-
احساس
احساسات حاصل افکار ماست. اگر افکارمان منفی باشد و مرتب به بدبختی ها و شکست هایمان فکر کنیم، قطعاً احساساتمان درگیر می شود و حال و روز بدی را تجربه می کنیم.
پس، نوع فکرمان با احساساتمان ارتباط مستقیمی دارد. وقتی احساساتتان رکود پیدا کرد، زندگی شما از مدار موفقیت خارج می شود. در تمام زمینه های شغلی، تحصیلی، زناشویی، تربیتی و... دچار شکست خواهید شد.
- احساسات خود را بشناسید
احساسات متفاوتی در انسان شکل می گیرد که گاهی برای بعضی از آن ها نمی توان واژه مناسبی پیدا کرد، اما به طور کلی، احساسات بشر را به چندین بخش پایه ای و مشخص می توان تقسیم کرد: لذت، رضایت، ترس، تعجب، غم، تنفر، خشم و امید. دیگر احساسات می توانند نتیجه همین احساسات پایه باشند.
برای مثال، احساس حسادت نتیجه احساس ترس است. ترس از اینکه ممکن است شما به خوبی دیگری نباشید و ترس از اینکه پس زده شوید و تنها بمانید.
- پشت هر احساسی دلیل مشخصی وجود دارد
با شناخت احساسات، بهتر قادریم آن ها را کنترل کنیم. شناخت احساسات در مراحل آغازین شکل گیری صورت می گیرد تا در مرحله بروز و تشدید آن. نادیده گرفتن و سرکوب احساسات، بدترین کاری است که شاید بخواهید انجام دهید، زیرا احساسات سرکوب شده در زمانی دیگر و با شدت بیشتری بروز خواهد کرد.
در طول روز مدام این سؤال را با خود مطرح کنید که "همین حالا چه احساسی دارم؟" و احساسات خود را با ذکر جزئیات در دفترتان ثبت کنید.
- مشخص کنید که هنگام بروز یک احساس چه چیزی در ذهن شما در جریان بوده است
در صورت بروز هر گونه احساسی در وجود خود موضوع را آنالیز کنید و ببینید به چه چیزی فکر می کردید تا جایی که بتوانید علت اصلی احساس به وجود آمده را پیدا کنید. برای مثال، رئیس شما
هنگام نهار با شما تماس چشمی برقرار نکرده است و بدون اینکه خودتان از آن آگاه باشید، این فکر از ذهن شما گذشته است که "شاید قصد دارد من را اخراج کند" و همه این ها باعث ایجاد احساسات متفاوتی مانند ترس، اضطراب و نا امنی شده است.
- تمام شواهد موجود، مبنی بر تأیید و تکذیب احساستان را بنویسید
چه شواهدی برای تأیید نظر خود در اختیار دارید؟ آیا رئیس شما پیش از این همیشه با شما خوش و
بش می کرده و به یکباره از شما روی برگردانده است؟ یا شاید هیچگاه به شما توجه نکرده است و تنها به این دلیل که با دیگر همکاران گرم گرفته است، شما احساس خطر می کنید! آیا کار خطایی از شما سر زده است که او از آن مطلع شده و قصد دارد شما را اخراج کند؟
- موضوع را منطقی بررسی کنید
شواهد دیگری را مورد توجه قرار دهید که از آن ها می توان نتیجه گرفت، نظر پیشین شما نمی تواند درست باشد. برای مثال، ممکن است هیچ کسی با تخصص شما در کل شرکت وجود نداشته باشد و جایگزین کردن فرد جدیدی به جای شما هزینه بر باشد. بنابراین، احتمال اخراج شما بسیار دور از ذهن به نظر میرسد و این موضوع می تواند باعث آرامش شما شود.
- گزینه های دیگر را در نظر بگیرید
شما هنگامی که فکر می کنید راه دیگری برایتان وجود ندارد، باید به خودتان یادآور شوید که همیشه انتخاب دیگری نیز وجود دارد. برای مثال، اگر شخصی به شما توهین کرده است و شما احساس خشم می کنید، عکس العمل فوری شما می تواند این باشد که تسلیم احساسات شوید و شما هم به او توهین کنید؛ اما درست در همین زمان، گزینه دیگری در پیش روی شما وجود دارد؛ برخلاف آن چیزی عمل کنید که همیشه انجام می دادید. یعنی قاطعیت، بدون ترس و پرخاش، دلیل ناراحتی خود را بیان کنید.
