RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
با درود؛
عزیزان من!پسران و دختران گرامی!متأسفانه و شاید هم خوشبختانه باید خیلی از مطالب را خودتان تجربه نمایید.کسی نیست که به شما بگوید یا اگر تک و توکی نیز بگویند ماجرا آن اندازه تلخ و از نظر شماها غیرقابل باور است که گوش نخواهید کرد.البته فیلمها و سریالها و داستانهای کاذب از یک سو و فرهنگ پر از اشتباه ما از سوی دیگر،سبب تجربه های خودبخودی شما می شوند،چه بخواهید چه نخواهید.
من همواره این گوشزد را داشته ام که مفاهیم اجتماعی روانی و نیز مهارتهای رفتاری را باید از دبستان تا دانشگاه به شماها آموخت.پس از این مقدمه که لازم هم بود به مصداق می پردازم.
شما گلهای جوان باید درباره دوستی های خود با جنس مخالف و همچنین ازدواج یک سری نکته ها را بدانید.شماها دردسر بزرگی دارید.شما جوانید و لاجرم روشن است که احساسات بسیار در دختران و نیاز جنسی زیاد و احساساتی کمتر از دختران در پسران جزو جدانشدنی بدن،وجود و شحصیت شماست.این را داشته باشید . . .
شما بیشترتان در فرهنگ سنتی ایران بزرگ شده اید که بنا بر باورهایی ویژه خود ارتباط میان شماها را از هر گونه و درجه ای بجز ازدواج مردود می شمارند که ضمانت قانونی هم دارد و در صورت دوستی و رابطه مجازات خواهید شد و از سویی یک دوستی ساده را به دوستی برای فقط ازدواج تعبیر می کنید و این خطای بزرگی است.چرا؟ . . . چون اولا:مخالف با فرهنگ،عرف و قانون رفتار کرده و ثانیاً با این اوضاع اقتصادی،فرهنگی و با سنین کمتر از ازدواجی که شما دارید،فاقد پیش نیازهای فردی جهت بلوغ فکری هستید،این دوستی ها به ازدواج ختم نخواهد گشت.
در حالت دوم به دلیل نخستین هدف هر پسری که رفع نیاز جنسی است و این را در دوستی با دختری جستجو می کند،دختران که در سنینی هستند که زود وابسته می شوند؛در این میان آسیب می خورند؛زیرا توقع آنها از این دوستی ازدواج است.در برخی موارد هم که رابطه از نوع جنسی است،باز هم دختر که بکارتش زایل شده و هم پسر به دلیل تجاور مجازات قانونی و عرفی و خانوادگی خواهند شد.فرهنگ ما به بکارت اهمیت بسیار می دهد و نیز دید بدی نسبت به دخترانی با تجربه رابطه جنسی دارد.
این درباره دوستی ها دختر و پسر؛و اما . . . . .
در مورد ازدواج نیز باید این را بدایند که مراحل یک ازدواج نسبتاً موفق از هر 1000 تا در یکی دو مورد انجام پذیرفته و چون دختران و اندکی از پسران به دلیل کمبود عاطفی و عدم رابطه با جنس مخالف تا زمان ازدواج دچار وابستگی به طرف در جهت ارضای نیازهای روانی و جسمی خویش می گردند،در صورت جدایی به هر دلیلی آسیلب جدی و بیشتر از حد معمول خواهند شد.
تجربه دیگری که باید آن را بدایند و من به شما پندش را می دهم آن است که عزیزانم!همه انسانها بدون استثناء تنها و تنها برای لذت و سود خویش دارند زندگانی می کنند.اگر سخن از عشق است به دلیل این است که یکی دیگری را چون دوست دارد و از آن کیف می کند عاشق اوست و گریه و زجر هم برای او در فضای عاشقی دارای لذت بسیار است و چنان است ایثار یا شهادت که برای مثلاض دفاع از میهن یا پاسداری از ارزشهایی است که مقدس شمرده شده و وجود و بقای آنها باعث شادی و خرسندی و در نتیجه لذت طرف می شوند و این هر دو در ذات خود مانند غذا خوردن هستند که برای رفع گرسنگی و رضایت از احساس سیری است.رودربایستی هم ندارد،این لذت جویی نمدهای گوناگونی دارد که نماهی بسیار بر آن می گذارند.بسبیار خوب . . . . .
حال اگر کسی درای بلوغ فردی باشد،نخست خودش از خودش کیف می کند زیرا اعتماد به نفس دارد و نبود چیزی یا کسی هر چند به او عادت کرده باشد،سبب آزردگی بیش از حد او نمی شود؛آزردگی همواره هست،اما شدت و زمان معقولی دارد.اگر نه در ازدواج یا دوستی بلکه در یک معامله-هرچند این دو نیز خودشان معامله ای بیش نیستند-آن فرد کلاهش برداشته شود و گولش بزنند دچار عصبانیت شدید و تعطیلی تفکر و غلیان احساسات نمی شود،هرچند منطقاض ناراحت خواهد شد.
