RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
سلام صداقت خانوم
خانوم خانوما اين كه اشتباه شما اين بوده كه فاصله فرهنگي رو نفهمي خوب تكرارش چيزي رو درست نمي كنه.اما مي تونيد ياد بگيريد كه به هر حال اين اشتباه يكجورهايي تو زندگيتون اثر گذاره و شما بايد به خودتون كمك كنيد براي كم اثر شدن اين اثر فاصله فرهنگي. چيزهايي هست كه اينجور مردها خيلي بهش حساسند مثل مسائل غيرتي و ناموسي و نوع نگاه به مردهاي ديگه و... پس رو اينها نمي توني مانور بدي و بهتره ندي.ديگه همسرته. اگر قصد داري با همسرت زندگي كني چي مي شه آرايش نكني؟ بهتره اون چيزهاي خوب رو از تو ياد بگيره.اگر اين همه مزخرفات از پدرش ياد گرفته!!! بهش مهربوني كن ولي اين رو بيشتر به صورت احترام بذار متوجه بشه. حالت التماس هرگز حرفهات نگيره. الان قهري؟ يك يادداشت اون رو دگرگون مي كنه"البته اگر به درد زندگي مشترك بخوره" يادداشت رو جلوي آينه بذار" سلام.جواد(اسم همسرتون) زيباترين آرزوم اين بوده كه از بودن كنارتو از آرامش گرفتن در كنارت از بوسيدنت وبوسه هات واز تو آغوش تو بودن به اوج خوشخبتي برسم.عجيبه برام و دردناك كه براي بهترين من اينقدرخوشبخت شدن من تلخ شده ؟
دوستت دارم"صداقت""
اين رو يك جايي بگذاريد در جلوي چشمهاش و عكس العملش رو نظاره گر باشيد. من تصور مي كنم دادن حسي مثل اين اون رو به خودش مياره. شما واكنش اون رو بررسي كنيد و بعد اگر اومد سمتتون درد دلهاتون رو طوري كه كوچكترين توهيني توش نباشه بگيد. بگيد همه اينايي رو كه الان به ما گفتيد. بگيد دوستش داريد و نمي خوايد از دستش بديد. بگيد ازش مي خوايد براي حفظ حرمتها براي اينكه تا هميشه قلبتون براي اون بتپه نيازمند اين هستيد كه همسرتون به نيكي از شما ياد كنه ونه با توهين . با شما به مهربوني صحبت كنه و براش از اين بگيد كه من پناه تو رو غرور تو رو و مهربوني تو رو مي خوام ....
فقط مواظب باشيد توهين نكنيد و در آخر به اون بگيد كه دوست دارين زندگي قشنگي رو با هم تجربه كنيد.بگيد عاشق اين هستيد كه براي اون بهترين همسر باشيد و براي اين نياز مند اين هستيد كه روز به روز جواد رو بيشتر دوست داشته باشيد. دوست داريد خودتون هم براي بهتر شدن زندگي تلاش كنيد. و ازش بخوايد كه كمكتون كنه.بپرسيد چي از شما مي خواد و انجام دادن چه كاري اونو آرومتر مي كنه. همين
موفق باشيد
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
ممنونم
پاسخ خوبی دادید . ولی من این راه را هم رفتم . شوهر من به درد زندگی مشترک می خوره . اون مرد خوبیه . ولی این تفاوت فرهنگی پدر ما رو دراورده . یعنی همه دعواهای ما ریشش همینه . یک کمی هم ارتباط با خانواده اش . اون خیلی به مامانش وابسته است .
من بارها در اغوش گرفتمش و گفتم عزیزم من می خوام با هم زندگی خوبی داشته باشیم و... همه این حرفها که شما گفتید . خیلی مهربون و صمیمی . اما متاسفانه وقتی خواسته هامو مطرح می کنم . قبول نمی کنه و می گه توئ اشتباه فکر می کنی . تو الی و بلی .
اخرش هم بی نتیجه تمام می شه . بارها گفتم من خیلی دوست دارم وقتی می یای خونه یک شاخه گل دستت باشه . ولی اصلا انگار نه انگار من چی می گم . می دونید خانوادگی با گل مخالفن . می گن چیه پول الکی دادنه . یادمه تازه عقد کرده بودیم با کلی ذوق و شوق روز معلم رفتیم برای خواهرش هدیه خریدیو بعدش هم من گفتم گل بخریم . اون هم قبول کرد وقتی رفتیم اونجا انقدر بی ذوق رفتار کردند که ...اصلا یک مدل خاصی هستند . من طوری بودم که برای هر مناسبتی گل می گرفتیم و صفایی به روحمون و خونه می دادیم . الان هم همینطور دوست دارم . ولی شوهر من چون خانواده اش دوست ندارند برای من هم نمی خره .
