-
پاسخ جناب امین :
- تفاوت وابستگی و دلبستگی ؟ توی وابستگی ترس از طرد شدن و کنار گذاشته شدن هست+ اضطراب اما دلبستگی احساس تعلق خاطر و آرامش
- شباهت وابستگی و دلبستگی ؟ توی هر دو جذب و کشش وجود داره
- تفاوت عشق و وابستگی ؟ عشق اگه در معنای درستش باشه( نه در معنای هوس ) از سر بلوغ و عزت نفسه باعث رشد میشه، احساس شادمانی بیشتری به انسان میده، استقلال عمل فرد در اون حفظ میشه اما وابستگی باعث تخریب و کاهش عزت نفس و از بین رفتن استقلال میشه . دلتنگی توی عشق همیشه دوطرفه است ولی توی وابستگی گاهی دوطرفه گاهی یه طرفه ست
- شباهت عشق و وابستگی؟ توی هر دو طرف مقابل اهمیت پیدا میکنه و توی هر دو دلتنگی هست و وقتی پیشش نیست بهش فکر میکنه، توی هر دو ترشحات هورمونی مغز رخ میده ، البته سیکل ترشح هورمونها در عشق منظم و مرحله به مرحله ست اما بنظرم در وابستگی از یه جایی به بعد هورمونهای استرس بیشتر ترشح میشن
- حجاب در چشم :پرهیز از نگاه حرام و غیر ضزوری پرهیز خیره شدن به چشمها و درکل پرهیز از چراندن آنها در باغ دیگران:325:
- حجاب در قلب :تبدیل شدن قلب از کاروانسرا به کعبه ای که فقط جایگاه یک نفره
- حجاب در ذهن : این هم خیلی مهمه از فکر کردن به گناه و حتی یادآوری غیر ضروری و گناه آلود شخصی که اونو چند لحظه قبل ذیذه خودداری میکنه
- حجاب ظاهری و پوششی :بهترین نوعش پوششیه که دختر با آگاهی و معرفت و شناخت در کمال میل قلبی، خالصانه و صادقانه انتخاب میکنه و در اون احساس آرامش و امنیت میکنه.حالا ممکنه چادر باشه یا مانتو و مقنعه و مانتو و روسری که معنی حجاب رو رعایت کنه. این نوع دخترها بسیار نجیب و معصوم و قابل احترامند. البته گاهی میبینم بعضی از محجبه ها انگار میخوان یه حزب و گروه خاصی رو هم تبلیغ کنند خیلی این کار به نظر شخصی من پسندیده نیست و شاید بعضی مواقع نتیجه معکوس بده . حجاب رو حتی مومنین یهودی و مسیحی هم داشتندو الان هم عده ای شون رعایت میکنند. بهتره با این دیدگاه نگاه کنند که یه مساله ای اصیله که در زمان پیامبران قبلی هم بوده
- معنی عشق؟ از نظر منطقی که قابل کاربرد بین عموم مردم باشه من تعریف استرنبرگ رو از همه بیشتر میپسندم. همون مثلث عشق که سه ضلع صممیت،تعهد و کشش فیزیکی رو باید با هم داشته باشه. توی عشق باید در کنار اون شخص احساس راحتی کنی، نیاز به سانسور خودت نداشته باشی، اگه ساعتها پیشش نشستی متوجه گذر زمان نشی و همیشه حرف زیادی برای گفتن داشته باشی . دلتنگی های دو طرفه و همدلی هم وجود داشته باشه. خب اگه اینا نبود یا کم بود و اونوقت دو طرف خواستن از ضلع کشش فیزیکی و رابطه فیزیکی یا حتی هم آغوشی برای ایجادصمیمیت استفاده کنند زنگ خطر رابطه زده شده یه صمصمیت تقلبی ایجاد میشه. در کل تعریف حالتی که در عشق به انسان دست میده دشواره اما ویژگی هایی داره که اونو از هوس متمایز میکنه مثل آرامش، رشد و عقلانیت،پاکی و میل به حقیقت. میل به حقیقت در عشق اونو از خیانت متمایز میکنه .عشق خودخواهی نمیشناسه، حتی خود فروید هم که عشق رو نوعی،پاکی تصعید و والایش میل جنسی میداند. به نظرم نوع شخصیت طرفین محتوای رابطه رو تعیین میکنه که چقدر این عشق والا باشه.هرچقدر دو نفر اخلاقی تر و عمیق تر باشن عشق بین اونها عمیق تر و بادوام تره. علاوه بر این در سطوح بالاترنوع بسیار نادری از عشق بین انسانها وجود داره، که فرد خودش رو فانی در معشوق میبینه . دیگر خواهی وفداکاری توی این نوع عشق در حد بالا قرار داره. اینقدر معشوق یا معشوقه قابل احترام و لایق عشقه که حتی اگه مثلا جذام هم بگیره و نتونه تا آخر عمر بهش نزدیک بشه خودش رو وقف خدمت به اون میکنه . و لذتی در این نوع خدمت به معشوق میبره که صدها و بلکه هزاران برابر لذتیه که دو همسر از روابط فیزیکی در سطوح پایین تر عشق میبرند. اگر چه این نوع عشقها کمیاب و آرمانیه اما چراغ راهنماییه که عشقهایی در سطوح پایین تر از مسیرشون منحرف نشن و البته چراغ راهنماییه که هوس دروابط خیانت یا عشقهایی از نوع وابستگی رو باعشق اشتباه نگیریم/ این نوع عشق والا بسیار نزدیکتر و شبیه تر به عشق به خدا هم هست. همانگونه که وقتی بنده از نگاه هوس آلود به نامحرم منصرف میشه خدا چنان شیرینی عبادت ونماز و ارتباط با خودش رو بهش میده که اگه دفعه بعد به زور هم مجبورش کنند به نامحرم نگاه هوس آلود نمیکنه.در نهایت اینکه سرچشمه عشق خداست که عالی ترین و کامل ترین نوع عشقه و خودم رو در حدی نمیدونم که از این نوع عشق صحبتی کنم فقط همین قدر میدونم کشش از سمت اوست.
