RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
کاترین عزیز درمورد امر ازدواج که فکر می کنم جای بحث نداشته باشه چون کاملا و به طور 100 درصد امر غلط و اشتباهی است نکاتی مانند دروغ گفتن و مخصوصا اعتیاد که به هیچ عنوان قابل چشم پوشی نیست پس قضیه ازدواج را کاملا منتفی بدون
دوم اینکه برای مسائل دیگر مانند اس ام اس و غیره حتما با یک مشاور دانا و مورد اطمینان درتماس باش و از اون کمک بگیر،ضمنا توکلت به خدا باشه بیشتر باهاش راز و نیاز و درد دل کن،خداوند حتما کمکت می کنه
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
دوستان عزیزم باز هم ممنونم از اینکه مرا تنها نمیگذارید
بله من کاملا جدی باهاش صحبت میکنم و مخصوصا دیشب هم خیلی جدی بهش گفتم که تو به من دروغ گفتی و من هیچ اعتمادی بهت ندارم و نمیتونم به کسی که بهش هیچ اعتمادی ندارم ازدواج کنم ولی از رو که نمیره میگه پس تکلیف عشقم چی میشه میگه من تو رو خیلی دوست دارم و از دستت نمیدم
باید بگم اون زمان که باهاش در تماس بودم هم به خاطر من چند بار تو رو خونوادش ایستاده بوده
میگه گناه من اونقدر بزرگ نیست که تو به خاطرش همه چیو فراموش کنی و منو متهم به بیوفایی میکنه
میگه من به خاطر کارهام تقاص پس دادم
اصلا من نمیدونم که تو این مدتی که با هم تماسی نداشتیم چه کارها کرده و به قول خودش این تقاص چی بوده
اما نمیخوام ازش حتی بپرسم چون نمیخوام فکر کنه کارهاش ونهایتا خودش واسم مهمه
نظرتون چیه؟
ازتون ممنونم منو تنها نذارید
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
بنظر من زیاد باهاش بحث نکن . چون اون فکر میکنی هنوز جای امیدواری هست . با آرامش بهش بگو این کارها را تمام کنه و بره دنبال زندگی خودش .
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
کاترین عزیز مثلا تهدیدش چیه؟ شما میتونید برای رفع مزاحمت از طریق قانون اقدام کنید چه برسه به اینکه پای تهدید هم وسط باشه. عزیزم آرامشت رو حفظ کن هیچ کاری نمی تونه بکنه، بهش بگو چه ارزشی برات داره که به زور تهدید یا هر چیز دیگه ای منو کنار خودت داشته باشی، البته اگه بتونی به مرور از زندگیت خارجش کنی خیلی خوب میشه اما معمولا این مدل آدمها زود دست بردار نیستن.
با پدر و مادرت حتما قضیه رو مطرح کن، فعلا بهش بی محلی کن تا ببینی چی کار باید بکنی.. امیدوارم مشکلت حل بشه
:72:
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
سلام کاترین عزیز
حالا که روزهای سخت فراموش کردنشو پشت سر گذاشتی دیگه بر نگرد چون اگه دوباره بهش وابسته بشی و بخوای کنار بکشی صد مرتبه بدتره
درسته که احساست هنوز اونو می خواد ولی متاسفانه همون طور که خودت گفتی اون قصد فریب تو رو داشته و ممکنه اگه متوجه دروغ گوییش نمی شدی با هم ازدواج می کردین و بعد ازد.اج تازه همه چی معلوم می شد
عزیزم به همین بی محلیت ادامه بده در مورده تحدید هاشم نترس مثلا می خواد اینطوری تورو راضی به برقرای ارتباط کنه
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sorena_arman
بی محلی شما اون رو به مرور احتمالا از شما دور می کنه . واکنشهای احساسی مثل ازت متنفرم و... هم اون رو جری تر می کنه. بهترین کار فعلا اینه.
:104:
كاترين جان
بهترين كاري كه مي شد به شما پيشنهاد كرد هماني است كه آقاي سورنا گفتند.
زياد وارد صحبت با ايشان نشويد.
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
سلام كاترين عزيز. به نظر من اصلاً نبايد جواب تلفن هايش رو بدهيد. اگرم ناخواسته برداشتيد قطع كنيد. نگراني كه نداره. فاصله شهرهاتون هم كه از هم زياده. به خدا توكل كن و بد به دلت راه نده.
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
کاترین عزیز سلام
خدارو شکر کن کهزود متوجه شدی که ایشون به درد ازدواج نمی خوره . اینو مطمئن باش یه آدم معتاد فقط حرف میزنه و هیچ کاری رو نمیتونه عملی کنه . از بابت تهدیدهاش هم نگران نباش اون هیپ غلطی نمی تونه بکنه . اگه خیلی مزاحم میشه شماره موبایلتو عوض کن و یا گوشی رو به کسی بده که بهش بگه شماره شما واگذار شده و یا اگر تلفن منزلتون رو داره بهش بگه شما از اون منزل نقل مکان کردید و رفتید.ویا اگر دیدید که خیلی داره مزاحمت ایجاد میکنه از طریق قانونی اینکارو انجام بدید . همینطور هم به بی محلیتون ادامه بدید. خدا رو فراموش نکن و آفرین به شما که با عقل و منطق داری راه درست رو انتخاب میکنی موفق باشی .
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
سلام کاترین عزیز، بهترین کار اینه که بهش کم محلی کنی و چند بار یک بار به تلفنش جواب بدی اما با لحنی خیلی سرد و به مدت خیلی کوتاه باهاش صحبت کنی تا باور کنه که علاقه ای در بین نیست و به مرور دلسرد بشه. اگه بخوای حالت تدافعی در مقابل تهدیداش بگیری ممکنه جری بشه. اما دلسرد کردنش با رفتارت بهترین گزینه برای اتمام این رابطه هست. فقط سعی کن اراده ات رو حفظ کنی. موفق باشی عزیزم
RE: فریبم داد...رهایش کردم ...وحالا...
ممنون دوستان گلم
اره من بی محلی کردم و باز هم این روند را ادامه خواهم داد به کمک خداوند
ولی اخه تا کی الان 7 ماهه من دارم بی محلی میکنم و درست تو زمانی که احساس میکردم همه چیز تموم شده اون دوباره حرف از ادامه دادن میزنه میگه تو کسی نیستی که من بخوام راحت ازش دل بکنم . اخه اون قبل از من دخترای زیادی رو تجربه کرده و خودش میگه تازه میفهمم که عشق چیه و دوست داشتن چیه
از اینکه ناخواسته همه چیز شروع شه میترسم