نمی دونم چی بگم . بارها با هم حرف زدیم و گفتیم برای زندگیمون فکری کنیم و مشکلاتمون حل کنیم . ولی نمی شه . چون اون از کارهایی که من مخالفم پایین نمی یاد . شاید من هم همینطور !!!
بارها که رفتم خونه بابام بعدش همین حرفها رو زدیم اما باز دوباره روز از نو روزی از نو .
اون اوایل می گفت چون ما رابطه جنسیمون حل نشده به همین دلیل با هم دعوا می کنیم و... ولی من قبول نمی کنم چون با این مساله خوب کنار اومدم و اصلا یک ذره هم ناراحت نیستم .
ولی به هر حال با اینکه این پیشنهاد شما را قبلا انجام دادم و نتیجه نگرفتم . باز هم سعی می کنم بهش فکر کنم . شاید دوباره هم اقدام کردم
ولی می خوام صبر کنم ببینم تا کجا می خواد بره . تا کی می خواد با من قهر باشه . اخه همیشه توی قهرهامون من جلو رفتم . بغلش کردم بوسش کردم و با هم اشتی کردیم . یکبار اون نمی تونه این کار رو بکنه . نمی تونه بفهمه من گذشت می کنم . ؟؟؟
بارها بهش گفتم یک روز که منو بوس نکنی من دلم تنگ می شه . دلم هواتو می کنه . نمی تونه اینا رو بفهمه ؟؟؟؟
توی دعوای اخری بهم گفت : انقدر اخلاقهات بده که من دیگه نمی خوام روتو ببینم . دیگه جلو چشمم نباش . ازت بدم می یاد .و وقتی من داشتم گریه می کردم گفت : انقدر گریه کن تا اب بدنش تموم شه و بمیری .
این دیگه نهایت ....نمی دونم چی اسمش بزارم .
اون وقت من ادمی بودم که دوست داشتم همیشه با احترام با هم حرف بزنیم و دعواهامونم با احترام و محبت باشه .
حالا اینجوری رومون به هم باز شده که ...
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من هم تقریبا همین مشکل رو با نامزدم دارم من اونو دوست دارم تاحدی توی جمع رعایت هم می کنم ولی وقتی میاد خونه توی جمع وقتی می خوام بهش دست بدم (فقط دست دادن خشک و خالی) باهام دعوا میکنه که چرا توی جمع دستتو آوردی جلو؟همه زن و شوهرا همدیگر و دوست دارن ولی دلیلی نمیشه که هر کاری توی جمع بکنی. توی دعواهامون همیشه منم که کوتاه میام و باهاش آشتی می کنم برو خدات رو شکر کن که بهت نمیگه آیندمو خراب کردی بدبختم کردی ازت متنفرم ..... چون تمام این حرفا رو نامزدم بهم میزنه تازه تقی به توقی میخوره میگه نمیخوام دیگه باهات زندگی کنم طلاق!!!
ولی با تمام این حرفا من دوستش دارم حتی اگه برام گل نخره و نذاره ساز بزنم (من عاشق گلم )و دف و سه تار میزنم هر چند تحت تاثیر حرفهای خانواده اش به من میگه زن چیه ساز بزنه مطربیه!!!
