RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
مرسي مرسي بهاره خانوم از حرفاي قشنگتون
درست مي گين من نوشته هاي مريم وبالتكين و...همونجوري كه شما مي گين چند بار خوندم همه تون اينجا قشنگ حرف ميزنيد من نمي دونم خدا عالمه شايد همه تون يه پا مشاورين:72:
اما به نظر خودتون اينكه فقط مرد زنشو دوست داشته باشه و زن فقط ناز كنه درسته اين زندگي پا بر جا مي مونه؟
همونطوري كه گفتين چند ماهه دارم فكر مي كنم اما زمانم رو به اتمامه چون فروردين من بايد به خواستگارم جواب بدم و بعدش...
برام دعا كنيد
الان خيلي دلم گرفته با خوندن متنت آروم شدم بهاره ي عزيز
يا حق:72:
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
با درود؛
دختر خوبم مسلم است که آشنایی و عاشق شدن شما از روش چت نادرست است،اما در هر حال الان عاشقی هستید که معشوق شما را رد کرده و موضوع هم تمام شده است و *شاید* رفته پی کارش.
این شاید من درباره جریان شما بسیار ترسناک و دهشتناک است،زیرا همه و همه اطلاعاتی را که شما درباره این پسر دارید،تنها بر مبنای حرفهایش در چت است و اصلاً نمی توان به درستی آنها پی برد.شما دارید در تاریکی بسر می برید.یک تاریکی وحشتناک.فرض کنید پس از عجز و لابه های شما ایشان راضی به ادامه رابطه شد و خواست شما را در خانه ای ببیند و..... یا صدا و تصویر شما را با موبایلش گرفته یا بعداً در فرصتی مناسب بگیرد.آنگاه چکار می توانید بکنید؟البته بنده تنها گفتم فرضاً،ولی امکانش همیشه هست.
همه ما کمبودهایی احساسی داریم و شما چون خیلی های دیگر از روشی بچه گانه دارید مثلاً و نه حقیقتاً آن را جبران می کنید.جبران از راخ وابستگی شدید احساسی به یک پسری که نمی شناسیدش.اصلاً نمی شناسیدش و صرف آمدن او به شهرتان را دلیل شناخت خود می دانید.بالفرض که او هم دلبسته شما باشد،اما عاشق نیست.یعنی این رابطه ها عاشقی نیست.حماقت است.خودآزاری است و اینکاری است که شما دراید با خود می کنید.
شما باید حتماً از روابط خود با اعضای خانواده تان سخن بگویید و چگونگی و اندازه خودمانی بودن و احساس داشتن نسبت به آنها.شما دچار خطا شده اید.براستی انتظار چه راه حلی را از ما دارید؟!آخر هنگامی که آن پسر پاسخ شما را نمی دهد،می خواهید دیگر چه بشود؟باز هم ادامه داده و خودتان را کوچک کرده و شاید به درخواستهای غیرمنطقی او پاسخ دهید؟این عاشقی نیست.این سرکار گذاشتن شماست توسط آن پسر یا فطع رابطه او.
چقدر از پاسخ ندادنش می گذرد؟اگر از شش ماه بیشتر است و شما هنوز این حالات را دارید باید به روانکاو مراجعه نمایید تا راهنمایی و درمان لازم ار بگیرید.شما هنوز بسیار بسیار جوان و یا نوجوانید این این حالتها نامش عشق نست،این را مطمئن باشید.بنده برای شما نگرانم و دلم می سوزد که برای یک وابستگی احساسی این طور دارید پاسخ رد به ان پسر خواستگارتان می دهید،هر چند که از او نیز باید شناخت کافی را داشته باشید.شاید بگویید بی احساسم یا نمی فهم که درد دلتان چیست،اما افزون بر آکه بارها و بارها با مشکلات دقیقاً مانند مشکل شما از سوی نوجوانانی چون شما برخورد داشته و راهنمایی شان کرده ام،خودم نیز در سالها پیش چنین جریانی را با یک دختر داشتم که اکنون به آن جریانات می خندم.
بدرود./
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
دوست عزیزم سلام
خانم خوب منظور من این نبود که شما دوستش نداشته باشی و فقط طرف مقابل شما رو دوست داشته باشه نه منظور این هست که شروع کننده ؛؛؛؛ طرف مذکر باشه یعنی شخص مذکر جهت خواستگاری از شما پا پیش بگذاره ونه شما . آخه خودتون که خوب می دونید تو جامعه ما خیلی قشنگ نیست که دختری به خواستگاری پسری بره ( در ثانی اصلا این درست نیست که عشق یک طرفه باشه ؛؛؛؛؛ نه هر دو طرف باید همدیگر رو دوست داشته باشند تا زندگیشون شیرین باشه و سبز . ) مرسی
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
تصور شما(گرد آفريد)از اينكه رفتاراي بچه گانه من باعث شده منو نوجوان خطاب كنيد خيلي جالبه....
