه اش رو زودتر شروع كرده و كدوم يكي از شما زودتر تو دلش جا گرفتين؟؟؟؟؟ "
من نمی دونم این چی بهش می گن.
یه هرزه عجب شانسی داشته ها!! نمی فهمم به ارتباط همزمان عاطفی با دونفر چیزی به جز هرزگی می گن؟ منفعت طلبی و هرزگی بیشتر از این که دو نفر رو عاشق خودت کنی وقتی مطمئنی یکی از اونها نمی تونه به تو برسه! یعنی روح و احساس و شعور یک نفر رو به لجن شمردن هرزگی نیست؟
مگه انسانها بازیچه دست افرادن؟
شما در واقع شما توجیه کثیف ترین کار ممکن (خیانت) رو دارید انجام می دین.
ایشون و هر کسی دیگه ای که دیگران رو ابزار دست خودش بدونه و به قولی در اب نمک بخوابونه لایق همچین اصطلاحاتیه. البته من دهن خودم رو برای به کار بردن القاب مناسب اونها مجدد کثیف نمی کنم.
شما عقیدتو داشته باش من بی سوادم عقیده خودمو . همین.
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
قا سیا به تالار خوش اومدید ....اندر مقوله ی عشق و عاشقی که داستانا نوشته و شعرا گفته شده اما این چیزی که من میدونم تا به این سن رسیدم ( در حدود 80 - 90 ) زیر بنای عشق اعتماد و صداقته ...باقیش یه مشت حرف مفته که اگه ببریش سر کوچه یه ریالی هم بهت نمیدن ....مطمئن باش ایشون عاشق شما نبوده و حتی عاشق اونی هم که باهاش ازدواج کرده نبوده ... عشق واقعی و پاک ورای همه ی منافع طلبی و مصلحت اندیشیه ...عشق یک اتفاق شیرین و پاکه که هر کسی سعادت تجربه ی اونو نداره .....حرف مفت زدن شده ورد زبون زنا و مردا ...متاسفانه ...خوشحال باش که اون شما رو انتخاب نکرد ...پیمان مقدس ازدواج که با سبک سنگین کردن و نارو زدن و کلک و حقه باشه همون که نباشه ....یه جایی یه کسی یه موقعی نوشته بود ....خودت را برای کسی عریان کن که قلبش را برایت عریان کرده باشد .....و قلب عریان را به کسی میتوان نشان داد که روحش با روح دیگری یکی شده باشه .........سعی کن خودتو به کار زیاد و ورزش و گشت و گذار تو این تالار و کسب تجربه از زندگی دیگران بگذرونی و هر وقت اومد تو ذهنت بذار بیاد و بره باهاش نجنگ ..اروم اروم و با گذشت زمان میبینی همه چی کمرنگ میشه ....در ضمن این تجربه نباید باعث بد بینیت به زنا بشه ...همه ی ادما مثل هم نیستن ....همه رو نمیشه با یه چوب زد ..و قضاوت کرد. تجربه نامی است که مابر روی اشتباهاتمون میذاریم ..اینو چارلی چاپلین گفته پس با نگاه درست به گذشته به سوی اینده ای شاد و پر انرزی حرکت کن
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
آقاي sorena_arman محترم و گل شما اگه اطلاعاتتون در هر زمينه كامل ميباشد لازم نيست مطالب رو بخونين من اين حرفو به شما نزده بودم كه شما ميگين اينو ميدونستين و اگه مخاطب اصليم شما بودين حتما اولش ذكر ميكردم..........من نميدونم شما تا حالا به جوابي كه خود شما به موضوع ""بازگشت بعد از 6 سال جدايي"" به آقاي kolah_ghermezi دادين فكر كردين..........بعيد ميدونم حتي اگه 2 بار از روش خونده باشين!!!!!!!...........شما در اونجا شكل واقعيه هرزگي و نامردي رو به بهترين صورت ممكن به ايشون پيشنهاد دادين..........در تمام ابعاد............