تحمل کن به امید روزی که از خر شیطون بیان پایین و خودشون بشن نه بچه مامانشون
یه پیشنهاد دارم که به تایپیک من هم سری بزنی راه های خوبی بهم پیشنهاد شد که فعلا جواب گرفتم "زندگی برای من چرا شده یه وهم؟"
یه تجربه شخصی هم بهت بگم زیاد سخت نگیر که فقط به خودت سخت میگذره ناراحت نباش غصه هم نخور که فقط خودت رو عذاب دادی
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
صداقت خانوم شما با گریه چی رو می خوای حل کنی!! روش حل مشکلتون اشتباهه. شما صبح تا شب هم که اشتباهاتو منو به چشم من بیارید من به واسطه خصلت مرد بودنم غرورم اجازه نمی ده اینو قبول کنم. البته از برخی از مردهای خوب و گل و بلبل بگذریم. من می گم شما بهش بگو دوست داری به اون هم کمک کنی. جملات من رو با هم بخونید و با هم به ایشون انتقال بدین.خیلی از رفتارهای یک زن هست که نیاز اولیه مرده. مثل اون مواردی که در احادیث شما شیعیان بهش اشاره شده" هر زنی که بخوابد و شوهرش از او ناراضی باشد فرشتگان بر اون نفرین می فرستند" اما خوب مگه واقعا تو جامعه ما اینطوریه. نیست دیگه. می دونم نمی شه از زاویه یک مرد به موضوعی مثل گل خریدن نگاه کرد. ولی یک مقدار تحمل کنید و کمتر ضعفهاشو بگید بهش
ببینید کار درست این بود که زمانی که به شما می گفت اخلاقتون بد شده. می پرسیدید کدوم اخلاقم بده. بهم بگو تا درستش کنم. با ملایمت. شما بلافاصله گریه می کنید . مردتون هم بزنه زیر گریه؟ خوب اون از گریه شما عصبی می شه . نمی تونه که به ازای هر گریه شما بیاد ناز بکشه و.... قبول کنید همین طوری هم نمیاد بگه اخلاقت بد شده . باید یه رفتاری رو دیده باشه از شما که براش ناپسند باشه. اگر اینطور نیست"یعنی همین طوری این حرفها رو می زنه" اون یک بیمار روانیه!!
"اون از کارهایی که من مخالفم پایین نمی یاد . شاید من هم همینطور !!!"
انتظار این رو داشتن که شما بیاید بگید حتی با مهربونی که می خوام کمک کنیم به هم که رفتارهای نادرستمون حل بشه و در درونتون انتظار این رو داشته باشید که رفتارهای نادرست همسرتون البته به چشم شما حل بشه هیچ کمکی بهتون نمی کنه. شما باید خودتون هم نقش یک قاضی رو برای خودتون داشته باشید. به خصوص از شما به عنوان یک زن امروزی و دید وسیع انتظار بیشتری می ره. ببینید شاید تا آخر عمر اونو نتونید راضی کنید که گل براتون بخره. سخته براتون؟ اما از نابودی زندگیتون بهتره که.
یکیتون یا هردوتون باید بشینید ببنید کدوم از این رفتارها رو می شه تغییر داد کدومو نمی شه. ممکنه رفتار یک مرد سنتی رو بشه تا حدی نرمال کرد ولی انتظار نداشته باشید اون مثل یک مرد امروزی با دوستت دارم روزشو شروع کنه و...
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
سلام ....صداقت جان ...واقعا جای تاسف داره که زندگی هایی که میتونست قشنگ و لذت اور باشه به سراب تبدیل میشه ...عزیزم بهت بگم تو هرگز نمی تونی شوهرتو عوض کنی ÷س دنبال این مسئله اصلا نباش ادما زمانی عوض میشن که خودشون بخوان .عزیزم تو نباید هم دنبال این باشی که گذشت زمان اونو عوض میکنه هر چه سن ادم بالاتر میره شخصیت انسان و باورهاش هم سخت تر و تغییرش تقریبا نا ممکن میشه ..اینا که میگن زمان درستش میکنه بنظر من که زنی با تجربه هستم کاملا اشتباهه ......و دنبال این هم نباش ......در رابطه با مشکل رابطه ی جنسی تون عزیزم اون چیزی که تو نا خوداگاه ما میره ارادی نیست و بدن در مقابل شرایط خودش کاملا هوشمند عکس العمل نشون میده و ارضائ نیازهای طبیعی جنسی تاثیر مستقیم روی تما سیستم عصبی شما 2 تا داره و با گفتن الکی و تظاهر هم نمیتونین صورت مسئله رو پاک کنید ..در این رابطه حتما پیش یک دکتر خوب برید ....