ممنون از لطف پر مهرتون ...همه ي اين حرفا تون باعث مي شه بازم بر گردم و به عقب نگاه كنم و دوباره تصميم بگيرم
اميدوارم يه روزي بشه منم به اين رفتاراي بچه گانه بخندم.
يا حق
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
با درود؛
خواهر کوچک و مهربان و ساده دل و خوبم؛بنده تعریفم از سنین کودکی،نوجوانی،جوانی،میان سالی و پیری بر حسب رقم نبوده و خود تعریفی ناشی از حرفها و واکنش ها و رفتارهای فرد دارای مشکل یا مراجع دارم.
از سوی دیگر بر حسب عدد و رقم تلقی بنده از جوان و نوجوان جدای از باور عامه مردم معمولی است و دانشی است.بنده سن آغاز جوانی را 21 سالگی می دانم.بدرود./
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
زندگي را از هر جايي مي توان آغاز نمود. با دل بستن به فردي كه به هر دليلي شما را نمي خواهد آخر خط نيست و شما مي توانيد از نو شروع كنيد.
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
دوست عزيز من بهت نميگم با اين آقا نامزد بشو يا نه،چون شناختي از شما وطرف مقابلتون ندارم.
تجربه شخصي كه من از زندگي خودم و اطرافيانم به دست آوردم اينه كه:بهتره زن با كسي زندگي كني كه دوستش داره،اگه طرف مقابلت انسان درستي باشه ميتونه شما رو به خودش علاقمند كنه.
موفق باشي
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
با درود؛
خواهر گرامی و حساسم می دانید گاهی اوقات و البته در حقیقت بیشتر وقتها آن چیز و مقصودی که ما می پنداریم درست است،دقیقاً به زیان ماست.
من پدر دارم اما مشکلاتی بسی بیشتر از پدر نداشتن را با وجود داشتن هم پدر و هم مادرم دارم.البته می دانم که براستی نمی توانم درد شما را لمس کنم،اما گوش شنوایی خواهم بود.دختر خوبم،مادر شما هم در این میان حقی دارد و او هم در این میان رنجهای بیشتری را تحمل کرده است.مورد شما آن اندازه که بزرگش می کنید،اصلاً مهم نیست.بیشتر دختران نسل سومی و نوجوان و جوان این تجربه شما را داشته اند و شما وابستگی احساسی و فارغ از تفکر خود را هیچگاه نمی توانید به دلیل کمبود پدرتان صرفاً بدانید.
بر عکس خیلیها که تنش در خانواده یا نبود یکی از والدین به دلیل فوت یا طلاق را دلیل مهم این دوستی ها می دانند،من خودم این رفتار را کاملاً طبیعی می شمارم و به جهت نیاز دو جنس به هم.من مردی با تفکر بسیار منطقی هستم و رک بگویم اصلاً نمی توان خودم را به احساسات شما که در برابر رفتار این پسر بروز می دهید نزدیک نمایم.
شما قدر و ارزش خود را نمی دانید و چون احساس بی پناهی داشته و دارید همواره خود را آزار داده و مرتکب اشتباهاتی نیز می شوید.خودتان می گویید مادرتان مجبور بوده در نقش پدرتان بیشتر باشد نه نقش مادری و این فقط و فقط به دلیل زیر کنترل گرفتن افسار زندگی و مدیریت خانه تان بوده است و وای که چه مادرانی خوب و مهربان و ایثارگری داریم با فرزندان ایرانی . . . .
گیریم که مادرتان نتوانسته است با شما ارتباط حسی از آنگونه که شما می پسندید برقزار کند،خوب شما باید پا پیش بگذارید.از مادرتان هر چه دوست دارید بخواهید و حرفهای دلتان و اشکهای چشمتان را برایش بریزید و او را بغل کنید.چند لحظه آرام آرام آرام او را در آغوش بگیرید.نخست با سپاسگزاری از رنجها و مشقتهایش آغاز کنید و دردل کنید با او.
شما چیزی کم ندارید.در دنیا ما مالک صدرصد چیزی نیستیم و خیلی از عوامل نیز کنترلشان دست ما نیست.باید این را درک کنید.باید واقعاً بفهمید.پدر شما به هر دلیلی در زمانی که شما کودکی بودید فوت نموده اند و این البته بی رودربایستی برای شما سخت بوده است،ولی مگر خدا نیست.زبانم لال خدا مرده است.مادرتان نیست؟شما در خانه تان فرشته دارید.خدا و فرشته با هم پیش شمایند و البته خواهر و برادرتان.
شما چت کرده و در آن با پسری ندیده و نشناخته دوست شده اید و این عادی است.این به سبب کم آگاهی شما و عدم کنترل احساسات شما بوده است که تقصیر شما هم نیست و باید این مهارتهای رفتاری را به جوانان و نوجوانان بیاموزانند.شما و تنها و تنها خود شما هویت خودتان را دارید.هیچکس و هیچ چیزی نمی تواند سبب کاستی و بی ارزشی هویت شما گردد.