- انتخاب کنید
هنگامیکه تصمیم میگیرید عکس العملی را انجام دهید، مطمئن شوید این یک انتخاب آگاهانه است یا یک واکنش ناخودآگاه.
برای مثال، اگر شخصی به شما توهین کرد و شما هیچ واکنشی نشان ندادید، آیا این تصمیم خودتان بوده است یا اینکه تحت تأثیر ترس از مواجهه و رویارویی، این کار را کرده اید؟
برای داشتن احساسات مثبت، علاوه بر کنترل فکر بهتر است باورهای مخرب خود را شناسایی کنید. باورهای مخرب در قالب های زیر خلاصه می شود:
- من باید در تمامی جنبههای زندگی بی نقص باشم
هیچکس نمی تواند در همه موارد کامل و بی عیب و نقص باشد، حتی به لحاظ تئوری نیز چنین چیزی غیر ممکن است. اگر باور شما بر این باشد که برای داشتن احساس رضایت از خود باید در تمامی زمینه ها کامل و بی نقص باشید، باید بدانید که زندگی خود را بر پایه یک عمر نارضایتی و عدم احساس شادی بنا کردهاید.
- تمام کسانی که برایم اهمیت دارند، باید من را دوست داشته باشند و من را تأیید کنند
اگر تمام عمر، تلاش خود را به کار بگیرید، باز هم قادر نخواهید بود که همه را راضی نگه دارید. بعضی افراد به دنیا می آیند که ناراضی باشند و فرقی نمی کند نسبت به چه چیزی یا چه کسی.
- وقتی که دیگران در حق من غیر منصفانه عمل می کنند، دلیل آن این است که انسان های پلید و شیطان صفتی هستند
کسانی که در حق شما بدی میکنند، لزوماً انسان های شیطان صفتی نیستند. انسان ها ترکیبی هستند از صفات خوب و بد.
- اگر کسی به من بی احترامی و بد رفتاری کند، به هیچ وجه برای من قابل تحمل نیست
گاهی ما بدون در نظر گرفتن شرایط و موقعیت، در صورتیکه اوضاع باب میل ما پیش نرود، سریع
کنترل خود را از دست می دهیم و کارهایی انجام میدهیم که باعث پشیمانی می شود. جالب اینجاست که به دلیل ایجاد قوانین و پیش فرض های ذهنی، آگاهانه یا ناآگاهانه عکس العملی نشان می دهیم. در هر صورت، باز هم از دست خود عصبانی خواهیم بود.
- "من آدم بدشانسی هستم" یا "سرنوشتم همین است و کاری از دستم بر نمیآید"
بسیاری از افرادی که در زندان به سر میبرند، زندگی خود را بهگونه ای تعریف می کنند که انگار همچون چوب پنبهای اسیر امواج خروشان شرایط بوده اند!
شما خود میتوانید انتخاب کنید که معلول شرایط باشید و یا علت شرایط.
- در مورد مسائل خطرناک یا ترسناک باید نگران باشم
بسیاری از مردم بر این باورند که "نگران بودن" به آن ها کمک می کند که از مشکلات فاصله بگیرند!
- فرار از مشکلات و مسئولیت ها، بهتر از مواجه با آنها است با فرار کردن، مسائل باز میماند و به نتیجه نخواهیم رسید.
- اگر من گذشته ی بدی داشتم، زندگی کنونی و آینده ام هم بد خواهد بود؟
شما در گذشته خود زندانی شده اید و ایجاد تغییر نیز برای شما غیر ممکن است. اما باید بدانید که زندگی در حرکت است و شرایط هر چند آرام در حال تغییرند. شما نیز باید از بند گذشته رها شوید و دل به دریای تغییر و تحول بزنید.
- اینکه شرایط باب میل من پیش نمی رود، غیر قابل تحمل است
آیا تمام اتفاقاتی را که تاکنون برایتان رخ داده است پیش بینی کرده بودید؟ برخی پیش آمدها خارج از کنترل شماست. خیلی از مواقع، اوضاع بر وفق مرادتان نیست، اما در نهایت، همه چیز به خوبی پیش رفته است.
