ماندگار همچین حرقهایی رو زد؟ اونکه داره می گه اگر مراعات همسرت رو می کردی اون بهت بد و بیراه نمی گفت!!
نمایش نسخه قابل چاپ
ماندگار همچین حرقهایی رو زد؟ اونکه داره می گه اگر مراعات همسرت رو می کردی اون بهت بد و بیراه نمی گفت!!
افسون جون طرف قوي رابطه بيشتر در زندگي شخصي شما نمود ميكنه ، كه چون به همسرت به چشم يه موجود موقت در زندگيتون نگاه كرديد ، وجود داره ، زن ميتونه يك طرف ديگر رابطه باشه نه همه رابطه !!!!!
مرد در رابطه جايگاه خودشو داره زن هم همين طور ، درضمن يك زن هست كه مي تونه زندگيشو بسازه يا به اتيش بكشه ، زندگي رو نگه داره يا رها كنه !!!! يادمه كه شما مي خواستيد زندگيتونو بذاريد و بريد ، پس خود شما در زندگي خودتون نه هنر زندگي كردن و بلديد نه هنر معشوق بودن رو خانوم افسون .
ببخشيد mohat جان ؛ بحث به اينجا كشيد
نازنین خانم میتونم سوال کنم منظورتان از این جمله چیست؟ مطمئنید به موضوع من پاسخ دادید؟! فکر کنم مرا با کس دیگری اشتباه گربته باشید!نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
آقای سورنا به عنوان آخرین راه چاره نسخه شما را عمل خواهم کرد، ممنون که توجه کردید.
دوستان من می خواهم بدانم اشکال کار کجاست؟ من و شوهرم بدون عشق ازدواج کردیم و هر دو با منطق ازدواج کردیم ولی ظاهرا هررو تشنه محبتیم. و این محبت را از یکدیگر سیراب نمی شویم. البته این تصور من است...
دوستانی که از بیرون به قضیه نگاه می کنند، کمی ریشه یابی کنند. آیا این زندگی، زندگی می شود؟؟؟؟؟
سلام من معذرت می خوام . ببخشید اشتباه فرستادم.
خانم mohat این حرفها را که در پایان نوشتارم خطاب به نازنین غ خواهم زد،ملاک نگرفته و زودی شما را تحریک نکند و از شما می خواهم هیچگاه یک سوی مشاجره خانوادگی تان نباشید و آرامش خود را حفظ کنید.اگر در برابر کارهای زشت همسرتان که اصلاً قابل قبول نیست بی تفاوت باشید و بفهبمید و از درون خود در یابید که خوبی،شخصیت،محترم بودن و زیبا و باهوش بودن تان به حرفهای او ربطی ندارد و شما براستی چنین هستید که واقعیت هم همین است،راحت می شوید.
هیچ کسی و حتی همه مردم دنیا نیز شخصیت و هویت و اعتماد به نفس ما را تعریف نکرده و این ویژگیها وابسته نه تنها به حرفها و نظرات شوهر شما،بلکه همه مردم دنیا هعم نیست.این را بیاموزید که برای نظرات دیگران درباره خود و باورهایتان هیچگونه ارزشی قائل نشوید ئ حالت تدافعی نگیرید و داوری آنها را درباره خودتان ارزشمند ندانید،اما به آنها احترام بگذارید؛شاید در نگاه اول این نشدنی است،اما اگر اندیشه و خودباوری لازم را کسب کنید،این کار شدنی است.
مثلاً در برابر کسانی که نظرات بی منطقی دارند یا توهین می کنند یا ما را تحقیر می کنند،باید تنها آنها را بشنوید و ناراحت نشوید،نه در همان زمان و نه در آینده با یادآوری آن خاطرات خودتان آزار ندهید.یک راهش آن است که خودتان را در جای یک ناظر یا یک نفر سوم قرار دهید و خودتان را بنگرید و بفهمید که آن حرفها و حرکات زشت دیگران هیچ اثری روی شما ندارند.اگر با تمام وجود بفهمید که شما چیزی کم ندارید و محترم و کامل و خوب هستید،90% راه را رفته اید.البته همه اینها در صورتی است که به حقوق دیگران زبانی و عملی تجاور نکرده و جرم و تعدی را مرتکب نشده باشید که ان شاءا . . . چنین نیست.
و نازین غ نازنین و ارجمند
می دانم که می خواهید حربه شکیبایی و سیاست ورزی زنانه را به مراجعان بیاموزید و از عصبانیت آنها بکاهید،اما در همین مورد این خانم اگر همه حرفهایشان راست باشند،بنده شوهرشان را صددرصد تقصیرکار دانسته و واکنش بجا را در برابر چنین انسان بیماری جائز می دانم.اگر در بابر تجاوز،توهین،تمسخر،تهمت و ستم دیگران کوتاه بیاییم حالا بنابر هر مصلحت اندیشی،خودمان داریم بر خودمان ستم روا داشته و انسانیت ما زیر سؤال می رود.