شماها در ازدواج در یک معامله صرف هستید و همواره باید خودتان این اندازه متکی به نفس و زرنگ باشید که در صورت ادامه ازدواج خود را نیازمند طرفتان نسازید.اگر نیازمند شدید،وابسته خواهید شد و این یک لذت جویی خطرناک است،زیرا مرگ یارو یا ترک شما از سوی وی،سبب رنج شما خواهد شد.شاید شگفت زده شوید،اما ماجرا همین جوری است.
اگر همان نخست به خود احترام گذارده و در دوران مجردی با بلوغ کامل از زندگی و خودتان رضات قلبی داشتید؛می توانید به یک ازدواج کوفق بیندیشید.این حرف نادرست و فریبنده است که انسان باید دنبال نیمه گمشده اش باشد یا با ازدواج کامل می شود،اتفاقاً آدم باید کامل و راضی باشد تا توان ازدواجی نسبتاً موفق را داشته باشد.بله به همین دلیل است که نباید در هیچ حالتی وابسته احساسی به همسرتان شوید.اگر هر کسی اعم از خانواده تان،همسرتان،دوستتان و شریکتان به شما دروغی گفت یا در حق شما ستمی روا داشت و یا نامردی کرد،باید کمی ناراحت شده و سپس درس گرفته و شاد و متکی به خود زندگی را بدون کینه ورزی یا پشیمانی ادامه دهید.
در یک معامله بسیار مهم که شاید همه عمرتان را در برگیرد،باید حواستان جمع باشد.شما هیچگاه،هرگز،هرگز و مطلقاض نمی توانید از درون و اندیشه هاو خیالات نزدیکترنی کسان خودتان و از جمله همسرتان سر در بیاورید.باید خیلی خیلی بکوشید و گزینش درستی همان اول داشته و تازه پیش از آنهم خودتان کامل و بالغ فکری و بویژه احساسی باشید و در حین زندگی با همسرتان نیز مدام و لحظه به لحظه مراقب و هشیار باشید.خواستگاری الکی و دوه بیست جلسه حرف از هر نوعش زدن و تحقیق از دیگرانی که بسته به دوستی و دشمنی شان همیشه قضاوتی نادرست درباره طرف دارند و نیز ازدواج با این شکل ناقص و زندگی با کار کردن و بچه پس انداختن و مهمانی و روز را شب کردن و در یک کلام روزمردگی،خودکشی احساسی و ریسکی خطرناک است.
دوست دارم بیشتر به سخنان من که از دل تجربیات و پژوهش و پردازش زندگی مجردی و متأهلی بسیاری برآمده بیندیشید و درباره شان فکر کنید و اگر می خواهید نظر دهید.
بدرود./
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sorena_arman
فقط به هر نحو ممکن (گریه کردن و...) خودت رو خالی کن و ادامه بده به گفتن این چیزهایی که از درون عذاب می ده تو رو.نذار چیزی درونت رو از داخل بیشتر از این خش بندازه.
سورناي عزيز من گريه هامو كردم ، يعني ديگه اشكي نمونده كه بريزه ! من گريه هامو 2 ماه پيش كردم و دل كندم ! ديگه الان رمقي نمونده برام !
فقط فكر نميكردم كه آدم ها ميتونن تا اين حد بد باشن ! تا اين حد بد !!!! آدم از كسايي كه اصلا انتظارشو نداره يه چيزهايي ميبينه ، كه شوكه ميشه!!!!همون قضيه ي چي فكر ميكردي و چي شد !!!
بگو كي عوض شده ، غير خودت؟ تويكي مثل خودت ميخواي و بس
بگو چي عوض شده تو زندگيت ؟ زندگيت فقط هوس ! فقط هوس !
تنها آرزويي كه دارم اينه كه يكي مثل خودش دقيقا " مثل خودش " بياد توي زندگيش ! همين و بس
البته مشكل من يكي دوتا نيست ! و با يك نفر هم نيست ! و فقط هم با پسر نيست ! ديگه دختر ها هم غير قابل اعتماد شدن ، اينكه سفره ي دلتو پيشش باز كني و دوروز بعد حرفاي خصوصي تو از دهن يكي ديگه بشنوي ! واي خدا !! توي اين دنيا به كي ميشه اعتماد كرد ؟؟؟ آدم يا بايد حرفاشو توي دلش خاك كنه ! يا به صورت ناشناس بزنه ! اعتماد كردن به ديگران اصلا كار درستي نيست !!!