- وقتی در زندگی خوشحال ترم و لذت بیشتری می برم که به نقطه دلخواه برسم
نقطه دلخواهی در زندگی وجود ندارد، زندگی یک فرصت است که تنها یکبار به شما داده می شود. زندگی یک مسیر پر پیچ و خم است که بنا به تعریف خودتان از آن لذت خواهید برد. هر چه تعریف شما از زندگی سخت تر باشد، زندگی به همان اندازه برایتان سخت تر خواهد بود.
- زندگی وقتی لذت بخش است که راحت و بدون مشکل باشد
دروازه ای را تصور کنید به عرض زمین بازی و توپ هایی که مقابل پای شما سبز می شوند و تنها کافی است به آنها ضربه بزنید و آن ها را وارد دروازه کنید. اسم این بازی هر چه که باشد، فوتبال نیست و من به شخصه، حتی حاضر به تماشای آن هم نخواهم بود، شما را نمی دانم!
رفتار
زمانی که با چرخه ی فکر، احساس و رفتار خود آشنا شوید، بسیار راحت تر میتوانید بر روی اعمال و رفتار خود تسلط داشته باشید. رفتارهای نسنجیده و غیر منطقی از افکار ناسالم نشأت می گیرد. در خودسازی، قدم اول، شناسایی همین چرخه است.
زمانی که این سه مورد: فکر، احساس و رفتار با هم در تعادل باشند، شما به انسانی نرمال و سالم و در عین حال جذاب تبدیل خواهید شد.
-
عوامل مؤثر در رشد خودآگاهی
عواملی که در رشد خودآگاهی مؤثرند، عبارتند از:
خود را بپذیرید:
در پذیرش خود باید نقاط ضعف و قوت خود را بپذیرید و دوست داشته باشید. مورد دیگر، پذیرفتن اشتباهاتی است که از شما سر می زند؛ زیرا شما هیچ وقت نمی خواهید مرتکب اشتباهی شوید؛ ولی اشتباه می کنید. این اشتباهات درس های زیادی به شما می آموزد. پس باید آن ها را قبول کنید و خود را ببخشید.
دیگران را بپذیرید:
در این مورد باید تفاوت های فردی را بپذیرید. زیرا تفاوت های ژنتیکی و محیطی وجود دارد و تنها راه آن پذیرش تفاوت هاست. لازم است بپذیرید هر فرد، انسانی منحصر به فرد است و هر یک از شما در برخی موارد به دیگران شبیه هستید و در برخی موارد فرق دارید. پس، تفاوت های بین فردی را بپذیرید و بدانید که هر یک از شما با دیگری تفاوت دارید.
مسئولیت پذیر باشید:
کسی که می تواند برای شما تصمیم گیری کند، خودتان هستید. حال، اگر بخواهید دیگران به جای شما تصمیم بگیرند، در واقع، مسئولیت کارتان را قبول نکرده اید.
موانع رشد خودآگاهی
موانعی که در رشد خودآگاهی بهچشم میخورد، از این قرار است:
انتظارات بیش از حد از خود داشتن: اگر خود و زندگی تان را در حالحاضر به همان شکلی که هست، نپذیرید و مرتب خودتان را با دیگران مقایسه کنید و بدون تلاش بخواهید خواسته ها و انتظاراتتان برآورده شود، نتیجه ی لازم را نخواهید گرفت.
کمالگرایی: کمال گرایی، هم احساس رضایت را از شما می گیرد و هم بیشتر شما را در معرض شکست قرار می دهد. ترس از بازنده بودن، اشتباه کردن ، نارضایتی ، همه یا هیچ پنداری، تأکید زیاد بر بایدها ... شما را از دستیابی به اهدافتان باز میدارد.
غرور: هر غروری که مبالغه آمیز باشد و فرد فکر کند که همه باید در خدمت او باشند، عامل بازدارنده ای است برای خودآگاهی.
ضرورت شناخت نقاط ضعف و قدرت خود
مهارت خودآگاهی، توانایی شناخت خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، خواسته ها، ترس ها و انزجارهاست. برای بیشتر ما توصیف ویژگی های اخلاقی و رفتاری خود برای دیگران کار دشواری است.
بیشتر شما تنها در مورد خصوصیات کلی خود با دیگران صحبت می کنید و از ویژگی های شخصیت و رفتاری خود اطلاعات کافی ندارید
به درستی، نمی دانید که چه کارهایی را به نحو احسن انجام می دهید؟ چرا مهربان هستید؟ چه خواسته هایی دارید؟ اولویت زندگی تان چیست؟
رشد خودآگاهی، به شما کمک می کند خودتان را بهتر بشناسید و هیجانات خود را بهتر مدیریت کنید. این معمولاً لازمه روابط بین فردی مؤثر است.
