RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
ثمین عزیز و دوست داشتنی، میفهمم چی می گی، هر چی توی دلته بگو، چی باعث شده که دل پاک و مهربونت بگیره و احتیاج به درددل داشته باشی؟ اینجا همه محرم اسرار هم هستن، اینجا همه به هم کمک می کنن حتی اگه خودشون غرق در مشکلات زندگی باشن، عزیزم به این جمع خوش اومدی، راحت باش و شروع کن...
:72:
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام
من فقط یه نفر رو سراغ دارم كه توانایی كمك كردن به تو رو داره ، نمی دونم چرا نمی خواد بهت كمك كنه؟ راستی می شناسیش؟!
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام !
نمیدونم چرا آدم وقتی میادش اینجا حس میکنه همه مشکلات درونی وبیرونیشو باید یه جورایی حل شده حساب کنه ولی من بهت میگم بیا با خودمون صادق باشیم.فقط خداست که جواب همه مشکلاتو میدونه فقط امیدوارم به طور کسی نخورده باشی که خداتو با منطق فازی خودش باور و خوشیائی رو که داری(حتی در قلبت)نادیده بگیر و انکارشو یه جوری انجام بده که خودتم از زندگی زده بشی!به هر حال هر مشکلی که داری بگو/
ان شائ الله یه جورائی با همدیگه حلش میکنیم.
موفق باشی!
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
منظورتون کیه آقای سنگ تراشان؟
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
با سلام اوکی جناب مدیر فهمیدم از اینکه بهم جواب دادین واقعا متشکرم حالا یک سوال:
به نظر شما و همه ی دوستان گلم آیا واقعا همه مسائل را باید با مادر در میان گذاشت؟
نمیدونم مادر من از اینکه همه چی رو بهش نمیگم شاکیه و میگه تو با من راحت نیستی و با مشاورت ( مشاور مدرسمون) خیلی بیشتر از من راحتی . در حالیکه من عقیده دارم آدم بلاخره برای خودش یک حریم خصوصی داره که مال خودشه و من اگر با مشاورم مطرح کردم برای این بوده که یه مشکلاتی که سالهاست با منه و خودم نتونستم حلشون کنم رو با یک فرد به قول معروف این کاره مطرح کنم ببینم چی میشه به نظر من این خیلی با احساس صمیمی بودن فرق داره ، این برای حل مشکله البته این که خوب بعد مدتی یه احساس صمیمیت بین دو طرف به وجود بیاد خب طبیعیه. نمیدونم، اینا رو هم چند بار براش توضیح دادم ولی درک نمیکنه............
حالا نظر شما چیه دوستای عزیز ؟
در ضمن از sade beghamعزیز ، shad عزیز وniloofar 25 عزیز هم متشکرم مرسی :72::72::72:
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام
اون یه نفر خودت هستی. وقتی كسی تصمیم می گیره باهمه وجود مسیر خود را هموار كنه. و رنج و سختی تغییر را بپذیره حتما موفق میشه.
من هم با شما ثمین 2 موافقم. هر كس یه حریم خصوصی داره وممكنه نخواد با مادرش هم مطرح كنه...
اما باید حتما خودش آگاهی لازم را داشته باشه یا با یه متخصص مشورت كنه.
به هر حال امیدوارم با انرژی كه داری و خویشتنداری كه می كنی كم كم بتوانی پرقوت تر از گذشته مسیرت را هموار و ضعفهایت را كاهش دهی
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
با سلام :
میخواستم نظر مادر های گلم رو هم درباره این موضوع بدونم . دوست دارم بدونم یه مادر در مورد این موضوع چطوری فکر میکنه . اگه لطف کنین و بهم جواب بدین ممنون میشم با تشکر
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
ثمین عزیز من همشهریتم مثل تو هیچ خواهری ندارم ولی توی سن تو فقط مادرم محرم اسرارم بود همه رازهامو بهش میگفتم و از ش کمک میگرفتم الانم همونطور سنگ صبورمه ولی عزیزم اگر چیزی هست که دوست داری بگی توی این جمع هیچ کس تو رو نمیشناسه با هیچ کس روبرو نمیشی میتونی راحت مشکلاتت رو عنوان کنی همه ما سعی میکنیم همدردت و همراهت باشیم اگر دوست داری بگو ما میشنویم
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
به نظر من اگر با مادرت راحت هستی ميتونی ازش بخوای فقط حرفاتو گوش بکنه و هيچ راه کاری بهت پيشنهاد نده فايده اين کار اينه که حداقل تخليه ميشی و خيال مادرراحت ميشه ، چون الان که خودم مادر هستم و خودمو جای مادرت می زارم ، از اينکه دخترم بزرگ بشه و ازم چيزی رو مخفی بکنه ناراحت ميشم و از اينکه دوست و محرم خوبی براش نبودم احساس بدی بهم دست ميده ( يه نوع احساس خستگی)
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
عزیزم میتونی با خدا هم حرف بزنی ها/ نمیدونم تا حالا امتحانس کردی که بری یه جای خلوت و انگار که داری با یه ادم حرف میزنی بشینی و دل سیر با خدای خودتت حرف بزنی
میتونی از نوشتن هم استفاده کنی مثل نوشتن یک زندگی نامه
و همینطور تو این تالار هم میتونی حرفاتو بنویسی مطمئن باش ما به حرفات تا اخر گوش میدیم/
موظب خودت باش خواهر عزیزم