اگر طرف مقابل ما بیماری روانی پنهان با آشکار خفیف یا شدیدی داشته باشد،مقصر ما نیستیم و باید از خود دفاع مشروع کرده یا به رابطه مان خاتمه دهیم.
mohatاغلب مردان دوست ندارند ببینند همسرشان از آنها بالاتر هست چه در تحصیل چه دردارایی تنها استثنا فک کنم زیبایی باشد که بدشان نیاید همسرشان جذاب باشند چون به این امر دیگر مردانه نگاه نمی کنند وآنرا ازخصوصیات یک زن ایده آل می دانند .من کامل درجریان زندگیتان نیستم اما اگراینطورکه می گویید من استنباطم براین بود که احتمال زیاد ازبالا بودن وضع خوب شما احساس نا خوشایندی دارند ویک مرد دوست دارد که همسرش به او نیازداشته باشد وبه اوتکیه کند.شما هم با این توصیفی که ازخود کرده ایی یک عامل بزرگ ناراحتی درزندگیتان را ذکر کرده اید شما باید خودتان را نیازمند به ایشان نشان دهید که به او به چشم یک تکیه گاه نگاه می کنید وپیشنها د می کند یک مرخصی موقتی را بگیرید وخودتان را صرف همسرتان بکنید وبه نشان دهید که اواولیتش درزندگی شما از هرچیزی بالاتر است وباید اواحساس کند که شما به اونیازداری می تونی این کار را بکنی؟!!
دلداده جان همسر من وقتی به خواستگاری من آمد یک مرد 36 ساله یعنی یک مرد کامل بود، ÷س با چشم باز انتخاب کرده است. من هم بعد از 30 سال زندگی راه زندگی و ÷یشرفت شغلی ام را انتخاب کرده ام. حالا نمی توانم بخاطر اینکه همسرم نزد من احساس کمبود نکند، تمام زحماتم را به باد فنا بدهم و بشوم یک زن معمولی!(او می توانست یک زن ساده بگیرد و مدام نزدش فخرفروشی کند). اگر قرار بر این بود در سن 22-23 سالگی که مانند غالب دخترها، خواستگاران زیادی داشتم که کلی از ظاهرم تعریف و تمجید می کردند، ازدواج می کردم.
تازه اگر زندگی ما با درآمد همسرم بخواهد بگذرد، ما باید یک زندگی فقیرانه داشته باشیم که من نمی توانم. (البته همسرم هم تحصیلکرده است.)
گردآفرید جان، من به آنچه هستم واقفم. از نظر خودم و بیشتر اطرافیانم از لحاظ هیکل و هوش و موفقیت لااقل چیزی کم ندارم. از قیافه خودم هم راضی هستم ولی حوری بهشتی نیستم. و اگر سلیقه همسر من زن بور است هرگز نخواهم توانست بور شوم. گفته بودی به حرفش بی تفاوت باشم، اما قبول کن که در برابر همسر نمی توان بی تفاوت بود. من در همان دوران خواستگاری به او گفتم که اگر به نظرت زیبا نمی آیم، با من ازدواج نکن. چون من هم مثل خیلی از زنها از اینکه همسرم از ظاهرم تعریف کند، لذت می برم.
گردآفرید عزیز، زن و مرد مکمل هم هستند و با کمک به یکدیگر است که می توتنند در زندگی موفق شوند و فرزندی نیکو تحویل جامعه بدهند. در هر حال ازدواجی که بخواهد دوام یابد، ناگزیر از وجود فرزند است و من نمی خواهم شوهرم مدام نزد همسرم مرا تحقیر کند و اگر من هم متقابلا اینکار را کنم، آن بچه فکر خواهد کرد که ÷در و مادرش موجوداتی ضعیف هستند و حتما خارج از خانواده الگو انتخاب خواهد کرد.َ
نمی دانم، ایا می شود رفتار همسرم اصلاح شود و یا باید از هم جدا شویم؟!
یه سری به مشکل من بزنید راه حلهای خوبی بهم پیشنهاد شد و خودمم کارهای خوبی انجام دادم البته یه سریش در مورد نامزدم فایده نداشته ولی شاید برای شما فایده باشه
"زندگی برای من چرا شده یه وهم؟"
بخونید امیدوارم کمکی بهتون بکنه
فیلم " زنها فرشته اند " رو دیدی؟
پیشنهاد می کنم ببینیش ولی نه تا آخرش! یه سه چهار دقیقه آخرش رو نگاه نکن
سلام وهم جاننقل قول:
نوشته اصلی توسط وهم
تمام موضوع مشکلت را خواندم. متاسفانه فکر نمی کنم راهنمایی های دوستان در آنجا برای مشکل من هم تاثیر کند.
وهم جان از سر همدردی می خواهم چند جمله ای را بگویم؛ ناراحتی از اینکه همسرت فقط وقتی نیاز جنسی دارد به سراغت می آید، حتی اگر با هم مشکل داشته باشید. اما بدان که یکجا توی این دنیا کسی هست که آرزوی این برخورد را داشته باشد. همسر من به محض اینکه با هم حرفمان می شود جای خوابش را از من جدا می کند و اصلا محلم نمی گذارد و به این کارش افتخار می کند. خودت را جای من بگذار، اگر همسرت نسبت به زنانگی ات هم بی تفاوت بود، چقدر غرورت بعنوان یک زن می شکست و چقدر اعتماد به نفست را از دست می دادی...
در مورد شال و کلاهی که زحمت کشیده بودی، درد دل کردی، من هم هربار برای همسرم هدیه خریدم (چه از لحاظ مالی ÷رارزش یا عکش) چنان به ذوقم زده که حساب ندارد.
همسرت لااقل لیست درخواستی تو را برایت خرید، اما من بارها از همسرم تقاضای گل کردم و او هیچگاه این کار را نکرد.
ببین باز همسر تو بهتر است و بنظر من بیشتر به خانمش علاقه دارد.
همسر من متاسفانه ب توجهی عاطفی به زن را افتخار می داند.