ممنون از همدرديت :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASRIN GOZALI
ممم ! من زیاد موافق نیستم ، چنین تعمیم عمومی به نظرم منطقی نمیاد . البته اون چهار تایی که آرمان 26 نقل قول کرد به نظر من هم جالبه ...
آرسين جان ، راستش من تا قبل از اين ماجرا ها سعي ميكردم خوش بين باشم ، ميدونستم وضع مردم ما و جامعه مون چطوره!!!يعني شنيده بودم ، ولي فكر ميكردم من هميشه با استثناعات طرفم ! ولي نميدونم كه چرا تا حالا حتي يكي از اين استثناها با من طرف نشده؟؟؟ هركي اومد تو زندگيم يه خنجر از پشت زد و رفت !
ولي نه عزيز من ! اگه آدم بخواد همه كس رو استثنا بدونه ، فقط خودش ضرر ميكنه !
ولي اين تازه فهميدن هارو كه گفتم تجربه ي خودم بود ! شما حق دارين كه قبول نداشته باشين ، شايد تجربه ي شما با من فرق ميكنه !!
من نظراتم رو تعميم نميدم ! فقط سعي ميكنم خودم ازشون استفاده كنم و عمرا ديگه اشتباهاتم رو تكرار نكنم و هيچ كس رو استثنا در نظر نگيرم
ممنون از نظرت :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
تازه فهمیدم.......هنوز نمی فهمم. کاش کمی زودتر می دانستم که هیچ نمی دانم.
گل گفتي نقاب جان ، كاش قدري زودتر ميفهميدم ، اي كاش !
ممنونم ازت :72:
آقاي مجهول ، آرمان 26 ، گرد آفريد و كاترين عزيز
ممنون از نظراتتون :72:
------------------------------------------------------------------------
تازه فهميدم به جز تو حرف هيچكي خوندني نيست ، آدمها ميان و ميرن هيچكي جز تو موندني نيست !
تازه فهميدم به محتاج تو محتاجي حرومه !
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
قربونت برم چه قدر خوبه که از تجربه هامون درس میگیریم آخ که منم یاد تجربه ای که داشتم میافتم دلم:54:
اما دیگه همه چیز تموم شده ناراحت نباش:228:. مواظب خودت باش گلی:72::43:.
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
رويا جان
خيلي خوشحالم که کلي تجربه کسب کردي. ومتاسفم که بهاي زيادي برا کسب اين تجربه ها پرداخت کردي.
ديدن دنيا وزندگي سفيد سفيد ويا سياه سياه بنظر من درست نيست. ما بايد ياد بگيريم که واقعيات رو بصورت خالص وناب ببينيم ، بشنويم ، لمسشون کنيم ودرکشون کنيم. قطعا اينطور عدم اعتماد به همه چيزو همه کس مطمئن باشيد اشتباهه ، بطور نسبي منم باهاتون وبرخي از جمله هائي که تجربه کرديد موافقم اما بصورت مطلق خير. مطمئن باشيد هنوز هم انسانهاي خوب ومورد اعتماد در اطرافمون هستند وگاهي فداکاريهائي مي کنن که اصلا انتظارشو نداريم. البته اين ادما معمولا خيلي بي سروصدا به کارهاي خوبشون مي رسن و آخرت خوبي رو برا خودشون مي خرن.
واقع بين باشيد.
خوشبخت باشيد
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
یاران! سلام
وقتی خیلی چیزهای خوب از سر سفره های جسم و جان ما برداشته بشه، نتیجه اش همین می شه که میبینیم. برکت، صداقت، ترحم، نوع دوستی، عشق، امید، دستگیری از افتادگان، سکوت در برابر ظلم...و حتی خدا. از مرگهای زودرس و مرضهای ناشناخته و تولدهای نارس و ناقص بگیر تا...همین ناراحتی های کوچک و بزرگ عاطفی.
یاران،
حتی خدا نیز از سفره های ما رفته ، نه اینکه او رفته، که ما فراموش کرده ایم.و تا روال بر همین منوال است، اوضاع چنین است که دانم و دانی. لا یغیر الله قوما ما یغیروا بانفسهم...یعنی خداوند حال مردمی را که خود نخواهند تغییر نخواهد داد.
و تو ای بهاری رویا:
هزار بار از عاقبت چنین ارتباط هائی گفتند و شنیدی اما خوب ، باید تجربه می کردی که به یقین برسی. می دونی، اون که پیامبر اولوالعزم بود - حضرت ابراهیم رو می گم - از خداوند برای رسیدن به یقین در مورد زندگی بعد از مرگ تجربه خواست و داستان اون چهار مرغ و چهار قله کوه و ...