آیا می دانید فردی که خود را دوست دارد و به خود احساس خوبی دارد، چه خصوصیاتی دارد؟ ویژگیهای چنین فردی عبارتند از:
● تواناییها و استعدادهای خود را می شناسد و قدر آنها را می داند.
● نقاط ضعف خود را می شناسد، دفاع نمیکند و سعی می کند آن ها را درست کند.
● موفقیت ها و شکست های خود را می شناسد و می پذیرد.
● به خود و دیگران، احترام می گذارد.
● برای رسیدن به هدف خود تلاش میکند.
مقابله با افکار مزاحم
انسان از شرایط سخت زندگی مانند تنهایی، افسردگی، بی حوصلگی، بیماری، شکست عاطفی و... درگیر افکار مزاحم و تصورات منفی می شود؛ کنترل این افکار باعث بهبود تمرکز حواس و بهبودی فرد است.
برای مهار این گفتگوهای منفی باید مراقب حواس ظاهری خود باشید. از تصاویری که فکر شما را برهم می زند دوری کرده و از شنیدن و گفتن کلام بیهوده پرهیز کنید؛ زیرا همین تصاویر و سخنان در ذهن شما می نشیند و گفتگوهای درونی شما را شکل می دهد.
تمرین: نوشتن گفتگوهای درونی خود به صورت روزانه
هرگاه چنین افکاری به ذهن شما خطور کرد، با این شیوه ها می توانید با آن رو به رو شوید و ذهن خود را از وجود آن ها تخلیه کنید:
اگر نمی توانید گفتگوهای درونی خود را بشنوید، چون تمرکز حواس ندارید. با چند تمرین ساده تمرکزتان را بالا ببرید: یک آدم برفی را در ذهن بسازید و سپس در ذهن خود آن را ذوب کنید، مراحل باز شدن یک غنچه گل را در ذهن خود مرور کنید، عدد 1000 را تصور کنید و 10 تا 10 تا از آن کم کنید، یک مسافرت ذهنی برای خود ترتیب دهید.
مواردی که باعث میشود بتوانید جلوی افکار مزاحم را بگیرید:
● بازگو کردن افکار، ایده ها و تخیلات مزاحم برای فردی، مانند مشاور و مربی زندگی.
● تبدیل افکار مزاحم به داستان، شعر و یا نقاشی.
● انجام کارهای عقبافتاده، زیرا معمولاً کارهای عقبافتاده موجب تولید افکار مزاحم در ذهن می شوند.
● ورزش و تحرک بدنی؛ ضعف جسمانی گاهی منشأ آسیب پذیری فکری و تولید افکار مزاحم در ذهن می شود.
● حل مشکلات خانوادگی خود و تصحیح روابط خانوادگی؛ چراکه مشکلات خانوادگی از سرچشمه های تولید افکار مزاحم است.
● خودسازی؛ عدم شناخت خود، کینه ورزیدن و حسادت، ریشه ی گفتگوهای منفی و افکار مزاحم هستند.
نکته مهم:
گاهی مکث کنید و به اتفاقات درون خود نگاه کنید. ابتدا سعی کنید برچسبهای مخربی که شخصیت شما را خرد می کنند، کنار بگذارید و با دیدی واقع گرایانه به خودتان نگاه کنید؛ برای خود هدف های رفتاری تعیین کنید که با رفتار گذشته تان تفاوت داشته باشد. در این صورت، خودتان را بیشتر قبول دارید.
درواقع، مهارت خودآگاهی ارتباط زیادی با اعتماددبه نفس دارد، زیرا اعتماد به نفس، اعتماد به خود و توانایی های خود است. آگاه بودن به توانایی های خود و نشان دادن آن به دیگران، اعتماد به نفس تان را بالا می برد. برای مثال، فردی پس از آموختن نقاشی و کسب مهارت لازم، بیشتر از قبل خود را باور می کند و به میزان اعتماد به نفس او افزوده می شود، در این صورت، می تواند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کند و اجتماعی تر میشود.
پس، آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود، داشتن تصویر واقع بینانه از خود، داشتن عزت نفس، رضایت از زندگی، برخورد مناسب با شکست ها و تشخیص نیازهای جسمی و روانی، علایق و نیازها از مزایای شناخت "خود" است.