پس میبینی ریشه ی بسیاری از مشکلات در مسئلی است که از نظر ما بی و یا کم اهمیت بنظر میاد ...عزیزم حالا به طور مشخص بهت میگم ...کرامت انسانی خودتو حفظ کن و نذار از طرف هیچ کسی تحقیر بشی که قبول اولین تحقیر چراغ سبزی برای ادامه ی تحقیر های بعدیه .....و تو در نهایا 2 تا راه داری اینقدر این وضعو تحمل کنی تا به بی حسی برسی و فقط ظاهرا با اون زندگی کنی ولی در واقع کیلومتر ها ازش فاصله گرفتی و متاسفانه مرگ عاطفی بسیار زود رس رو تجربه و زندگی کنی یا اینکه از این اقا جدا شید راه رو خودت انتخاب میکن و اینجا هم محل خوبیه برای درد دل و تخلیه ی روحی خودت ....اگه راه اولو انتخاب کردی سعی کن برای اینکه زندگی برات قابل تحمل بشه ورزش کنی .....مهمتر از همه یوگا ....و یه کار هنری رو شروع کنی ...عزیز دلم اینا تجربه ی شخصی من تو زندگیمه ....
برات بهترین های دنیا و همرا یه عالمه صبر و بردباری ارزو میکنم
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
باز هم ممنون
وهم جان ، این جملات را بارها بهم گفته . بدبختم کردی از زندگیم هیچی نفهمیدم . ابنده ام خراب شد . تو چی بودی که وارد زندگیم شدی و...هزارتا حرف بد دیگه . که من فقط گوش می کنم و تحقیر می شم . البته بعضی وقتها هم خوب جلوش می ایستم و جوابشو می دم .
سورنا - ارمان محترم ، من الکی که گریه نمی کنم . وقتی همه حرفهاشو می زنه همه توهیناشو می کنه من هم گاهی جواب می دم بعدش می رم یک گوشه با خودم فکر می کنم . در اثر فکر کردن گریه ام می گیره . یواش گریه می کنم ولی بعضی وقتها بغضم شدید و صدام بلند می شه . پس همان لحظه دعوا گریه نمی کنم که حرف شما صحیح باشه .من قبلا گفتم تفاوت دیدگاه داریم . در نتیجه اخلاقی که از نظر اون بده از نظر من خوبه . وقتی می دونم چی می گه دیگه چرا ازش سوال کنم که کدوم اخلاق من بده . می دونید اخلاق بده من چیه ؟؟
1) نمی خوام هر هفته برم خونه خاله و عمه وبقیه فامیلاش . می گه من قبلا همیشه می رفتم و می اومدم اما تو مانع شدی . می گم خوب قبلا مجرد بودی با مامانت می رفتی خونه خاله . الان که نمی تونی مثل سابق باشی . هروقت خالشو می بینیم می گه کم پیدا شدی جوادجون . کجایی نیستی ؟ خیلی به فکر زندگی نباش و...
2) خانواده اش روی بهداشت بسیار ضعیفن و به من می گن وسواسی . چرا ؟ چون سبزی را خوب می شورم همانطور که دکترا می گن .مایع ظرفشویی و ضدعفونی و...ولی اونا سبزی را خیس مس کنن و 5 دقیقه بعد اب می گیرن روش و می خورن یعنی گلها رو من قشنگ می بینم . خوب من خونه انها از این سبزی نمی خورم . ظرفها که ماهها توی کابینت بودن و روش یک وجب خاک نشسته توش غذا می خورن خوب من ناراحت می شم نمی تونم بخورم . دیدم مامانش قاشقی را توی دهانش کرده و همین را سر سفره اورده و... خوب من به اینها اعتراض می کنم و محکوم می شم . این اخلاق بده منه
3)می گم تو باید وقتی خواهرت حرفی می زنه جوابشو بدی . می گه اونا قصد بد ندارن . خواهرش می گه : جواد تو نمی دونی مامان هرجا می ره توباید همراهش باشی ؟
و یا زمانی همشون دوره کردند و منو دعوا کردن خواهرش هرچی از دهنش دراومد گفت . گفتم چرا جوابشو ندادی ؟ چرا نزدی تو دهنش ؟ می گه من هیچ وقت این کار را نمی کنم
4) گفتم من می خوام خرید عقد را تنهایی با هم بریم بکنیم . گفت مامانم حسرت داره . روز خرید مامان و خواهر و خاله دنبال ما اومدن خرید . من حالم از این کارا به هم می خوره . مگه ما بچه ایم . این کارا برا قدیم بود که دختر و پسرا بچه بودن بزرگترا همراشون خرید می رفتم . ولی ما شاغلیم تحصیلکرده ایم . زشته که دنبالمون راه بیفتند خرید .
گفتم لباس عروس را دوتایی با هم می ریم انتخاب می کنیم گفت مامان گفته یا من یا خواهرت باید همراهتون باشیم . و هردوشون اومدن همراه ما .
گل ماشین عروس را با خواهرش رفتند انتخاب کردند و صبحش بعد از کلی حرف زدن گفت راستی با فلانی رفتیم گل هم انتخاب کردیم . گل ماشین عروس دسته گل عروس برای منه اون باید انتخاب کنه ؟ گفت می خوان کمکم کنند . گفتم توی کارایی که باید کمک کنند کمک کنند .
خوب من چی ؟ من حسرت نداشتم ؟ هیچ کدام طبق خواسته من نبود . اصلا نگفت تو زن منی تو یکبار عروس می شی . خواسته های تو بیشتر اهمیت داره نه مامانم .
اینها اخلاق بده منه . همه همکارای من بعد از من عقد کردند هیچ کدوم اینجوری نبودند . خودشون عروس و داماد همه کاراشون کردند . و من فقط حسرت خوردم . چون جواد می گفت تو غیر طبیعی هستی . شما با بقیه فرق دارید . همه مردم همینطورن . ما مثل بقیه مردم زندگی می کنم . شما غیر طبیعی هستید . سوال من اینه . این 6 نفر همکار من که عروسی کردند غیر طبیعی بودند ؟ یا فقط شما و فامیلهای شما طبیعی و ادمیزادن
هزار جور حرف دیگه ..... اینها اخلاق بده . نخیر اینها نهایت کلاس و فرهنگه .که اینها ندارن .
من خیلی ناراحت و عصبانیم
کیمیا خاتون عزیز با شما موافقم . زمان کسی را عوض نمی کنه و اینها همش حرفه . ولی منظور این حرفتونو نفهمیدم . اینکه گفتید نزار تحقیر بشی ؟ می شه توضیح بدید ؟ وقتی اون فحش می ده و ناسزا می گه من چکار می تونم بکنم که تحقیر نشم ؟ یا منظورتون از چیز دیگه ای بود . لطفا واضحتر برام بگید . چون من واقعا در تمام طول عمرم انقدر تحقیر نشده بودم که از وقتی پام به زندگی این مرد باز شده مورد توهین و تحقیر و.. قرار گرفتم . واقعا خانواده ای بی ادب و بی احترام هستند . برای خودم متاسفم که نفهمیدم و به این چاه افتادم
مشکل جنسی را هم دکتر رفتیم . گفتند روانیه . و شوهر من نمی تونه درست عمل کنه . البته نمی دانم شاید من هم مقصرم . نمی دونم اشکال کار کجاست . نمی شه دیگه .
شوهرم می گه از بس اعصاب من را به هم می ریزی . دکتر هم که می گه روانیه .
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
من از بین دو راه هرگز جدایی را انتخاب نمی کنم . چون نمی تونم . من خانواده ام حمایتم نمی کنند . چون اونها هم از این خانواده دل خوشی ندارن . و من بارها اونها را کنار زدم و به زندگی با این مرد ادامه دادم . شرایطی ندارم که برم خونه بابام والا یک لحظه هم نمی موندم که این مرد این حرفها را به من بزنه و دلم رو بشکنه .
از طرفی دوستش دارم . اون ادم خوبیه و بدیهاش نسبت به خوبیهاش کمتره . ولی بدیهایی که داره برای من از اهمیت بالایی برخورداره و. می دونید چی می گم ؟
تا الان هم همین طور بوده ما از هم به مرور فاصله گرفتیم اما فاصله کم که داره یواش یواش زیاد می شه . گفتم من نمی دونم کجا می ره چه می کنه . هر روز می ره خونه باباش به مامانش سر می زنه . نمی دونم چی می گن چه میکنن . با هم پول رد وبدل می کنن و ... من اصلا خبر نمی شم . اصلا اینکه در خانواده اش چی می گذره و.. هیچ
وقتیدخونهشان می ریم بارها شده می رن تو اتاق تو اشپزخانه با هم با خواهرش با مامانش حرف می زنند من هم بیرون نشستم . اگر خونه بابای من که می ریم من با داداشم صحبت کنیم توی اشپزخانه ای که اپنه . داد می زنه چی می گید بیایید به من هم بگید . اصلا نمی زاره ما دو کلام با هم حرف بزنیم . یکبار که انقدر بد برخورد کرد که مامانم خیلی ناراحت شد . اصلا جرات ندارم با داداشم صحبت کنم . می یاد وسط که چ ی گفتید انگار من نمی تونم حرف خصوصی بزنم . پس تو هم رعایت کن چه فرقی می کنه
کلا ادم بچه ننه ای هست . چیزی که من همش ازش فرار می کردم . حتی روز خواستگاری ازش پرسیدم بچه ننه هستید ؟ برام خیلی مهمه . گفت نه ولی چند بار بهم گفتند که بچه ننهای . گفتم من نظر خودتون برام اهمیت داره . گفت نه اصلا .
بله اینده من همان مرگ عاطفی خواهد بود کیمیا خاتون عزیز
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
برات متاسفم عزیزم برای تما زنان نجیب و سر بزیر این خطه ((ببخشید که مثل بز سرمونو میندازیم پایین )) متاسفم درکت میکن عزیزم درکت میکنم ...اما خوب حالا که این راهو می خواهی انتخاب کنی به خوذت بگو من با سر بلندی این راهو ادامه میدم کسی رو هم مقصر نمی دونم و یه کم بیشتر به خودت برس وبرای خودت اهمیت قائل شو و همانطوری که بهت گقتم سرتو با کاریی که گفتم گرم کن قر بونت
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
كيميا خاتون راه حل بده!! به جاي اينكه طرف رو داغون كني!! راه حل بده! بگو چه جوري براي خودش اهميت قائل شه!! " ببينيد من ليستي از حرفهاتون رو ميارم":
"برات متاسفم
براي تموم زنان نجيب و سربزيرمتاسفم=مثل بز سرمونو انداختيم پايين
دو راه داري =مرگ عاطفي و جدايي
"
انصافا خود شما خانومهايي كه ادعاي همدرديتون گوش فلكو كرد كرده فكر نمي كنيد اينطوري بيشتر به كيان زندگي ها لطمه مي زنيد!!؟بابا دو طرف از دو فرهنگ مختلفند!! شما در ديار چشم آبي ها به قول خودتون بوديد و انتظار نداريد كه سنتي رفتار ببينيد . اما در ديار چشم قهوه اي ها همچين انتظاري ممكنه بره.
به هر حال خانوم صداقت همون حسي رو كه شما راجع به فرهنگ ايشون داريد ايشون در مورد فرهنگ شما دارند. اينكه شما به ديد خودتون زندگي رو مدرن دوست داريد و ايشون سنتي نه مقصر ايشونه و نه شما.اينكه شما خريد رو تنهايي دوست داريد انجام بدين و ايشون دسته جمعي باز هم مشكل از اختلاف فرهنگيه و نمي شه گفت اخلاق يكيتون بده و اون يكي خوب. البته غير از اون مسئله بهداشت!! و برام عجيبه كه چرا كيميا خاتون اينطور قضاوت مي كنه!! انگار گرفتار يك جلاد شديد شما!!
.همكارهاي شما با يكي مثل خودشون ازدواج كردند. نمي تونيد از همسرتون گلايه كنيد كه چرا اينجوري فكر مي كنه. اون سنتي بار اومده در يك خونواده مرد سالار و اينها رو بايد مي ديديد. شما بايد به زندگيتون با ديد كلي نگاه كنيد. گاهي اوقات بپذيريد كه نمي تونيد چيزي رو تغيير بديد و اگر به گفته خودتون مزاياي زندگي با همچين فردي به معايبش مي چربه ادامه بديد!! به بديها و خوبيهاش امتياز بدين و اگر مجموعشون مثبت شد رابطه رو ادامه بدين. در غير اين صورت انتخاب ديگه اي بايد كرد!!
و قضاوت از طرف يك نفر ديگه غير ممكنه. بهترين روش اينه كه شما يك مشاور با هم ديگه بريد .
RE: خسته شدم از این همه دعوا و غصه
با سلام اقاي سورنا شما مثل اينكه عادت كردين هميشه ساز مخالف بزنيد اقاي محترم بفرماييد پست قبلي منو هم مطالعه كنيد ...من دقيقا به صداقت عزيز گفتم كه بايد چيكار كنه البته هر كسي حق انتخاب زندگيشو داره و ايني كه من يا ما ميگيم اصلا خداي نكرده وحي منزل نيست ولي گاهي راه حلي وجود نداره و بايد با شرايط ساخت و تحمل كرد ...كه دقيقا من اينو هم مطرح كردم ...................................در هر حال برا همه ي اعضا ئ اين تالار سلامتي روح و روان و جسم و آرامش بدور از پيشداوري ها ارزو ميكنم ...