من و تو که نه پیامبریم و نه اگر باشیم اولوالعزم. پس از این تجربیات بهره ببر، و اونها رو به دیگران و همنوعانت منتقل کن. بایست و با افتادن دوباره این اتفاق برای هرکسی مبارزه کن.
سخن بعد آنکه، جان گرامی:
هر آنچ از ناراحتی و غصه و نفرتی که در تو هست رو بریز دور، نه بخاطر خودت و نه بخاطر اون آدم که با او به مشکل برخورده ای، نگاهی به سوی خدا کن و دل پرغصه ات رو با او معامله کن. من وقتی از کسی دلگیر می شم براش دعا می کنم. هرچی بیشتر دلگیر می شم بیشتر براش دعا می کنم. نه بخاطر اون شخص بلکه بخاطر خدا. هرکسی ممکنه قدر تورو ندونه، اما کسی که تورو آفریده و به همه زوایای وجودی تو آگاهه حتما قدر رفتار و نیت های پاک تو رو می دونه. اینجوری هم دلت روشن و زلال می مونه و کینه و نفرتی درش رسوب نمیکنه و هم غمها و غصه هات رو به بالاترین پیشنها فروخته ای! خدا بهترین خریدار خشم و غم و غصه و نفرت و این چیزهای بده که در وجود ما ایجاد می شه. پس بجای نگه داشتن و زجر کشیدن، به او بفروش و تازه سود هم بکن. این یه کلید طلائی برای ریشه کنی ناراحتی و نفرت و خشم و رسوبات تلخ قلبی هست و من بنده نیز گردنم رو روش گارانتی می دم! آزمودنش خیلی راحته، مخصوصا توی این روزها...
یک پیام خصوصی هم برات فرستادم. حرف همدردی نیست، حرف اینه که می تونی از این موقعیت بد به بهترین نحوی استفاده خوب کنی.
دیگه چی بگم؟!
شاد باشید
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roya.b
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sorena_arman
فقط به هر نحو ممکن (گریه کردن و...) خودت رو خالی کن و ادامه بده به گفتن این چیزهایی که از درون عذاب می ده تو رو.نذار چیزی درونت رو از داخل بیشتر از این خش بندازه.
سورناي عزيز من گريه هامو كردم ، يعني ديگه اشكي نمونده كه بريزه ! من گريه هامو 2 ماه پيش كردم و دل كندم ! ديگه الان رمقي نمونده برام !
فقط فكر نميكردم كه آدم ها ميتونن تا اين حد بد باشن ! تا اين حد بد !!!! آدم از كسايي كه اصلا انتظارشو نداره يه چيزهايي ميبينه ، كه شوكه ميشه!!!!همون قضيه ي چي فكر ميكردي و چي شد !!!
بگو كي عوض شده ، غير خودت؟ تويكي مثل خودت ميخواي و بس
بگو چي عوض شده تو زندگيت ؟ زندگيت فقط هوس ! فقط هوس !
تنها آرزويي كه دارم اينه كه يكي مثل خودش دقيقا " مثل خودش " بياد توي زندگيش ! همين و بس
البته مشكل من يكي دوتا نيست ! و با يك نفر هم نيست ! و فقط هم با پسر نيست ! ديگه دختر ها هم غير قابل اعتماد شدن ، اينكه سفره ي دلتو پيشش باز كني و دوروز بعد حرفاي خصوصي تو از دهن يكي ديگه بشنوي ! واي خدا !! توي اين دنيا به كي ميشه اعتماد كرد ؟؟؟ آدم يا بايد حرفاشو توي دلش خاك كنه ! يا به صورت ناشناس بزنه ! اعتماد كردن به ديگران اصلا كار درستي نيست !!!
ممنون از همدرديت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ASRIN GOZALI
ممم ! من زیاد موافق نیستم ، چنین تعمیم عمومی به نظرم منطقی نمیاد . البته اون چهار تایی که آرمان 26 نقل قول کرد به نظر من هم جالبه ...
آرسين جان ، راستش من تا قبل از اين ماجرا ها سعي ميكردم
خوش بين باشم ، ميدونستم
وضع مردم ما و جامعه مون چطوره!!!يعني شنيده بودم ، ولي فكر ميكردم من هميشه با استثناعات طرفم ! ولي نميدونم كه چرا تا حالا حتي يكي از اين استثناها با من طرف نشده؟؟؟ هركي اومد تو زندگيم يه خنجر از پشت زد و رفت !
ولي نه عزيز من ! اگه آدم بخواد همه كس رو استثنا بدونه ، فقط خودش ضرر ميكنه !