****دوست عزيزم آقاي siya بازم تاكيد ميكنم من رفتار اين خانوم رو تاييد نميكنم و به شما دوست عزيزم همون طور كه سايردوستان هم اشاره كردن پيشنهاد ميكنم كه هر چه زودتر فكر اين خانوم رو از ذهنتون خارج كنين كه ايشون لياقت احساس و عشق پاك شما رو نداشتن****
RE: +اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام دوستان گلم
یکی هم به داد من برسه
من خانومی29 ساله هستم 3 سال پیش با پسری آشنا شدم.اون اهل یه شهر دیگه بود. .من که ندیده بودمش اما طبع شاعری خیلی خوبی داشت .ازش خوشم اومد شماره هامونو بهم دادیم ورابطه شروع شد.تو پیامهاش فهمیدم اصلا وضع مای خوبی نداره ویه شکست عشقی خورده وبدجوری دلش شکسته همدردش شدم وسنگ صبورش وولش نکردم بهش وابسته شده بودم برام شعر میگفت واسم منو توشعراش میاورد منم تنها بودم کلا ادم غمگینی بود ومنفی باف و.ولی تا مدتی نتونستم تو دلش جایی داشته باشم همش از عشقش اولش میگفت و...تا اینکه اومد از نزدیک همدیگرو دیدیم گفت بیا خداحافطی کنیم چون نتونسته بود عاشقم بشه وفهمیده بود من قصدم دوستی نیست وازدواجه وبا حرفهاش منو از خودش مغرورانه میروند وبا اعتماد به نفس کامل میگفت من همینجا میتونم راحت با همشهریهام ازدواج کنم و...هنوز عاشق تونیستم و از این حرفها.من که سنگ صبورش بودم
البته راست میگفت ازدواج از یه شهر دیگه خیلی سخته.خلاصه من نتوستم قطع ارتباط کنم وتااینکه بنا به دلایلی نزدیکه چند ماه بهم نزدیکتر شدیم .اونم چون دید جداشدن برام سخته باهام موند.اما بارها بهم گفت که اگه خاستگار داشتی برو ومیگفت من هنوز عاشق اون دختره هستم .بهم میگفت تو کاری نمیکنی که عاشقت بشم.من هم همه اینها رو تودلم نگهداشتم ودیگه هیجوقت عاشقش نشدم اما بهم خیلی عادت کرده بودیم. شرایط خانوادگی وسنم ایجاب میکرد که هر جه زودتر ازدواج کنم وبا حرفهایی که زده بود مشکلی برای ازدواجم با کس دیگه نمیدیدم. آخرین بار بهم گفت از خدا خاستم مهرتو به دلم بندازه یعنی هنوز منو دوست نداشت ومردد بود که با من که همشهریش هم نیستم ازدواج کنه میگفت اینجا اگه وضع مالیم خوب شه باهم ازدواج میکنیم البته خیلی از آینده وازدواج با من نمیگفت هنوز شک داشت شایدم کم کم داشت عاشقم میشد ولی بار اخر بازم بهم گفت هنوز عاشق نشدم .خلاصه من زجر میکشیدم واز خدا خواستم نجاتم بده .ونجاتم داد وازدواج کردم.
بعد از من چون عادت کرده بود باکسی درد دل کنه ودوست باشه با خیایها دوست شد ولی توهمش شکست خورد البته طولانی نبودن. بعد از سه سال برگشته میگه ازدواج کردم واز زنم لذت نمیبرم باهام حرف بزن بهم ایمیل بده و..منم درست نمیدیدم هم بخازطرخودم وهم بخاطر زن اون
بهش اصلا جواب ندادم باهاش بد حرف زدم تا اینکه ازم متنفر بشه وبره دنبال زندگیش
با ایمیلهای گاه وبیگاهش امونمو برید وبهم گفت تو نخاستی رابزمونو قطع کنیم بعد از اینکه عاشقت شدم وخودمو وابسته کردی گذاشتی رفتی وحلالت نمیکنم و نفرینهای شدید که زندگیمو تلخ کرده بهم میگه تو این 3 سال درد کشیدم ومریض شدمو ..
اون میخاست وضع مالیش خوب شه تا شاید اگه عاشقم شد بیاد خاستگاری جالبه الانم وضع مالیش درست نشده
به نظرتون من مقصر بودم ولی اون اگر هم قطع رابطه میکردم بازم برای درد دل میومد سراغم
الان بهم میگه من بهت خیانت ننکردم ولی تو رفتی و جوابمو ندادی بعد از رفتنت دیوونت شدم و...خلاصه زجرم میده من بهش خیانت نکردم ما تعهدی بهم نداشتیم بهم میگه تورد دودستی دادم به شوهرت!!!