-
خودآگاهی و خودپنداره
طرز برداشت شما از خودتان تا حد زیادی به وسیله تجارب گذشته تان و آنچه دیگران درباره شما فکر میکنند، شکل می گیرد.
نحوه رفتار شما ریشه در نگاه تان نسبت به خودتان دارد. اگر نگاهی که اطرافیان به شما دارند، متمرکز بر نقص هایتان باشد، تصویر شما نیز از خودتان منفی خواهد بود.
این نوع نگرش، می تواند با افزایش سطح خودآگاهی فرد نسبت به توانایی هایش، به تصویری مثبت و کارآمد تبدیل شود که در نهایت، به احساس رضایت منجر خواهد شد.
"فکر میکنی این کار را خوب انجام دادم؟"
"آیا دوست خوبی هستم؟"
شما پیوسته در معرض سؤالاتی این چنین در مورد خودتان هستید. اگر هم حتی آگاهانه این سؤالات را نمی گویید، اما باز هم در عمق وجودتان، به دنبال پاسخ این پرسش ها می گردید. به همین دلیل است که بعضی کارها را با علاقه انجام می دهید و از برخی دیگر پرهیز می کنید!
همه ی این پرسش ها به این سؤال بر می گردد که: "من کیستم؟"
توانایی فرد در شناخت خود و آگاهی از خود به عنوان موجودی منحصر به فرد را "خودآگاهی" و پاسخ به سؤال "من کیستم" خودپنداره نامیده می شود. هر چقدر پاسخ شما به سؤال "من کیستم" دقیق تر باشد، شما از توانایی خودآگاهی بیشتری برخوردار خواهید بود.
برداشتی که شما از خودتان دارید، نقشی اساسی در احساس رضایت از زندگی تان دارد، در نهایت، تقویت توانایی خودآگاهی و داشتن خودپنداره ای درست، می تواند شما را در جهت رفع مشکلات کمک کند.
هیچوقت، بعد از یک یا دو شکست، تصویر و خودپنداره منفی از خودتان نسازید. همواره منطقی به خود نگاه کنید و نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنید و در پی آن، ضعف های خود را بر طرف کنید. در اینصورت، شما به تدریج با تمرین و خودسازی می توانید خودپنداره خود را تغییر دهید.
شکل گیری خودپنداره از دیدگاه های مختلف، به شرح زیر است:
1. خودپنداره از دیدگاه اجتماعی
بهطور کلی، اغلب افراد بر اساس اینکه سایرین در مورد آن ها چه دیدگاهی دارند یا با آن ها چگونه رفتار می کنند، در مورد خود قضاوت می کنند.
برای مثال، اگر والدین به شما بگویند که فردی خلاق و با عُرضه هستید، شما خودتان را فردی خلاق می پندارید و اگر والدین شما را فردی نالایق و دست و پاچلفتی بدانند، شما نیز خودتان را ناتوان تصور می کنید. در این دیدگاه، آنچه اهمیت دارد نظر دیگران در مورد شماست.
اجتماع، روابط بین فردی عوامل اصلی شکل دهنده "خود" هستند. در دیدگاه اجتماعی، تصویری که سایرین از شما دارند، همان خودپنداره شما است.
2. خودپنداره از دیدگاه ذهنی
در دیدگاه ذهنی، انتخاب ها، نوع تفسیرها و برداشت های شما از فیلتر درونیتان میگذرد؛ یعنی تصویری که شما از خودتان دارید.
بر اساس این دیدگاه، شما خودتان هستید که با بازسازی و تفسیر ذهنی تان، خودپنداره تان را شکل می دهید.
نقش هوش هیجانی در خودآگاهی
اگر میخواهید مهارت خودآگاهیتان را افزایش دهید، بهتر است با "هوش هیجانی" آشنا شوید.
با داشتن هوش هیجانی، احتمال دستیابی به موفقیت شما، بالاتر می رود. هوش هیجانی به شما کمک می کند تا احساسات خود و دیگران را بشناسید و بهتر مدیریت کنید. بهعنوان مثال، متوجه میشوید چرا ناراحت، خشمگین یا مضطرب هستید
فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، سازگاری بیشتری با دیگران دارد. در این صورت تصمیمات و انتخابات بهتری در آینده می گیرد و می تواند ابراز نظر بهتری داشته باشد.