ولي اين تازه فهميدن هارو كه گفتم تجربه ي خودم بود ! شما حق دارين كه قبول نداشته باشين ، شايد تجربه ي شما با من فرق ميكنه !!
من نظراتم رو تعميم نميدم ! فقط سعي ميكنم خودم ازشون استفاده كنم و عمرا ديگه اشتباهاتم رو تكرار نكنم و هيچ كس رو استثنا در نظر نگيرم
ممنون از نظرت :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
تازه فهمیدم.......هنوز نمی فهمم. کاش کمی زودتر می دانستم که هیچ نمی دانم.
گل گفتي نقاب جان ، كاش قدري زودتر ميفهميدم ، اي كاش !
ممنونم ازت
آقاي مجهول ، آرمان 26 ، گرد آفريد و كاترين عزيز
ممنون از نظراتتون
------------------------------------------------------------------------
تازه فهميدم به جز تو حرف هيچكي خوندني نيست ، آدمها ميان و ميرن هيچكي جز تو موندني نيست !
تازه فهميدم به محتاج تو محتاجي حرومه !
:58:
خواهر جان ! وقتی اینا رو خوندم یاد اتفاقاتی که برای خودم و اطرافیانم اقتاده افتادم ! سو تفاهم نشه ها ! خندم به خودم بود !
این تازه شروع کاره ! چنان آدم های هفت خطی خواهید دید که دیدنشون هم براتون جالب خواهد بود ! باور کنید آخرین هفت خطی که من دیدم باعث حیرتم شد و کلی ازش درس گرفتم !
فقط به مواردی اشاره میکنم که متاخرن و تازه اتفاق افتادن :
موضوع فقط مربوط به مردم ما نیست ، بنده با یکی از اساتید مطرح رشته مون که از قضای روزگار اسمشون رو تریلی نمیکشه (البته خودم دسته کمی ازش ندارم ، با این کارش میتونست خیلی راحت اعتبارمو زیر سوال ببره !:D) و همین چند روز پیش هم ازش همین جا ( در این تاپیک (قابل توجه گرد آفرید عزیز) http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=6347 ) تعریف کرده بودم از طریق ایمیل در ارتباط بودم ، میدونید چی شد ؟!اول لینک بالا رو بخونید بعد ...
...
متن کلیه ی ایمیل هایی رو که بنده به ایشون فرستاده بودم و خصوصی محسوب میشدن رو در اختیار یک هموطن ! قرار دادن !!! جالبه نه ؟! در ضمن ایشون فرنگی-اروپایی تشریف دارن !!!
...
موضوع مال همین ماهه :
یکی از دوستام که نزدیک به یک دهه باهاش دوست بودم یهو به خاطر یه موضوع کوچیک رفت زیرابمونو زد و رفتارش عوض شد ... :shy: (البته این لبخندا تلخه !)
...
نمونه ای دیگه از صمیمی ترین دوستام :
دوستی دارم که شاگردش رو از سنین نوجوانی مثل بچه بزرگ کرده بود و کمربند و درجش رو گرفته بود . شاگرد در مقابل چیکار کرد ؟! بهش چاقو کشید !!! جالبه نه ؟! آدم روی استاد خودش چاقو بکشه ؟!
...
فکر میکنم چیزی که شما رو زیاد ناراحت کرده و برای من هم قابل درکه ، خوش باوری شما نسبت به افراد خاصی و در مقابل دیدن موردی مخالف و مغایر با اون بوده که مسلما هم ناراحت کننده هست ! و البته اینجا از نظر من یک درس بسیار مهم وجود داره ... :shy:
نه خوشبین ، نه بدبین ! واقع بین !
در آخر پیشنهاد می کنم لینک زیر رو بخونید و روش فکرکنید ، نکات خیلی مهمی در اون مطرح شده :
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=6009
:shy::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
رويا جان
خيلي خوشحالم که کلي تجربه کسب کردي. ومتاسفم که بهاي زيادي برا کسب اين تجربه ها پرداخت کردي.
ديدن دنيا وزندگي سفيد سفيد ويا سياه سياه بنظر من درست نيست. ما بايد ياد بگيريم که واقعيات رو بصورت خالص وناب ببينيم ، بشنويم ، لمسشون کنيم ودرکشون کنيم. قطعا اينطور عدم اعتماد به همه چيزو همه کس مطمئن باشيد اشتباهه ، بطور نسبي منم باهاتون وبرخي از جمله هائي که تجربه کرديد موافقم اما بصورت مطلق خير. مطمئن باشيد هنوز هم انسانهاي خوب ومورد اعتماد در اطرافمون هستند وگاهي فداکاريهائي مي کنن که اصلا انتظارشو نداريم. البته اين ادما معمولا خيلي بي سروصدا به کارهاي خوبشون مي رسن و آخرت خوبي رو برا خودشون مي خرن.
