آقا من موچم، این جزو داستان نیستا:
ببین آرمان فقط حواست باشه یه جائی خودت تمومش کن و یک داستان دیگه رو توی یک تاپیک دیگه شروع کن. اصلا سریالیش کن...1-2-3-4- اینا اگه ولش کنی معلوم نیست کجا بره وا...ما گفتیم
نمایش نسخه قابل چاپ
آقا من موچم، این جزو داستان نیستا:
ببین آرمان فقط حواست باشه یه جائی خودت تمومش کن و یک داستان دیگه رو توی یک تاپیک دیگه شروع کن. اصلا سریالیش کن...1-2-3-4- اینا اگه ولش کنی معلوم نیست کجا بره وا...ما گفتیم
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و...
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما و...
با اینکه نه کار داری نه پول نه تحصیلات منو از بابام خواستگاری کن !چرا میایی زنگ میزنی و درمیری!؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط hajifirooz
[به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر دی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت نکنه نخیر مگر اینکه ...
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر کردی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت کنه؟ نخیر مگر اینکه نشون بدی که مرد شدی و دهنت...
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر کردی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت کنه؟ نخیر مگر اینکه نشون بدی که مرد شدی و دهنت بوی اون پیازی که دیشب شام با آبگوشتت خوردیو نمیده میدونی که بابام از بوی سیر و پیاز متنفر و الا....
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر کردی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت کنه؟ نخیر مگر اینکه نشون بدی که مرد شدی و دهنت بوی اون پیازی که دیشب شام با آبگوشتت خوردیو نمیده میدونی که بابام از بوی سیر و پیاز متنفر و الا چیزتو پاره میکنه..اسمش چی بود...آها یقه ات رو. من رو میگی؟ کف کردم از این همه محبت محبوب نسبت به خودم و همونجا بود که...
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر کردی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت کنه؟ نخیر مگر اینکه نشون بدی که مرد شدی و دهنت بوی اون پیازی که دیشب شام با آبگوشتت خوردیو نمیده میدونی که بابام از بوی سیر و پیاز متنفر و الا چیزتو پاره میکنه..اسمش چی بود...آها یقه ات رو. من رو میگی؟ کف کردم از این همه محبت محبوب نسبت به خودم و همونجا بود که بابام صدام زد که پسر آسمون جل داری با کی حرف میزنی الان میام حسابتو میرسم منو میگی...
--------------------------------------------------------------------------------
به نام خدا
روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدایه حاجی فیروزه بود که سرش تو کار خودش بود و زندگی خودشو میکرد تا اینکه توی همین تالاره گرفتن و نشوندنش روی یه چیز گنده و داغ، اون چیزه چی بود؟ صندلی داغ!حاجی فیروزه که خفتگیر شده بودزیركانه و شجاعانه در برابر این داغی مقاومت كرد تا اعضاء تالار همدردی هم عملا صبر كردن بر داغی را بیاموزند، ساير اعضا اين مقاومت حاجي فيروز رو تحسين كردن و اون قضيه به خير خوشي تموم شد چند وقت بعد که من فهمیدم "هر داغی صبر کردنی نیست چون آن وقت داغ دار می شوم" پس بهتره حالا که عید نزدیکه خونه دلمو از هر چیزی که منو داغ میکنه بتکونم که یک پیغام خصوصی رسید از دست محبوبی بدستم اون محبوب حسابي به من بد و بيراه كه گفته بود كه فلاني مگه تو آزار داري که نصفه شبی میای در خونمون زنگ میزنی در میری؟! اگه به بابام بگم كه بد بخت از فردا به جاي وب گردي بايد بري ولگردي پس تو رو خدا بيا و دست از این خل بازیات بردار و سوار اسب سفیدت شو وبیا در خونه ما واز من معذرت خواهی کن تا به بابام نگمت چیه اولش تو دلت قند آب شد فکر کردی میگم بیا تا بابام به غلامی قبولت کنه؟ نخیر مگر اینکه نشون بدی که مرد شدی و دهنت بوی اون پیازی که دیشب شام با آبگوشتت خوردیو نمیده میدونی که بابام از بوی سیر و پیاز متنفر و الا چیزتو پاره میکنه..اسمش چی بود...آها یقه ات رو. من رو میگی؟ کف کردم از این همه محبت محبوب نسبت به خودم و همونجا بود که بابام صدام زد که پسر آسمون جل داری با کی حرف میزنی الان میام حسابتو میرسم منو میگی بابا. مگه همش خودت به من نگفتی باید فکر زن و زندگی باشم اخه من چیکار کنم اون از محبوبم اینم از شما....مگه خودت عاشق مامان نشده بودی؟