RE: خواهش مي كنم اگه ميتونيد راهنماييم كنيد.
دوست خوبم
فکر میکنی بعد از گذشت زمان و طلاق شما چی عوض شده؟؟
خودت خوشبختانه عاقلی و اذعان داری که پدرش بخاطر خودت نیست که ابراز پشیمانی می کنه کاملا معلومه که رفتارهای این خانواده طبیعی نیست نه به اینکه هیچ تلاشی برای آشتی نمی کنن نه ب اینکه میان التماس و خواهش.من روانپزشک نیستم اما می دونم که آدمایی که تو رفتارشون افراط و تفریط دارن آدمهای متعادلی نیستن چرا دوست داری خودتو دوباره درگیر این خانواده کنی؟؟؟
در ضمن خانمی این حساسیت های شوهر سابقت در مورد پوشش هیچوقت رفع نمی شه یا اقلا سالهای طولانی درمانش طول می کشه اینو من از چند تا روانشناس خوب شنیدم چون دوستی داشتم که فقط این مساله باعت جداییشون شد و این نظر چند تا دکتر خوب بود.
و آخر اینکه عزیزم مطمین باش این جدایی و رفتار خانوادش و خودش ذهن خانوادتو بد بدبین کرده و به این راحتی ها ذهنشون پاک نمی شه بنابراین توی میانجیگری و ایجاد رابطه بین دو خانواده و شوهرت که ضلع سوم این رابطست پیر میشی و شاید نه تنها موفق نشی که وضع بدتر هم بشه.
اینا نظر منه عزیزم نظر شخصیه ولی من که اصلا موافق نیستم اگه میتونی محل کارتو عوض کنی برات بهتره یا اقلا زیاد با هم برخورد نداشته باشین راحت تری .
موفق باشی
RE: خواهش مي كنم اگه ميتونيد راهنماييم كنيد.
عزیزم اول از همه این رو بهت بگم که فکر خواستگاره جدیدتو از ذهنت فعلا بیرون کن شما هنوز امادگیه بر قراریه رابطه جدید رو ندارید شما به ابتدا باید رابطه قبلی رو توی ذهنتون کامل بیرون کنید کاملا خودتون رو ترمیم و اماده کنید بعد به رابطه جدید فکر کنید.ازدواج عجولانتون بزرگترین اشتباهتون بوده شما نه تنها ایشون رو نمیشناختید که خودتونم امادگی ازدواج نداشتید و اماده پذیرایی نقش همسر بودن رو نداشتید .در ابتدا روی خودتون کار کنید تحقیق کنید مطالعه کنید بفهمید زندگی متاهلی یعنی چه میتونید از پسش بر بیاید یا نه می تونید شوهر داشته باشید یا نه نمیشه بگید ازاد بودم باباتون شوهرتون نبوده.دوم اینکه راجع به مشکلاتی که داشتید خوب فکر کنید ببینید میتونید با اون مرد کنار بیایید سعی نکنید اونو تغییر بدید خودتونید که بهید تغییر کنید.سوم ادمی که برای رسیدن به خواسته هاش دروغ میگه به اندازه کافی قوی نیست اون حتی از طلاق دادن شما هم خودداری نکرد و بعد از طلاق دوباره خواستار شما شد اینها نشونه ضعف شخصیتی اون اقاس و اینکه امادگی اداره زندگی رو نداره.دومین اشتباهتونم طلاق عجولانتون بوده شما عادت دارید برای فرار از یه مشکل از اسونترین راه رو انتخاب کنید میتونم حدس بزن که ازدواج تونم بدلیل فرار از یه چیزی بوده توی دوران تجرد.به هر حال هنوز خیلی کار دارید نه به ازدواج مجدد فکر کنید نه برگشتن به شخص قبلی فعلا به خودت فکر کن و روی خودت کار کن
به: خواهش مي كنم اگه ميتونيد راهنماييم كنيد.
سلام
از همه دوستاني كه راهنماييم كردن واقعا ممنونم.از دفعه قبل كه سوالمو مطرح كردم تا الان كه دارم اين مطالب رو مي نويسم خداروشكر خيلي تعغيير كردم.خيلي منطقي با خودم فكر كردم.به حرفهاي شما،دوستام وخانوادم.از خدا خواستم بهم كمك كنه احساستم رو كنترل كنم تا بتونم درست تصميم بگيرم.برام خيلي سخت بود اما خدا رو شكر تونستم با كمك اطرافيانم بخصوص خانوادم به خودم مسلط بشم.نه اينكه كاملا موفق شده باشم،نه،اما به جايي رسيدم كه ميتونم درست تصميم بگيرم.از زندگي قبليم براي خودم فقط يه تجربه باقي گذاشتم .گاهي وقتها آزارم ميده اما نميتونه جلوي تصميم درست رو برام بگيره.8ماه پيش يه جاي ديگه آزمون استخدامي شركت كرده بودم خدارو شكر تا حدود90درصدمطمئن هستم كه محل كارم تغيير ميكنه.همه شرايطمو براي خواستگار جديدم گفتم قرار شد بهم فرصت بده كه اين مرحله رو بگذرونم(آخه اون پسر داييمه و دو سال پيش، قبل از اين يكي اومده بود خواستگاريم اما اون زمان من قصد ازدواج نداشتم) تا ببينم خدا چي ميخواد.هم ازتون ممنونم كه راهنماييم كردين،وهم ميخوام براي من وبقيه دعا كنيد.