واقع بين باشيد.
خوشبخت باشيد
آفرین و کاملا موافقم ! به این میگن منطق فازی ! :D
:104::shy:
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
ميدونيد دوستان ؟
من هميشه از اينكه پشت سريكي حرف بزنن ، جلوي من بدم ميومده ! از اينكه از رفتارهاي ديگران بد نتيجه گيري بشه و منفي ! بدم ميومده !
از اينكه تهمت به كسي بزنن ، بدم ميومده ! از اينكه فكر كنم طرفم آدم بديه ، بدم ميومده !
حتي اگه ببينم پشت يكي دارن بد ميگن و محكومش ميكنن ، ازش دفاع ميكنم ! شده بي دليل هم دفاع ميكنم حتي از حقيقت هم خبر ندارم ولي نميتونم وايسم كسي رو پشت سرش تحقيرش كنن و تهمت بزنن! شايد همون كاري رو ميكنم كه اگه طرفم اينجا بود همين كار رو برا خودش ميكرد!
از زرنگ بازي بدم ميومده ! از دورويي بدم ميومده !
ديدم كسايي رو كه جلوي تو قربون صدقت ميرن ولي ته دلشون ازت متنفرن و از پشت سر بهت خنجر ميزنن ! من از همه ي اين رفتار ها متنفرم ! دوست دارم اون چيزي كه درونم و بيرونم است يكي باشه ! اصلا نميتونم واسه كسي نقش بازي كنم ! از دروغ بدم ميومده ! ( گرچه گاهي مجبور شدم كه از سر ناچاري دروغ بگم ! ولي عذاب وجدانش رو هم كشيدم ! توجيه نميكنم كارمو ولي چقدر بده كه كسي مجبور نباشه كه دروغ بگه ولي ميگه ! كسي كه واسه لذت بردن خودش دروغ ميگه ! كسي كه واسه منفعت بردن بيشتر دروغ ميگه )
به خاطر اين رفتارهام ، هميشه حقم ضايع شده ! هميشه سرم كلاه گذاشتن ! هميشه مورد سو استفاده قرار گرفتم !
به خاطر رودربايستي كارهايي رو كردم كه اصلا اصلا دوست نداشتم انجامشون بدم ! به خاطر رودربايستي توي دردسر هايي افتادم كه اصلا حقم نبود! به خاطر رودربايستي چه سو استفاده هايي كه از من نكردن ! چقدر از زحمت هاي من بدون زحمت كشيدن خودشون ، منفعت بردن !!!!
به خاطر كم رويي خيلي از حق خودم گذشتم !
من بد بخت رو بگو كه دلم نميخواد هيچكس از دستم ناراحت باشه ! مني كه نهايت سعيم رو ميكنم كه حرفي نزنم كه كسي بهش بربخوره ! ولي به اين فكر نكرده بودم كه ديگران همچين فكري رو نميكنن !
مني كه اگه يه پولي رو نابه جا خرج كنم كه زحمت بابامو هدر بدم شب خوابم نميبره ! بهم ميگن خسيس ! نه من خسيس نيستم! ولي از حروم شدن پول بدم مياد ! در حالي كه كساني رو ميشناسم كه صدها هزار تومان از پول باباشون رو ميريزن توي جوي آب و انگار كه نه انگار ! دختري كه ترمي 500000 تومان از باباش ميگيره كه بره دانشگاه ثبت نام كنه ! ثبت نام ميكنه ولي نميره سر كلاسهاش و حذفش ميكنن ! ترم بعدش اونقدر نميره كه مجبور ميشه مرخصي بگيره ! كسي كه ميتونه 7 ترمه درسش رو تموم كنه از 11 ترم هم بيشتر طولش ميده !!! دختري كه بدون اجازه ي شوهرش ميره كار ميكنه و زنگ ميزنه خونه به مامانش ميگه اگه شوهرم زنگ زد بگين من رفتم حمام !!! تا نفهمه كه من كار ميكنم ! دختري رو كه شوهر داره ولي به موقع خوشي ميگه زنگ بزنم دوست پسرم بياد ؟من ازدواج كردم ، دوست پسرهام كه نمردن !!! دختري كه با دوست دخترش از تهران ميرن قم تا دوست دخترش ، دوست پسرش رو ببينه !! با دوستاش ميرن پارك طالقاني تا هوا بخورن !!! با پسرهاي توي پارك گپ ميزنه ! به شوهرش ميگه سر كلاسم !!! و در آخر خيلي هم احساس خوشبختي ميكنه و شوهرش رو هم خيلي دوست داره !!! و جالب اينجاست كه اينجور دخترها عجب شوهر هاي خوب و نجيبي گيرشون مياد !!!!!! دختر ديگه اي كه واسه دادن پول قبض موبايلش گردنبند مادرش رو كه برادرش با اولين حقوقش واسش خريده بود ميدزده و ميفروشه ! دختري رو كه به مامانش ميگه از طرف مدرسه ميخوان ببرنمون قم ، اونوقت پا ميشه شبونه از تهران ميره شيراز ديدن دوست پسرش و چند روز هم ميمونه !! دختري رو كه .........
