آقا من تجربه خودمو عرض کنم. یه وقتی همینجوری گر و گر عاشق می شدم. خودمم از دست خودم خسته شده بودم. یکی بهم گفت بچشب به درس و مدرسه ات، حرفشو گوش کردم و مفید بود.
بعد ازتموم شدن درس و مشق هم هی گیر احساسات میافتادم، باز همون یکی بهم گفت بچسب به کار، منم حرفشو گوش دادم و بسیار مفید بود.
بعد از نزدیک 30 سال سن که از خدا گرفتم تازه متوجه موضوع شدم و شروع کردم به مطالعه و تحقیق در مورد ازدواج، جنس مخالف، روابط فیمابین قبل و بعد از ازدواج و این قبیل امور.4-5 ساله هنوز دارم مطالعه میکنم اما هنوز کوچکترین دلیلی برای برانگیختگی احساساتم در روزگار جوانی پیدا نکرده ام بلکنی برعکس!
اما مصرانه به مطالعاتم ادامه میدم تا شاید بفهمم که چرا باید عاشق شد و چرا باید ازدواج کرد و چرا باید دردسر کشید و ..اینا!
واقعا دم قدیمیا گرم که می گفتن: هرچیزی به وقتش!
ارادتمند: حاجی فیروزی برای تمام فصول