به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
سلام دوست عزیز،
1) چرا اگه همسرتون هر 15 روز نیم ساعت عصبانی بشن، آدم عصبی ای هستند، ولی شما که بارها قهر می کنید، هیچ مشکلی متوجهتون نیست و تازه طرف وظیفه داره که هر بار دنبالتون راه بیفته و از دلتون در بیاره؟
فکر نمی کنید فرزند شما بیشتر ازاونکه از این عصبانیت های موردی پدرش متاثر بشه، از محیط ناآرام و بی ثبات خونه آسیب می بینه؟
2) چرا اگه همسرتون از این "زنهایی که به ترک دیوار می خندند" بخواد، به هرحال "باید" خودش رو با شرایط موجود وفق بده، و شخصیت شما رو همینطوری که هست بپذیره، اما اگه شما یه "شوهر مودب" (یا حالا هرچی اسمش رو می گذارید) بخواید، ایشون "باید" خودش رو تغییر بده و بشه همونی که شما ازش انتظار دارید؟
فکر نمی کنید اگه به جای تلاش برای تغییر همسرتون، به عنوان یک انسان بپذیریدش، محیط آشیانتون آروم تر و مطلوب تر می شه؟
3) چرا ایشون باید بپذیرند که به هرحال شما از یه خونواده شلوغ هستید، اما شما نمی تونید بپذیرید که ایشون به هرحال از خونواده ای بوده اند که (به احتمال زیاد) تند خویی درش رواج داشته؟
4) چرا همسر مهربونتون رو که با وجود همه ناسازگاری های شما ( که جسارتا من نشونه های اون رو در پست های شما می بینم) ، باز هم سعی در بدست آوردن دل شما دارند، صرفا بخاطر 1 عادت زشت به نگه نداشتن حرمت آشیانتون متهم می کنید؟ ( یعنی بدترین ها رو بهشون نسبت می دید).
ممکنه نظرتون رو در مورد افرادی که در نهایت ادب و احترام به همسرشون خیانت می کنند بپرسم؟
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
دوستای خوبم سلام. خدا را صد هزار مرتبه شکر، واقعا شکر که بعد از اون ماجرای یک هفته ی اول عید نوروز امروز که تقریبا 2 هفته از اون روز میگذره همسرم از لحاظ اخلاقی و احساسی بسیار عالی هست، البته تنها روشی که من به کار بردم روش توجه کردن به کارهای مثبت و مثبت اندیشی و محبت و واکنش نشون دادن به رفتارهای خوب ایشون هرچند کوچیکشون بود که تا اینجا خدا رو شکر جواب گرفتم. اما نکته ای که میخواستم بگم اینه که من بعد از اون ماجرا وقتی خوب فکر کردم و در واقع منصفانه تر و عاقلانه تر فکر کردم و همین طور در تماسی که با مشاور گرامی داشتم به این نتیجه رسیدم که واقعا حق با همسرم بوده و ایشون هیچ گناهی نکرده که از یه خانواده ی پرجمعیت زن گرفته و نکته ی مهم تر از اون اینکه هیچ چیزی به اندازه ی عشق و محبت توی زندگی دو نفر ارزش نداره که حالا حتما من با همسرم سر کادوی تولد بچه ی خواهرزاده ام دعوا کنم و کش مکش، درسته که روش برخورد ایشون هم بد بود و بابت این موضوع هم ازم عذرخواهی کرد اما تصمیم گرفتم که از این به بعد اولویت اول رو توی زندگیم همسرم و محبت و احترام بین مون قرار بدم تا هم ایشون خوشحال باشند و هم خودم و من به ایشون گفتم که حق با شماست و این شما هستید که خیلی با گذشت بودید اما من واقعا هیچ راه حل منطقی که به ذهنم برسه رو ندارم که براتون بگم و از شما میخوام که با تماس با یک مشاوره خوب این اولین مشکل به وجود اومده توی سال 88 رو بر طرف کنیم که دیگه بعدها رابطمون رو خراب نکنه و ایشون هم پذیرفتند اما خوب تا به حال که زنگ نزده و اما چیزی که هست اینه که ایشون هر جا میشینن پیش خواهرشوهرهای دیگه ام، پیش حتی مادرم و خواهرهام به صراحتا گفتن که من برای عروسی و پاگشا وظیفه ی خودم میدونم که کادوی مناسبی رو بدم و حتی برای دیدن بچه ای که تازه به دنیا اومده و اولین سال تولد بچه، اما دیگه از این به بعد اگر من رو دعوت کنن برای سال های بعد من نمی یام.