نميدونم چرا اينها اين زجرهايي رو كه من كشيدم رو نميكشن ؟ بدترين كارها رو ميكنن ولي آخر سرشم خوشبخت ميشن !!!!!!!!! اصلا من چرا بايد به خاطر كارهاي كوچيكي كه انجام ميدم و اشتباهات كوچيكم ، شب خوابم نبره ولي اونها با بزرگترين ننگ ها سرشون رو راحت روي بالش بذارن ؟؟؟؟
من نميدونم اين آدم هاي خوب كجان ؟ ؟؟؟؟؟؟ چرا من نديدمشون ؟
ميدونم كه خيلي منفي باف شدم ولي دوستاني كه ميگين واقع بين باش !
آخه من چه جوري واقعيتي رو كه در پس هزاران دروغ پنهان شده رو ببينم ؟؟؟!!!
سد ممد جان من زماني كه عضو اين سايت شدم ، يكسال و نيم از دوستيم ميگذشت !مغزم عيب نكرده بود كه با ديدن اينهمه هشدار توي سايت و اينهمه سرگذشت تلخ ، تازه برم يك دوستي رو از سر بگيرم و بخوام تجربه كنم ! ولي زماني كه من عضو شدم ، غرق و درگير مشكلات دوستيم بودم ! و هنوز هم هستم ! اين مهم نيست !
ولي چرا بايد كسي نصيبم بشه كه دقيقا معكوس اون چيزي هستش كه من ميخوام ؟؟؟؟؟؟؟؟
مشكل من دوست پسرم نيست ! دوست دخترهامم نيستن !
مشكل من خودمم ! عيب از منه !! من بايد جور ديگه اي باشم !! شايد شما فكر كنين حال من بده !
آره حالم چندان خوب نيست ! ولي يك صدم از حال بدي اون دو ماه پيش رو ندارم ! زماني كه با وابستگي ام خداحافظي كردم سخت ترين لحظات عمرم بود ! سخت ترين لحظات عمرم !!! سخت ترين !! الان كه ديگه در مقايسه با دو ماه پيش غمي ندارم !!!
از اين ناراحتم كه چرا بايد به خاطر يك روز ، دوسال از عمرم رو هدر بدم !!! ميپرسين كي ؟
روزي رو كه دوستم بهم زنگ زد ! گفت يه دوست پسر جديد دارم ! خيلي خوشگل و خوش تيپه ! ميخوايم برين بيرون ! دوست داري تو هم بياي ببينيش و بهم نظر بدي ؟؟؟
من تا قبل از اون موقع اصلا با هيچ پسري رابطه اي نداشتم ! 19 سالم بود و دوستم 16 ساله بود !!!! ولي نميدونم چرا اون روز دلم خواست كه با دوستم برم تا بيينم اين دوستش چه شكليه ؟؟؟!!!
صبح يكي از روزهاي سرد زمستوني ! با دوستم رفتم دوست پسرش رو ببينم ! نميدونم چرا اينقدر استرس داشتم ؟ ميترسيدم ! حالا مگه دوست پسر من بود ؟؟؟؟ نه ! ولي اولين باري بود كه با يك پسر از نزديك مواجه ميشدم !!!
پارك طالقاني !! دستاي دوستم توي دستاي اون بود ! و من پشت سرشون !!! همچين با محبت دستاي دوستم رو توي دستاش ميفشرد ، همچين دستاي دوستم رو ميگرفت توي دستش و جلوي دهنش ميبرد تا با بازدمش دستاشو گرم كنه ! همچين حرفهاي عاشقونه ميزد و مهربون به نظر ميومد .............. ديدن اون لحظه و اتفاقاتي كه چند روز پيشش برام افتاده بود كه الان وقتشو ندارم تعريف كنم ، باعث شد كه من يه تصميم اشتباه بگيرم !!! اشتباه ترين تصميمي كه توي عمرم گرفته بودم كه الان هم دارم چوب اون رو ميخورم !!!
دوستان ببخشيد حرفام سرو ته نداره و نميفهمم كه چي دارم ميگم ! فقط ميدونم كه بايد بگم ! بايد بگم !!!!