برخلاف هوش شناختی (iq)، هوش هیجانی(eq) اکتسابی است و فرد می تواند آن را یاد بگیرد. قدم اول، برای افزایش هوش هیجانی، یادگیری و به کارگیری مهارت خودآگاهی است؛ بهاینصورت که فرد با خودش، نیازهایش، نقاط ضعف و قوتش آشنا می شود.
مراحل کسب هوش هیجانی عبارتند از:
- آگاهی از احساسات خود.
- کنترل و مدیریت احساسات.
- خودانگیختگی یا داشتن منبع حمایت درونی.
- همدلی با دیگران و احترام گذاردن به تفاوتهای آنها.
- کنترل روابط.
- خودارزیابی و خودآگاهی.
-شناخت نقاط قوت.
- افزایش توانمندی های اجتماعی.
- مهارت در کسب اعتمادبهنفس.
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، نسبت به نظرات دیگران بی تفاوت نیستند و آن ها را مورد بررسی قرار می دهند؛ یا نظرات آن ها را می پذیرند یا مخالفت می کنند. افراد با هوش هیجانی بالا، از لحاظ برقراری ارتباطات اجتماعی بسیار قوی ظاهر میشوند.
در واقع، iq به شما نشان می دهد که توانایی انجام چه کارهایی را دارید، اما هوش هیجانی به شما می گوید که چه کاری را باید انجام دهید. فردی که iq بالایی دارد از استعداد یادگیری، تفکر منطقی و انتزاعی بهتری برخوردار است، اما فردی که هوش هیجانی بالایی دارد، میداند چگونه از iq برای موفقیت و پیشرفت در زندگی خود استفاده کند. به همین دلیل است که برخی با هوش متوسط، از افراد با iq بالاتر، موفق ترند.
-
خودآگاهی و معنای زندگی
وقتی به خودآگاهی می رسید، از درون احساس می کنید که مأموریت و رسالت خود را یافته اید. به درون تان با دقت بیشتری نگاه کنید، در این حالت، می توانید مأموریت و رسالتی را که در زندگی دارید، بهتر پیدا کنید و به راحتی می توانید بعد از اندک زمانی برای خود هدفی را تعیین کنید. این هدف از درون تان ریشه می گیرد و با علاقه تان در ارتباط مستقیم است.
وقتی شما هدفی را در زندگی که منطبق بر علایق درونی تان است، برای خود تعیین می کنید، خود واقعی تان نمود پیدا میکند.
معنا درزندگی به روشهای مختلف تحقق مییاید:
جنبه خلاق:
کار کردن در یک حرفه، ساختن خانه، طراحی یک باغچه،نوشتن یک کتاب، ساختن یک مجسمه و سایر هنرهای خلاق، همگی به زندگی معنا می دهد
وقتی شما با ذوق کاری را انجام می دهید و از آن لذت می برید، یعنی زندگی تان معنادار شده است.
جنبه تجربی:
این جنبه از طریق محیط،درک و باور دنیا حاصل می شود. به عنوان مثال، تماشای گیاهان و گل های اطراف جاده ای که از آن عبور می کنیم و تحسین زیبایی آن ها و تلاش برای شاداب ماندن آن ها به زندگی معنا می دهد. هیچ چیز را در دنیای اطراف ناچیز نپندارید. هر جزئی از زندگی، معنای خاصی دارد.
جنبه نگرشی:
ارزش های نگرشی به فرد کمک می کند که حتی در مواجهه شرایط سخت و نا امید کننده معنا را دریابد. هنگام رو به رو شدن با سرنوشتی که فرد قادر به تغییر آن نیست، این نگرش در یافتن معنا در آن شرایط است.
وقتی در مدت طولانی قادر به تغییر شرایط نیستیم، درست مثل فکر کردن درباره بیماری لاعلاجی مانند سرطان، ما میتوانیم با تغییر نگرش هایمان با آن کنار بیائیم و معنا را در آن شرایط دریابیم. نگرش ها، تاب آوری و تحمل انسان را در مقابل مصیبت های غیرقابل تغییر بالا می برد.