من از این موضوع یه کم ناراحت شدم که ایشون از همین حالا شمشیر رو از رو بستن و دارن با این حرفهاشون خودشون رو یه جورایی بد میکنن در صورتی که به نظر من اگه می ذاشتن سال دیگه مثلا اگر خواهرم دوباره ما رو برای تولد صدا میکردند من خودم با یه بهانه ای از سرم باز میکردم و مثلا میگفتم که کار داریم، جای دیگه ای دعوتیم و از این جور حرفها به جای اینکه همسرم از همین حالا داره با اینجور حرف زدن خودش رو یه جورایی از ارزش می ندازه.[hr]
دوست خوبم philosara عزیز واقعا از نوع حرف زدن و دیدگاهی که نسبت به این موضوع داشتی هم ممنونم و هم خوشحال!
میگن مشورت چیز خوبی هست و به قول حضرت علی(ع) نیمی از عقل انسان! من خیلی خوب و حتی چند بار حرفهای و تذکرات دوستانه ی شما رو خوندم و به نظر اومد که دیدگاه منطقی و جالبی نسبت به این موضوع دارید اما به نظر من اینکه شرایط کمَی طرف رو بپذیرید خیلی فرق میکنه تا این که شرایط کیفی طرف مقابل رو. پذیرفتن اینکه خانوادی که قراره باهاش وصلت بشه یه خانواده ی شلوغ و پرجمعیت هستن یه کم دید باز در وهله ی اول رو می طلبه اما اینکه که پدرشوهر و مادرشوهرت و رابطه ی بین اونها چه جوری بوده و همسر تو با اخلاق و رفتارهای چه پدری بزرگ شده فکر نمی کنم که چیزی باشه که به این راحتی ها بتونی بهش برسه!
می دونید دلیل اینکه من از واژه ی "عصبی" استفاده کردم به خاطر شرایط و روحیات و خلقیات قبل تر همسرم بوده نه بخاطر اینکه الان هر 15 روز یکبار عصبی میشه، ایشون توی دوران شیرین نامزدی هر روز، هر روز و هر ساعت و هر لحظه عصبانی بودن، بابت هر کلمه و جمله ای بدون هیچ فکری از کوره درمی رفتن و با بی احترامی های بیش از حدشون به من در مقابل خانواده ها، نه تنها من رو از خودشون سیر کرده بودن و بلکه خانواده ام هم از این موضوع واقف شده بودن و حتی به طلاق من از ایشون راضی!! و اما در مورد خودم می دونم که کار درستی رو انجام نمیدم چون همسرم هم بارها بهم با خوشرویی و خوش زبانی تذکر دادن که شما فقط سر هر موضوع کوچیکی ناراحت نشو، چون این به رابطمون آسیب میزنه، مطمئن باشید که در فکر اصلاح اخلاق و روحیات خودم هم هستم و تلاش خودم رو از سال جدید آغاز کردم، اون هم به جد!
من از این نظر که ایشون دارای قلبی سرشار از عشق و محبت و پاکی و صداقت هستند ایمان دارم و هیچ وقت هم منکر این مساله نشدم اما باور میکنید که رفتارهای ظاهری ایشون و نوع کلمات و صحبت هایی که گهگاه به خاطر مطمئنم به خاطر ناآگاهی و عادتهای ناپسندشون هست واقعا آزاردهنده و توهین آمیز هست، اما میخوام بگم که شاید رفتارهای من هم دم از ناسازگاری ام میزد اما این در مقابل اون اظهار محبت کلامی مبنی بر اینکه من عاشق شما هستم ولی در ظاهر رفتارهای بسیار دردناک انجام می دادن بسیار ناچیز بود، یعنی می خوام بگم که وقتی به یک نفر توی جمع خصوصیت اون قدر محبت و ارزش بدی و دوستش داشته باشی اما توی جمع خانواده ها و عمومی بخوای نابودش کنی اون آدم نمی تونه نه خودش رو درک کنه و نه رفتارهای طرف مقابل رو خوب بسنجه! (امیدوارم که منظورم رو متوجه شده باشید!)
و اما بحث ادب و احترام و خیانتی رو که شما به اون اشاره کردید به نظر من خیلی تند رفتید و مطمئنا این دو در این تاپیک نمی تونه جای داشته باشه، یعنی شما از یه چیز بدتر استفاده کردید که من به بد قانع باشم؟؟؟ من این حرف شما رو نمی پسندم، اما به نظر من این میتونه بدترین نوع خیانت باشه و اینکه من از دیدن انسان های مودب لذت می برم، چه برسه به آدمی که میخوام یک عمر زیر سایه اش زندگی کنم، لطفا در مورد این رفتار همسرم راهنمایی ام کنید؟
باز هم از همه ی دوستان ممنون و سپاسگذارم
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
دوست عزیزم توی تاپیکه یکی از بچه ها راه هایی رو که در مواقع عصبانیت همسرتون گفته بودی خیلی عالی بود حتی خواستم ازت تشکر کنم چون من از انجام چند موردش نتیجه گرفتم .
دوست عزیزم بعد از گذشت چند ماه از ورودم به تالار و آشنا شدن با بعضی از مشکلات دوستان با خودم به این نتیجه رسیدم که عصبانیت در همه مردان وجود داره البته شاید نمی تونم منظورمو نویسم اما به نظر واقعا به دلیل مشکلات زندگی جامعه و فکر و خیال زیاد و فشار هایی که الان در همه زندگی ها وجود داره تا یه حدی می تونه دلیلی برای عصبی شدنشون باشه باید یک کم بهوشون حق داد البته نه این که تشویق کنیم نه باید همدردی کنیم...
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
يكي از راههاي آروم كردن فرد عصباني، همراهي كردن و موافقت كردن با اونه (البته در همان لحظات). چون هر اقدام ستيزه جويانه ديگه اي فقط شعله خشم رو گسترده تر مي كنه.
به نظر من استفاده از "شبيه سازي" در اين مورد خيلي مي تونه كمك كنه. به اين معني كه شما (در صورت همراهي همسرتون با هم و در غير اين صورت به تنهايي) تعدادي از موقعيت هايي كه همسرتون رو عصبي مي كنه در نظر بگيريد (مي تونيد روي يك كاغذ بنويسيد يا با كامپيوتر جلوي چشمتون تايپ كنيد. براي تمركز بيشتر!).
مثلا: "وقتي آب حمام سرد شد"
حالا راجع به اون فكر كنيد و مساله رو از جوانب مختلفي بررسي كنيد:
آيا اين مساله زياد تكرار مي شود؟
آيا او به سرما حساسه؟ آيا براي بيرون رفتن عجله داشته؟ آيا از كار تعميركار آبگرمكن ناراضي بوده؟ آيا اصولا به خاطر آب سرد ناراحت شده يا در آن لحظات چيز ديگري باعث عصبانيت او شده؟
جواب تك تك سوالات را در ذهن خود مرور كنيد. مخصوصا اگه موردي زياد تكرار ميشه اونو در اولويت بررسي قرار بديد.
حالا تجسم كنيد كه اون موقعيت در حال انجامه، واكنش خودتون رو مجسم كنيد، واكنش همسرتون رو همينطور. حالا مي تونيد " فكر " كنيد و بهترين راه حل رو براي عبور از موقعيت خشم، پيدا كنيد.
وقتي با هم خوشيد، از همسرتون بخواهيد كه چشماشو ببنده و خودشو توي موقعيتي تصور كنه كه همه عوامل برانگيزاننده خشم توش فراهمه، عجله داره، آب سرده و احساس مي كنه كه تعميركار سرشو كلاه گذاشته، حالا بگه كه چه احساسي داره و بهترين راه حل چيه؟ (دقت كنيد الان اون به صورت واقعي عصباني نيست و مي تونه راجع به اين موضوع از عقل استفاده كنه!!)
حتي مي تونيد به اين شبيه سازي جنبه عملي هم بديد. به صورت مصنوعي (آْگاهي دو طرف از مساله) شرايطي رو كه همسرتون رو عصباني مي كنه بوجود بياريد. البته قبلش ايشون بايد بدونن كه راه درست براي عصباني نشدن در اون موقعيت چيه. اين كار يه جور تمرين براي خويشتن داري هم هست.