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
رویا جون اینکه میگی به خاطر یه روز 2 سال از زندگیت هدر رفت باید بدونی که بعضیا به خاطر حتی یه لحظه کل عمرشون هدر میره
پس این شماتت کردن های تو نباید وجود داشته باشه
میگی از بعضی از خصلت هات که باعث شده زیادی به نظرت حساس باشی خسته شدی خوب به نظرت نمیشه یه کم اونا رو به تعادل نزدیک کرد(مثلا اینکه میگی به خاطر رودربایسی ازت سوءاستفاده کردن)شاید این موقعیتا واسه این ایجاد میشه که خودت رو بهتر کنی
اره رویا قبول دارم که گاهی ما می بریم از این دنیا و از ادمای بدی که از نظر ما زندگی بسیار خوبی دارن اما رویا جون دیگه اینو باید بذاری به حساب عدالت خدا و اینکه اگه ما به خدا اعتقداد داشته باشیم پس باید به همه چیزایی که خدا گفته هم اعتقاد داشته باشیم و
بذارم که عدالت الهی در این مورد خودش تصمیم بگیرد
رویا خودت خوب میدونی که دلم خیلی خونه ازهمون چیزایی که نوشتی و از همه بدی هایی که دیدی اما تنها با فکر کردن به بدی ها خودمان را اذیت میکنیم و هیچ فایده ای عملا نداره
پس باید این دنیایی که گاهی به شدت بد میشه را تحمل کرد به امید روزای خوب
نمیدونم رویا اگه امید وجود نداشت اصلا ما میتونستیم که زندگی کنیم
مراقب خودت باش و امید را در درونت زنده کن
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
با درود؛
رویا خانم بدترین بلاها سرت آمده،باشد؛پشیمانی داری باشد،اما چرا نمی خواهی بپذیری که همه این ماجراها تمام شده و رفته پی کارش؟!!چرا نمی خواهی باور کنی که هر کاری که از نتایجش ناراحتی را می توانی جبران کنی؟؟؟
غصه چی رو می خوری؟خوشی زده زیر دلت؟چرا مدام به گذشتهو کارهای اشتباه-به نظر خودت-فکر می کنی؟چرا به چیز دیگری و جدیدتری و امور دیگری فکر نمی کنی؟اگر یک لباس خیلی قشنگ و گران قیمت داشته باشی و مثلاً در گل و لای بیفتد،آبا باید تا آخر عمر به آن فکر کنی؟چرا به دیگران وابسته می ش.ی؟؟چرا نمی خواهی به چیزهای دیگری فکر کنی؟
چه کسی تو را مجبور کرده به گذشته فکر کنی؟آخر چرا نمی فهمی که اگر روز 27/12/1387 گذشته است،خاطرات تو هم وجود خارجی ندارد و واهی است؟چرا با دست خودت چیزهایی را دوباره می سازی که با آنها خودت را بیازاری؟رویا دست از این دور باطل و علافی و افکار بیهوده بردار.رویا خودت را بساز.با کسی رودربایستی نداشته باش،نه آنکه به خاطر زیانهایی که از این عادت کثیف برده ای،ناراحت باشی.رویا من نمی فهمم که این جریانات چرا سبب رنج تو در زمان حال می شوند؟کاری را که در گذشته کرده ای،تمام شده است.آیا سخنم را می فهمی؟؟؟؟؟؟
بدرود./
RE: من برگشتم ، تازه فهميدم ....
سلام به همه ي شما دوستان گل و مهربون :72:
شما راست ميگين ! گفتين اين حرفها دردي رو دوا نميكنه و به درد نميخوره ! منم ميدونم كه با اين حرفها چيزي درست نميشه ولي ميگم نه اينكه بيشتر خودمو آزار بدم ! ميگم تا خودمو از اين حرفهايي كه روي دلم مونده بود خالي كنم!
ميخوام خالي خالي بشم از كينه و نفرت ! ميخوام اين حرفها رو ثبت كنم واسه سال 87 كه ديگه هيچ كدومش براي سال 88 همراهم نباشه !
ميگم كه بتونم با گفتنش گريه كنم و از غمش راحت بشم وبتونم ببخشم !نميخوام تو دلم بمونه و بعدش ذره ذره اشك بريزم و چند سال تحملش كنم ! ميگم كه با همدردي ديگران دردمو تسكين بدم
خيلي خيلي ممنون از نظراتتون ! :72:
ميخوام سال جديد رو بدون غم و ناراحتي آغاز كنم !
عيد همگي شما دوستان عزيزم مبارك:72:
ان شا الله كه سال خوبي براي همتون باشه :72:
موفق و شاد باشين :72: