کسی دیگه راهی به ذهنش نمی رسه؟
نمایش نسخه قابل چاپ
کسی دیگه راهی به ذهنش نمی رسه؟
سلام دوست عزيز
راستش واقعا از اينكه ميگي دوري و بيخبري ازش برات چقدر سخته دركت ميكنم وميفهمم چون تقريبا توشرايط مشابه ات بودم.نميدونم چقدر طرفتو شناختي ولي اگه اونقدري شناختيش كه ميدوني وقتي بهت ميگه :نميشه كاري كرد منظورش اينه كه يعني تمام.پس بهتره سعي كني تو هم به خواسته اش احترام بزاري ولي اگه فكر ميكني ته حرفش هنوز اميد هست بهتره غرورتو اينبار هم بشكني وبازم تماس بگيري.
اين كه دعواهاي زيادي داشتيد زياد جالب نيست البته اكثرا دعوا دارن ولي اينكه سر مسئله هاي كوچيك .من فكر كنم شما خودت جزو اون دخترايي هستي كه يه كم لجبازي واز حرفت كوتاه نمياي.اينو يادت باشه كه مردا از خود گذشته هستند ولي اولين قدم از خود گذشتگي را تو زندگي مشترك بايد زن برداره تا مرد مطئن بشه.اينو تجربه كردم.پس يه كم باهاش كمتر دعوا كن ولاقل بعد از دعوا خودتو مقصر جلوه بده (البته نه در هر موضوعي فقط تو همين مثالايي كه زدي بهت ميگم حالا اون دير جواب داده دعوا بكن ولي بهتره بهش بگي چرا دير جواب دادي خوب من نگران ميشم تا سريع بخواهي ازش بازجويي كني كه چرا دير جواب دادي من برات ارزش ندارم.
فقط يه حرفو از من بشنو هميشه كار وتصميمي را انجام بده كه خودت باهاش آرومتري وهيچ وقت خودتو سرزنش نكني.حتي اگه همه دنيا تورا براي اين تصميم سرزنش كنن تو وقتي خودت مطمئني كار درستيه پس حتما به نتيجه مثبتي ميرسي هميشه توكل كن .خدا خيلي مهربونه.
اميدوارم هرچه خيرو صلاح هر دوي شماست پيش بياد.
سلام باران جون. در بين حرفات متوجه يه نكته شدم كه تا زمانيكه انسان تجربه نكنه، متوجه سختي و زجرش نميشه.گفتي كه خونوادش از دعواتون آگاه بودن و شما هيچي به خونوادت نميگفتي. بعدا رو نميدونم، ولي در حال حاضر ايشون مرد زندگي نيست. وقتي الان نتونسته دعواها و حرفاي بينتونو نگه داره بعدا كه زنش بشي ديگه بدتر ميشه.شايد الان نسبت به اينكه خانوادش در جريان دعواهاتون هستن كه به قول خودت سر مسائل خيلي كوچيك هم بوده راحت كنار بياي، ولي بعدا در زندگي اين قضيه به بزرگترين مشكلات زندگيت تبديل خواهد شد كه حتي به خاطرش اعتماد ومحبتتو نسبت به همسرت از دست خواهي داد.تازه در شرايطي كه مشكلات ديگه اي سرراهتون نباشه. به نظر من پافشاري نكن. فكر ميكنم خدا دوستت داره كه مانعي برسرراهت قرار داده كه آيندتو از دست ندي.
عزیزم به نظرم شما باید صبر کنی که اون تصمیمشو بگیره تازه اگرم به کمکت احتیاج داشته باشه باید بگه بزار اون تصمیم بگیره تا بدن نگهخودت خواستی و ....................
سلام باران جان
به نظر من تو باید اول تکلیفتو با خودت روشن کنی اگه واقعا دوسش داری پس دیگه غرور معنی نداره مخصوصا که تو میدونی اونم دوست داره و در نبودت لحظات سختی رو داشته . اولین اشتباهت این بود که رهاش کردی و اون طعم بدون تو بودن رو چشید باید میزاشتی فکر کنه بدون تو میمیره ولی الان اون چند ماه از تو بی خبر بوده و فهمیده که بدون تو هم میشه زندگی کرد به هر حال الانم دیر نیست این طور که تو از این پسر تعریف میکنی به نظر من ارزش اینو داره که یه بار هم تو پا پیش بزاری و مطمئن باش اونم اگه دوست داشته باشه ازت استقبال می کنه . بهش بگو که تو هم تو این دوران حالت بهتر از اون نبوده و بگو که تغیر کردی . امیدوارم هر چی به صلاحته همون بشه
اگه خدا دوستم داره چرا الان؟! من که خیلی مقاوممت کردم تا اره گفتم . حالا بعد از 1.5 سال که همه تو دانشگاه فهمیدن؟!نقل قول:
نوشته اصلی توسط به دنبال محبت
وقتی که mailsh رو خوندم باهاش حرف زدم می دونست که خیلی حالم بد بود چند روز غذا درست نخوردم و...نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرگردون
چرا باید در تنهایی خود بسوزم.
و دیگران، مرا از بودن با کسی بسوزانند.
چرا؟
چرا؟
ایمان طواف
ببخشید ها ولی نفهمیدم منظورتونو؟!نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
بچه ها من تصمیم گرفتم فقط صبر کنم تا خودش اگه خواست اقدام کنه. حس می کنم اگه این جوری زندگیی اگه( به نظرم احتمالش کمه) شکل گرفت پایه هاش محکمه اگه قرار باشه پایه هاش سست باشه همون بهتر که نگیره ...