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
عزیزان از شما واقعا ممنونم. آقای mostafun خیلی خوشحالم که نوشته هاتون رو خوندم. راستش موضوع عصبانیت همسرم تا حدود خیلی خیلی زیادی حل شده چون که من واقعا به چیزهایی که در یکی از تاپیک ها برای بچه ها نوشته بودم عمل می کنم و به نتیجه اش هم رسیدم. اما باز هم از شما ممنونم که راه کارهایی رو که شاید هیچ وقت به ذهن خود من نمی رسید رو مطرح کردید.
می دونید موضوع اصلی من الان اینه که با کلماتت و حرفهای زشت و بی ادبانه و به قولی رکیک همسرم چکار کنم؟ اصلا وقتی می خواد به یکی محبت کنه باز هم میگه مثلا: عوضیه، پدر سوخته. خدا نکنه داخل ماشین باشیم و خیابونها هم شلوغ باشه، چون به ماشینش هم حساسه که یه موقع خط نیفته هر کی از کنارمون یه مقدار بی مهابا یا بی نظم رد بشه سریع فلان فلان شده، بهش میگم مهدی جان! تو نمی تونی همه رو مجبور کنی که قوانین رو رعایت کنن یا درست رانندگی کنن، الان توی این مسیر به این کوتاهی تو چقدر حرص خوردی، این جوری خودت رو از بین می بری؟ میگه: (با خنده) ما از بین رفتیم دیگه. بهش میگم: خواهش می کنم!!!! من این جوری اصلا توی ماشین آرامش ندارم. من دلم می خواد وقتی توی ماشین میشینم کنار تو آرامش داشته باشم. می دونید مدام بوق می زنه، صبر و تحمل نداره، البته تند رانندگی نمی کنه ها! اما مدام حرص می خوره و بوق می زنه و فحش میده، بعضی موقع ها دیگه واقعا خسته میشم از این رفتارش. پیش خودم میگم اگه الان بچه ام اینجا بود حتما بدترین کلمات رو یاد می گرفتم و مدام تکرارش می کرد.
البته این رو هم بگم که الان خیلی بهتر شده، باورتون میشه توی نامزدی با موتور اون قدر تند رانندگی می کرد و داد و بیداد میکرد و مدام می خواست که با یکی دعوا کنه! یکبار سر یه چیز الکی توی نامزدی به ماشینی که از کنارمون رد میشد گفت:چیه نگاه می کنی! اونها هم چند تا پسر جوان بودند، چند تا حرف بهش گفتن، باور می کنید من رو کنار خیابون پیاده کرد و تا اون جا که می تونست رفت دنبالشون که به قول خودش حقشون رو کف دستشون بده، الان هم حتی اگه حالش خوب باشه، بخنده و شارژ باشه، وقتی یه ماشین هی بوق بزنه، یا پشت چراغ قرمز وقتی که قراره حرکت بشه دیر حرکت کنه، سریع جبهه میگیره و انگار ذهنش آماده ی فحش دادن و دعواست!
الان مشکل اینجاست که توی خونه خیلی خیلی ک عصبانی میشه و دیگه کمتر هم سعی می کنه که کلمات ناشایست رو به کار ببره اما توی بیرون! حتما در این مورد روی راه کار آقای mostafun کار میکنم و همچین برخورد و تمرینی رو اجرا میکنم، امیدوارم که جواب بده و بیشتر و از درون همسرم به آرامش برسه!
لطفا در مورد عادت ناپسند بی ادبی ایشون کمکم کنید.
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
سلام دوست عزیز،
1) هدف از خلقت انسان چیست؟ شما چه اهدافی را برای کلیت زندگی خود برگزیده اید؟ چه میزان از توجه شما روی اون اهداف متمرکز شده است؟ آیا بیشترین تمرکز زندگی شما روی اخلاقیات همسرتان نیست؟
2) شما فرمودید که از مصاحبت با انسان های مودب لذت می برید. چه تغییراتی در شما باعث خواهد شد که همسرتان از مصاحبت با شما بیشتر لذت ببرد؟ ( جواب مثلا می تواند این باشد که در کنار من قادر باشد ذهنش، که از تنش های مداوم در بیرون از خانه خسته است، را استراحت دهد. و مدام شاهد تلاش های من برای تغییر دادنش نباشد)
3) اگر امروز همسرتان بطور ناگهانی فوت کنند، جواب شما به این سوال چیست: چه نگاهی می توانست باعث شود که از حضور ایشان در کنار خودم بیشتر احساس خوشبختی کنم؟
(امیدوارم که من را بابت طرح این سوال عفو کنید)
4) تفاوت "قناعت" و "به بد راضی شدن" چیست؟
نیک پندار باشید.
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
همسر من هم وقتي عصباني مي شه، حرفهاي ناپسندي مي زنه، البته فحش ركيك نيست، خيلي هم پاستوريزه است، ولي ناپسند از نظر ما (من و همسرم و هدفي كه داريم!!!) من خيلي ناراحت مي شم اون موقع. حتي تا مدتي باهاش صحبت نمي كنم (چند دقيقه) چون واقعا ناراحت مي شم (نه اينكه بخوام تنبيهش كنم).
متاسفانه اين موضوعيه كه زمان زيادي براي از بين بردنش لازمه و كار يكي دو ماه نيست.
به نظر من بهتره زن و شوهر حتما براي خودشون هدف تعيين كنن و راجع به اونا با هم صحبت كنن، تصميم گيري كنن. هدفهاي مادي و معنوي، كوچيك و بزرگ. از خريدن يك ميز ناهار خوري گرفته تا سعادتنمد شدن در زندگي جاويد. اگه هدف "مشخص" نداشته باشيد، نمي تونيد برنامه ريزي هم داشته باشيد.
براي مثال وقتي هدفتون "تربيت فرزند صالح" باشه، خوب تصميم مي گيريد كه خودتون رو اصلاح كنيد اول (چون لازمه اش اينه) پس سعي مي كنيد همديگه رو كنترل كنيد و چون هدفتون مشخصه، از تذكرات هم ناراحت نميشين،
به نظر من كار بدون هدف، هر چند كه در ست باشه، بازم يه جايي لنگ مي زنه. اگه شما يا همسرتون ندونيد كه چرا نبايد از كلمات ركيك استفاده كرد (هر چند دليل منطقي براي استفاده از اون هم وجود نداره)، توي اجرا به مشكل برخورد مي كنيد.
اول هدفتون رو مشخص كنيد. بدونيد چرا دوس داريد همسرتون حرف زشت نزنه. به خاطر بچه؟ به خاطر شان و منزلت اجتماعي؟ حالا اگه اون هدف يه هدف كلي هست راجه بهش فكر كنيد و برنامه ريزي كنيد كه احتمالا يكي از شاخه هاي اون برنامه ريزي ميشه كنترل زبان!
البته اين كارها رو نميشه خيلي كلاسيك و خشك انجام داد. بلكه خيلي نرم و در مدت طولاني. در لحظه هاي خوشي راجه به هر كدوم يا قسمتي از اون بايد حرف بزنيد و لازمه كه با هم تصميم بگيريد. نه اينكه تصميمتون رو به هم تحميل كنيد.
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
آقای mostafun سلام و واقعا واقعا ازتون ممنونم. راستش همسرم برای هدف های مالی و مادی خودش خیلی برنامه ریزی دقیق و حساب شده ای داره، حتی خیلی وقت ها اون قدر برنامه ریزی هاش دقیقه که شاید از برنامه ی اصلی و حساب کار سالیانه اش هم جلوتر می زنه و از این بابت همیشه خوشحاله. همیشه من رو در جریان کارها و برنامه ریزی های مادیش قرار میده و حتی اگه گاهی وقتی در این مورد حرف میزنه یا روی کاغذ توضیح میده بی توجه باشم ناراحت هم میشه.
اما در مورد هدف ها و برنامه ریزی های معنوی و اخلاقی ، وقتی باهاش حرف میزنم خیلی منطقی و عادی برخورد میکنه و قبول هم میکنه وقتی مثلا میگه: درسته، قبول دارم. آره، حق با توئه. خوبه! یا سرش رو تکون میده. یعنی همیشه در مقابل برنامه ریزی ها و هدف های معنوی تنها این رفتار رو از خودش نشون میده و وقتی بهش میگم که بهتره روی کاغذ بیاریم و بنویسیم میگه: نه! من اصلا از کاغذبازی خوشم نمیاد، اون جوری احساس بدی میکنم فکر میکنم که دارم توی اداره زندگی میکنم یا مثل یه پادگان نظامی همه چیز حالت قراردادی داره و قانونی!
بعضی وقتها بهش میگم: من هم دلم می خواد همون جوری که برای موضوعات مادی برنامه ریزی میکنی برای روحیات و خلقیات و زندگی معنوی مون هم برنامه ریزی کنی؟ این جوری احساس میکنم که اونها هم برات مهم هستند!
میگه: نه! اون ها چیزهایی هست که آدم با خودش تصمیم میگیره و در عمل اجراشون میکنه، چیزهایی نیست که بشه روی کاغذ آوردتشون و دلیل اینکه که من خیلی در موردش حرف نمی زنم اینه که باید توی رفتار و عمل آورد و نشون داد! درسته که خیلی راحت میشه فقط حرف زد و حتما این نیست که همه چیز نوشته بشه اما من پیش خودم این رو احساس میکنم که این فقط من هستم که روی رابطه مون حساسم و تلاش میکنم و همسرم هیچ وقت نشده که تا من سر حرف رو باز نکردم، حرفی بزنه یا پیشنهادی بده، احساس میکنم به خاطر اینه که خیالش راحته و میگه همیشه این در موردش فکر میکنه! پس نیازی به فکر کردن من نیست!
ولی همیشه این رو بهم میگه : که تو باید راحت تر زندگی کنی! چرا اینقدر زندگی رو برای خودت پیچیده میکنی! یه کم آرومتر، یه کم راحت تر زندگی کن!
مدام به این موضوع فکر میکنی، به اون موضوع فکر میکنی! همش روی رفتارها حساس میشی و دقت میکنی و فکر میکنی! یه کم بی خیال باش! نمی دونم بعضی موقع ها فکر میکنم که یه جورایی داره راست میگه و این منم که زیادی زندگی دارم برای خودم سخت میگیرم اما از یه طرف هم وقتی خوب فکر میکنم میبینم اگه تا الان پیگیر نبودم، اطلاعات و آگاهیم رو زیاد نمی کردم یا یه سری رفتارها رو حساس نمی شدم چه روی خودم و چه روی رفتارهای همسرم، الان اینقدر زندگیم پیشرفت نکرده بود، از هر جنبه، چه جنبه ی معنوی و روحی و چه جنبه ی مادی! من دوست دارم که زندگیم روز به روز بهتر بشه و روحیات و خلقیات خودم و همسرم روز به روز بهتر و شادتر بشه و نسبت به هم شناخت بیشتری پیدا کنیم تا بتونیم بهتر زندگی کنیم!
من با اصل وجودی همسرم مشکلی ندارم که بخوام وجودش رو بهم بریزم و تغییرش بدم چون واقعا نمی تونم و نمی خوام و نمیشه، اما میدونید مشکل من با رفتارهای ظاهری همسرم هست! اون یه پسر فوق العاده حسابگر، مهربون، دیگه بیش از حد مهربون و دلسوزه، پر حرف، اهل کار و فعالیت، احساساتی، روابط اجتماعی بالا، خوش قلب و چشم پاکه و خانواده دوست هست، اما مثلا نمی دونه احترام یعنی چی؟ مثلا یکدفعه می بینی توی یه جمعی پشت به من میشینه! یا نه وقتی دوتایی میریم جایی می بینی اون سر خیابونه و اصلا حواسش نیست که من اومدم، نیومدم، هر وقت در رو باز میکنه اول خودش میره داخل، پیش مامانم یکدفعه پاش رو دراز میکنه، به شوخی واسته خنده یه حرف زشت رو میزنه، اون قدر حرف میزنه که یکدفعه میبینی هیچ کی بهش محل نمی ذاره به حرفش گوش نمیده، اصلا براش مهم نیست که کسی داره حرف میزنه یا نه! مهم اینه که وسط حرف یکی دیگه هم که باشه باید حرف خودش رو بزنه! اونقدر بلند بلند حرف میزنه که نگو و نپرس، بی مهابا با زن همسایه شوخی میکنه، هر جا که دعوت میشیم به جای اینکه سر وقت بریم ما زودتر از همه به اون جا میرسیم (شاید بگید این که خوبه! اما من خودم بعضی وقتها خجالت میکشم چون هر چیزی سر وقتش خوبه!) درسته که آدم مغروری نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم اما میدونید به قول حضرت علی(ع): محبت زیاد هم عزت رو کم میکنه. با همه راحته! گفتن هر کلمه ای پیش هر کسی! اصلا مراعات نمی کنه، میگه چیه مگه!
در این موردها راهنماییم کنید مرسی و ممنون!
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
همينطور كه خودتون هم بهش اشاره كردين، تغيير دادن يه نفر ديگه كار خيلي سختيه و تا خودش نخواد نميشه.
خودم خيلي وقتها كارايي مي كنم كه خانمم رو تا حد اشك ريختن ناراحت مي كنه، در حاليكه اصلا اون لحظه نمي دونستم اين كارم اينقدر براش مهمه. وقتي از يه رفتارم ناراحت مي شه دوس دارم بهم بگه البته نه در همون لحظات، يه مدت قبل يا بعد ترش، چون من با تغيير نظر ناگهاني و تصميم عجولانه گرفتن خيلي مشكل دارم! يا دوس ندارم جلوي جمع باهام مخالفت بشه يا ضايع بسم!! مثلا اگه يه مهموني رو بدون پرسيدن نظر اون قبول كردم، نبايد از من انتظار داشته باشه كه بلافاصله اون رو كنسل كنم. بهتره اين دفعه رو با من بياد و بعد به من بگه كه ديگه اينكار رو نكن يا بگه كه چقدر اين مساله براش مهمه و براي حرفاش دليل بياره. (هر چند خيلي از دليلها هم براي مردها قابل پذيرفتن نيستند: "لباس ندارم!! خواهر شوهر فلاني هم هست و ...")
به نظرم بهتره راجع به ناراحتي هاتون با همسرتون صحبت كنيد، اما نه در همون لحظه، مثلا اگه مهموني دعوتين، روز قبلش بگيد كه فردا دير تر بريم يا اينكه سر راه وايسين چند تا مغازه رو نگاه كنين و .... (وقتي كه دم در خونه ميزبان بوديد اين مساله رو با غرغر بهش نگيد!)
همونطوري كه خودتون هم گفتيد و مي دونيد، بايد مراقب باشيد كه توصيه هاتون جنبه نصيحت و آمرانه پيدا نكنه و يه جورايي عشقولانه مطالبو بهش بگيد.
به: موضوع مهمیه! لطفا کمکم کنید
"del"عزیز
صادقانه می گم این همه تلاشت برای بهبود زندگیت و رسیدن به ایده آل ستودنیه.بهت تبریک می گم خیلی قشنگ زندگیتو تحلیل می کنی و تونستی ایده آل هاتو تعریف کنی و به زبون بیاری و خیلی مصمم و از همه چیز مهمتر خیلی امیدوارانه (نا هنجاری ها بهتر بگم چیزایی که مطابق میلت نیست نا امیدت نکرده در واقع کنار اومدی و اگر گردون به کام تو نگردد به کام خود بگردانی زمین را) داری تلاش می کنی.به موفقیت های بزرگی رسیدی .
اما با توجه به توصیفی که از همسرت کردی این رفتار ها جز تربیت ایشونه و دقیقا نه از روی عمد و فقط ندونسته و به قول خودشون از روی جهالت این کارا رو انجام می ده و دقیقا به همین خاطر هست که به حرفات گوش می کنه و بعد تایید می کنه و وسعی میکنه خودشو اصلاح کنه و خیلی زود روشون اثر می ذاره اما متاسفانه به همین دلیل ترک این عادت ها زمانبره. چون بهشون عادت کرده و مهمتر از اون اینه که نمی دونه که اشتباس. روش شما در برابر ایشون عالیه و خیلی هم چاره سازه اما شما باید خیلی صبور باشی و آرامشتو حفظ کنی و شخصیت و غرور مردونه شو حفظ کنی هیچ وقت نباید بفهمه که داری یه کار جدید رو بهش آموزش میدی و هیچ وقت هم نباید با حرفات و آموزشات خسته شون کنی در کل این مسئله حتما برطرف می شه اما با مرور زمان.
موفق باشی.