- تا حالا از ته قلبتون افسرده شدین؟ اگه پاسخ مثبت هست چطوری رفعش کردین؟ بله . همیشه میدونم معنای زندگی وخواست خدا خیره. اگر من افسرده هستم فقط حال منه و سعی میکنم تحت تاثیر اون حال به جهان بیرون نگاه نکنم. این دوره رو فکر کنم توی سن 27 تجربه کردم. یه حالتی شبیه دو قطبی بود شبها حالت انبساط زیاد روحی و روزها افسردگی و پوچی. سعی میکردم توی حالت پوچی و افسردگی به چیزی فکر نکنم و ایمان داشتم این حالتها رفع میشه به نظرم طی 14 روز که حالت شدید افسردگی بود در برابر اون طوفان بد طاقت میاوردم هی روز به روز کمتر میشد. سعی کردم از چیزای کوچک لذت ببرم. حتی از یه درخت، پیاده روی یا رفتن به خونه خواهر یا برادری، بازی کردن با یه بچه کوچک اون لحظه ها خیلی به این فکر میکردم خدایی هست که کمک میکنه و بعدها با ایمان قویتر یه جورایی ایمن شدم .
- تالار همدردی چه نقطه ای از زندگی شما بوده ؟ یعنی موردی بوده متوجه بشید تالار کمکتون کرد رشد بهتری کنین ؟ یا مثلا ضعف های پنهانی داشتین که اگه تالار نبود هیچ وقت پیدا نمی کردین و یا دیرتر به این مهم می رسیدین ؟ بله .قبل ورود به تالار خودم شک کرده بودم که روابط دختر پسر(دوست بازی) به عنوان عشق درست باشه.ولی فکر میکردم شاید تفکر شخصی من باشه. تالار همدردی خیلی قوی و محکم به این قضیه پرداخته بود. از قضایای بعد ازدواج خیلی کم میدونستم. که بعدش دیدم چقدر فوت و فن و پیچ وخم داره و چقدر به آگاهی ودرک نیاز داره. همچنین اهمیت معیارهای قبل ازدواج و خودشناسی برام خیلی بیشتر شد
-
یکیش جا موند اگه بشه به پست قبل اضافه کنین :undecided:
- پاسخ جناب امین
- عامل اصلی وابستگی به نظرتون یه مشکل درونی هست یا بیرونی . یعنی بیرون بر فرد مسلط هست یا خود فرد خطا و اشتباه می کند . مثلا به کامپیوتر وابسته هستیم ، مشکل ما هست که به کامپیوتر وابسته شدیم یا مشکل کامپیوتر که ما را وابسته کرده . کدوم نقش مهم تری داره ؟ جذابیت کامپیوتر یا شبکه های اجتماعی هم موثزه اما عامل اصلی درونیه.
-
پاسخ آقا ammin
↓↓↓
سؤال خودتون ( تا حالا شده اشتباهی در زندگی مرتکب بشین که خودتون رو بخاطرش نبخشیده باشین ) چند مورد بوده ؟ و اگر کنار اومدین بگید چطوری موفق شدین ؟
بله فراوان، توی سن ۲۶ سالگی یه کاغذ برداشتم و هر چی اشتباه کردم و روش نوشتم حتی گنجشکی که سنگ زده بودم. برای همشون از خدا طلب بخشش کردم. اون کارها و اعمالی که احتمال تکرار شدنشون میدادم رو بهشون فکر کردم که چه دلیلی داشته، مثلا بعضی شون دلیلش نبود عزت نفس بوده. قویا به این باور رسیدم هر چه خودم سرزنش کنم یه انرژی منفی آزار دهنده ای درونم جمع میشه که احتمال تکرار اون اشتباه رو دوباره بالا میره همین که میدونم چی اشتباهه چی درست یعتی عقلا نیاز به سرزنش و انرژی منفی نیست. بعدش هربار که دوباره اشتباه رو تکرار میکردم به شدت از وسوسه سرزنش پرهیز کردم توی خیلی از رفتارها اینقد اشتباه کردم، سرزنش نکردم و بلند شدم وخودم اصلاح کردم تا ازچرخه اون اشتباه خارج شدم