ارزش های نگرشی تا آنجا که ممکن است هوشیارانه عمل می کند. برای مثال، اگر شما سر وقت به یک امتحان استخدامی نرسید، می توانید آن را بهعنوان یک مصیبت تلقی کرده و دچار یأس و نومیدی و افسردگی شوید. اما دوستتان چنین استرسی را به خود راه نمی دهد، آن را به عنوان یک واقعیت می پذیرد و از همان زمان در جستجوی شغل دیگری تلاش می کند. بنابراین، این نگرش که شغل ها تمام نشده است و فرصت هایی برای کسب شغل دیگر وجود دارد، برای ادامه ی تلاش خود معنی پیدا می کند. به عبارت دیگر، این فرد با سازگاری و انعطاف پذیری، جهتی را برای زندگی خود انتخاب می کند. اگر شما زندگی تان معنادار نباشد، بهزودی دچار ناکامی می شوید و از بی معنایی زندگی رنج می برید. تنها با خودآگاهی است که می توانید در جستجوی هدف و معنا باشید.
وقتی زندگی تان بی معنا میشود، دچار پوچی و سردرگمی خاصی می شوید. در این حالت، شما دیگر به سمت تکامل پیش نمی روید و به گذشته خود تمرکز می کنید. این پوچی و بی حاصلی، شما را به سمت خلاء سوق می دهد و در نهایت، شما به سمت افسردگی پیش خواهید رفت.
همه می دانند که خلاء زندگی باید پر شود، اما هر کسی به این حقیقت نمی رسد که خلاء باید با معنا پر شود تا برای او رضایت بخش باشد. شاید شما این خلاء را از طریق کار زیاد، اعمال وسواس گونه یا اعتیاد بخواهید پر کنید. اما این تلاش، کارساز نخواهد بود.
با عدم خودآگاهی و نداشتن چارچوب های فکری، خیلی راحت می توانیم خود را غرق در بدبختی کنیم و بعد از آن هم، با کمال افتخار ادعا کنیم که من همیشه بدشانس بوده ام!
دوست عزیز، بدبختی شما، ساخته ذهن خودتان است، بهخاطر "عدم خودآگاهی" است. اگر شما با چرخه فکر، احساس و رفتار خود آشنا شوید، هرگز خودتان را مغلوب و شکست خورده نمی بینید. اگر معنای زندگی خود را پیدا کنید، دچار اختلالات روانی نمی شوید. مشکل اینجاست که گاهی اصل وجودتان در زیر خودتان گیر کرده است و در حال خفگی است. شاید تا زنده ماندن تنها چند ثانیه وقت داشته باشد. آن را از زیر خودتان بیرون بکشید. میدانم سخت است، اما با زنده کردن مجدد او، به جزیره خوشبختی می رسید.
و در آخر، قدم به راه خودسازی بگذارید و با یک خودآگاهی، سرنوشت خود را آنچنان که می خواهید تغییر دهید.
فرد خودآگاه در زندگی نقش فعالانه ایفا می کند و از عمر پشت سر گذاشته ی خود شادمان و مسرور است. در این فرد، گذشته نمی تواند موجب یأس و حسرت باشد، فقط از آن درس می گیرد.
چون می داند که:
"او تنها مسئول انتخاب های خود است و کسی را مقصر نمی داند."
تمریناتی برای رشد خودآگاهی
● زمانی مناسب برای خود اختصاص دهید و از خودتان سؤال کنید: "من کیستم؟"
● با ایمان و باور قلبی به نیروی برتر جهان، خودتان را بهتر بشناسید.
● باور داشته باشید که شما در این جهان یگانه و دارای استعدادهایی هستید که فقط خاص شما است.
● تصویری مثبت از خود داشته باشید.
● رفتارها و عملکردهای خود را زیر ذره بین بگذارید.
● فکرهایتان، زندگی تان را می سازد، پس درست فکر کنید.
● هر آنچه را باعث ناراحتی شما میدشود، شناسایی کنید و در پی رفع آن ها باشید.
● علایق و تمایلات خود را پیدا کنید تا شور و شوق زندگی در شما ایجاد شود.
● نقصها و معایب شخصیتی خود را بیابید و آنها را برطرف کنید.
● هر روز با نیروی برتر این جهان گفتگو کنید و از او بخواهید تا قدرت درونی شما را افزایش دهد و بدانید که هر آنچه بخواهید، به شما داده خواهد شد
● به طبیعت بروید تا با دیدن عظمت خلقت، بیشتر به اصل وجودی تان پی ببرید.
● اگر فقط یک سال دیگر از عمرتان باقی مانده باشد، چه کارهایی را انجام خواهید داد؟ پس، از همین لحظه آنها را انجام دهید.
● به این سؤال پاسخ دهید: "ماموریت شما در این دنیا چیست؟"