حیف نیست برای کسی دیگر که به هر صورتی رابطه اش را با شما پایان داده اشک بریزید!!چند جمله پیش گفتم که من نمی فهمم.آخر دختر خوب و پاک دلم می خواهی بدانی که نخستین دلیل یک پسر جوان از داشتن دوست دختر چیست؟سکس و سکس و باز هم سکس و سپس ازدواج و دوستی و درددل و . . .این را با صدای بلند به تو می گویم و البته بازهم طبیعی است زیرا طبیعت پسران جوان که سرشار از هورمونهای جنسی هستند چنین است.
من سفارش می کنم اندکی بیشتر به خودت،جهان،خدا،مادر و خانواده ات و تندرستی و سلامتی خودت فکر کنی.تو براستی اکنون چه کمبودی داری؟؟؟مادرت را گذاشته ای و آن خواستگار را و چسبیده ای به پسری که نمی شناسیش و برایش گریه می کنی!!!این حالت شما نشان از نقصان در بلوغ فکری شماست،انگار که عروسکی زیبا داشته و گمش کرده ای و اکنون ناراحتی و شبها برایش گریه می کنی؟!این خود تو هستی که خوشی و راحتی و سعادت خودت را می سازی.
بکوش خودت را در نقش یک فرد سومی ببینی و به خودت و آن پسر و رابطه ات و حرفهایم بیندیشی.اندکی بعد خنده ات می گیرد.آن پسر کی هست و چه کاری سودمندی یا لطفی یا مرحمتی در حقت کرده که خودت را برایش ناراحت می کنی؟؟یک مدتی رابطه داشتی و بعد هم تمام.آرام باش و منطقی به جریان فکر کن.این پسر تو را فراموش کرده و رابطه اش را تمام کرده و آن وقت تو برایش گریه می کنی؟؟!!!
او الان برای تو گریه می کند که تو برایش گریه می کنی؟!!آن وقت چشمت را رو به خواستگاری که چند سال پایت نشسته می بندی؟؟؟البته خیلی خیلی دقت کن که برای ازدواج نیز باید نخست ویژگیهایی داشته باشی و آگاهی هایی و. مهارتهایی و سپس اردواج کنی.جالب است او تو را بی خیال شده و تو نمی توانی او را از یاد ببری!!
چرا یک بار هم شده نمی آیی تلاش کنی تا او را فراموش کنی.یک بار امتحان کن و مدام به خودت تلقین کن که همه چیز تمام شده و تو آن فرد سوم هستی و اصلاً هیچ حسی نسبت به او نداری.آیا واقعاً نباید از کسی که تو را بازی داده ناراحت و عصبانی باشی و نه اینکه به خاطرش گریه کنی.اگر کسی تو را سر یک قرار مهم یکی دو ساعت سرکار بگذارد و سر قرار نیاید تو برایش گریه می کنی یا از دستش عصبانی می شوی؟البته از او و هیچ انسانی هیچگاه متنفر نشو و آنها را ببخش.
بدرود./
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
سلام دوست من
منم مثل خودت تازه واردم
من هم تقریبا مشکل تورو داشتم یعنی کسی رو دوست داشتم ولی اون به من بی تفاوت بود ولی با گذشت زمان تونستم با موضوع کنار بیام. پارسال بعد از 1 سال دوباره تو یه خیابون دیدمش و فقط همون شب گریه کردم و بعد همه چی تموم شد و من فهمیدم که بالاخره موفق شدم که با خودم کنار بیام.
به نظر من شما باید کمی به خودت زمان بدی و از این آقا هم بخوای به شما فرصت بده تا وقتی با همه چی کنار اومدی در مورد ایشون با فکر باز تصمیم بگیری.
من نمی گم اون آقای تو چت رو کلا از یادت ببر بلکه روزهای خوش دوستیت رو به عنوان خاطرات خوب در زندگیت به خاطر بسپار و به این دید به موضوع نگاه کن که شاید در صورت سر گرفتن این ازدواج این دوستی و این خاطرات با ارزش از بین می رفت جای آن را خاطرات تلخ و نفرت می گرفت.
خدا را شکر کن، برای او هم دعا کن. مطمئنم شما هم با گذشت زمان می توانی مثل من مسئله رو برای خودت حل کنی.
از دوستان می خوام اگر ایرادی تو مطلبم وجود داره راهنماییم کنن.
موفق باشید همگی
RE: ازدواج با كسي كه دوسش ندارم؟
سلام خیس بارانی عزیز ..فروردین شد ...چیکار کردی با اون آقا .؟؟ ما رو بیخبر نذار ...سالی همراه با خوشی و سلامتی برایت ارزو میکنم