سلام دوستان گلم
یکی هم به داد من برسه
من خانومی29 ساله هستم 3 سال پیش با پسری آشنا شدم.اون اهل یه شهر دیگه بود. .من که ندیده بودمش اما طبع شاعری خیلی خوبی داشت .ازش خوشم اومد شماره هامونو بهم دادیم ورابطه شروع شد.تو پیامهاش فهمیدم اصلا وضع مای خوبی نداره ویه شکست عشقی خورده وبدجوری دلش شکسته همدردش شدم وسنگ صبورش وولش نکردم بهش وابسته شده بودم برام شعر میگفت واسم منو توشعراش میاورد منم تنها بودم کلا ادم غمگینی بود ومنفی باف و.ولی تا مدتی نتونستم تو دلش جایی داشته باشم همش از عشقش اولش میگفت و...تا اینکه اومد از نزدیک همدیگرو دیدیم گفت بیا خداحافطی کنیم چون نتونسته بود عاشقم بشه وفهمیده بود من قصدم دوستی نیست وازدواجه وبا حرفهاش منو از خودش مغرورانه میروند وبا اعتماد به نفس کامل میگفت من همینجا میتونم راحت با همشهریهام ازدواج کنم و...هنوز عاشق تونیستم و از این حرفها.من که سنگ صبورش بودم
البته راست میگفت ازدواج از یه شهر دیگه خیلی سخته.خلاصه من نتوستم قطع ارتباط کنم وتااینکه بنا به دلایلی نزدیکه چند ماه بهم نزدیکتر شدیم .اونم چون دید جداشدن برام سخته باهام موند.اما بارها بهم گفت که اگه خاستگار داشتی برو ومیگفت من هنوز عاشق اون دختره هستم .بهم میگفت تو کاری نمیکنی که عاشقت بشم.من هم همه اینها رو تودلم نگهداشتم ودیگه هیجوقت عاشقش نشدم اما بهم خیلی عادت کرده بودیم. شرایط خانوادگی وسنم ایجاب میکرد که هر جه زودتر ازدواج کنم وبا حرفهایی که زده بود مشکلی برای ازدواجم با کس دیگه نمیدیدم. آخرین بار بهم گفت از خدا خاستم مهرتو به دلم بندازه یعنی هنوز منو دوست نداشت ومردد بود که با من که همشهریش هم نیستم ازدواج کنه میگفت اینجا اگه وضع مالیم خوب شه باهم ازدواج میکنیم البته خیلی از آینده وازدواج با من نمیگفت هنوز شک داشت شایدم کم کم داشت عاشقم میشد ولی بار اخر بازم بهم گفت هنوز عاشق نشدم .خلاصه من زجر میکشیدم واز خدا خواستم نجاتم بده .ونجاتم داد وازدواج کردم.
بعد از من چون عادت کرده بود باکسی درد دل کنه ودوست باشه با خیایها دوست شد ولی توهمش شکست خورد البته طولانی نبودن. بعد از سه سال برگشته میگه ازدواج کردم واز زنم لذت نمیبرم باهام حرف بزن بهم ایمیل بده و..منم درست نمیدیدم هم بخازطرخودم وهم بخاطر زن اون
بهش اصلا جواب ندادم باهاش بد حرف زدم تا اینکه ازم متنفر بشه وبره دنبال زندگیش
با ایمیلهای گاه وبیگاهش امونمو برید وبهم گفت تو نخاستی رابزمونو قطع کنیم بعد از اینکه عاشقت شدم وخودمو وابسته کردی گذاشتی رفتی وحلالت نمیکنم و نفرینهای شدید که زندگیمو تلخ کرده بهم میگه تو این 3 سال درد کشیدم ومریض شدمو ..
اون میخاست وضع مالیش خوب شه تا شاید اگه عاشقم شد بیاد خاستگاری جالبه الانم وضع مالیش درست نشده
به نظرتون من مقصر بودم ولی اون اگر هم قطع رابطه میکردم بازم برای درد دل میومد سراغم
شما جای من بودید چیکار میکردید
RE: +اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام خانم سلاله،
به تالار همدردی خوش آمدید.
لطفاً برای خودتون یک تاپیک جدید ایجاد کنید.
می توانید از این لینک استفاده کنید: کلیک کنید
و می توانید متنی که اینجا نوشتید رو کپی کنید در همان تاپیک جدید.
لطفاً یک عنوان مشخص و مناسب برای تاپیکتون انتخاب کنید.
با تشکر از توجه شما.