-
سلام ، آقا غلام چرا قدیم ها هم مادران افسرده میشدند با این تفاوت که میگفتند آل بهشون زده
استارتر گرامی سلام ، از خداوند براتون صبر و تحمل میخوام که بتونید شرایط رو مدیریت کنید . من بعد از تولد دخترم به خودم سیلی میزدم و مدام گریه می کردم و دوست داشتم همسرم کنارم باشه . حالا که شما شرایطش رو ندارید نمیشه همسرتون چند روز پیش مادر خودشون یا مادر شما بمونند ؟ قدیمی ها میگفتند زن زائو رو بعد زایمان تا چهل روز تنها نذارید آل میزنه در صورتی که بخاطر همین افسردگی بعد از زایمان بوده
-
سلام اقا فرزین تبریک میگم
به قول شاعر :
چو عاشق میشدم گفتم که بردمگوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
این چیزی هست که معمولا بعد از ازدواج و روبرویی با سختی ها و مسولیت های زندگی بهش میرسیم... البته نه فقط ازدواج و فرزند دار شدن ، همین که پا رو زمین میزاریم و بدن مادی پیدا میکنیم مشکلاتمون هم شروع میشه به پسرتون نگاه کنید :)
در طریق عشق بازی امن و اسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
به شخصه درکتون میکنم که چه دوران سختی رو میگذرونید و باهاتون همدلی میکنم همسر منم بعد بدنیا اومدن دخترم به نوعی دیگه نمیتونست بپذیره و من سخت ترین روزهامو گذروندم که هنوز هم تلخیش تو کامم مونده ...
قصد من اینه که بهتون یادآوری کنم سعی کنید وسط این مشکلات خودتون رو گمنکنید خدای حق تعالی چالشی برای شما مهیا کرده که یه محکی زده بشید و ببینید چند مرده حلاجید؟!
برادر عزیز شما ستون این زندگی هستید حالا که حال خانمتون مساعد نیست و مطمانا شرایط خیلی سختی داره که جگر گوشه خودش رو رها کرده این برای یه زن اوج دل کندن هست حتی خدایی نکرده احتمال داره به مرگخودش هم فکر کنه ...
هراسان نشید به خودتون مسلط باشید اعتماد به نفس بگیرید و با ارامش از خبره های این زمینه استفاده کنید کدوممشکل رو دیدید که حل نشه؟
حالا مشکل خانم شما هم در این مقطع مشخص شده که میتونید حلش کنید ارام ارام ...
اقای عزیز زندگی که فقط خوشگذرونی و رابطه عاشقانه نیست ازین ماجراها زیاد داره
اقایی که چند ساله خانمشو تروخشک میکنه بدون داشتن هیچ رابطه ای باید چیکار کنه حالا شما هم چند ماهه رابطه نداری شرایط سختیه درست ولی خویشتن داری و صبر و تامل و همدلی جاش کجاست ؟
امیدوارم هر چه زودتر با صبر وتلاش خودتون اوضاع رابراه بشه.
:72:
-
gholam1234
""سلام، من سوالی به ذهنم خطور کرده، مادرهای قدیمی چجوری زایمان میکردن؟ اونا که فاصله بین زایمانهاشون یکی دوسال بیشتر نبوده، اگه قرار بر افسردگی و مشکلات اینچنینی بوده، بنده خداها مادرهای قدیمی که داغون بودن پس، همش توی افسردگی بودن که!!! ""
افسردگی زایمان به روحیه مادر قبل زایمان هم ارتباط داره جناب . اشخاصی که قبل زایمان افسردگی داشتن و یا زمینه افسردگی در خانواده آنها بخصوص مادر بالا بوده امکان اینکه این هورمون بعد زایمان فعال بشه ،بیشتره در بعضی ها .
بعدشم مسائل عاطفی هم مهمه . مادربزرگ های ما معمولا خانه هایشان جوری بوده که قدیم قدیم ها اطرافیانشان زیاد دورشون جمع میشدن و از نظر عاطفی حمایت میشده شخص . یعنی به غیر همسر ، اطرافیان و همسایه ها کمک می کردن و این شدت فقدان بار عاطفی ،کم تر میشده .
خود روحیه فرد هم دخیل هست . شاید اون مادر فکر کنه دیگه جذاب نیست برای همسرش و دیگران و تو دام مقایسه بیافته . قدیم کم تر بود مقایسه ها در مردم .برای همین نقش آقای شوهر خیلی مهمه .
یه عده هم افسردگی می گرفتن ولی صداشون در نمی یامد . یعنی نمیدونستن افسردگیه و یک چیز طبیعی بود گاهی اوقات . الان زمانه جوری شده به آقای شوهر آخ بگی افسرده میشه .یعنی بعد زایمان گاهی اوقات اونا بیشتر افسرده میشن تا همسرشون :161:
-
سلام.
بگذارید یک تجربه براتون بگم.
برادر من و خانمشون و خانواده خانمشون در شهر دوری از ما زندگی میکنن و هر دو شاغل و همکار هستن با شغل شیفتی که دو هفته یکبار برنامه شیفت هاشون بهشون داده میشه. و برنامه ریزی بلند مدت در چنین شغل هایی سخته خیلی.
فرزندشون هفت ماهه به دنیا اومد. زردی هم داشت. عروسمون شیر نداشت. مادر خانمش تازه دو هفته قبلش جراحی زانو کرده بود و خودش مراقبت لازم داشت. به برادرم فقط یک هفته مرخصی دادن چون برای یک بخش، خیلی سخته که دو تا پرسنلش رو با هم مرخصی بده. بچه شیر خشک هم نمیخورد. هر چی هم میخورد بالا می آورد.
من و مامان رفتیم یه مدت اونجا کمک. با تمام مسئولیتاش، اتفاقا خیلی هم خاطره انگیز شد. ادا و اطوارای برادرزادم رو هنوز یادمه و الان برام تبدیل به خاطره شیرینی شده.
به نظرم لازمه از مادر یا خواهر اگر دارید، کمک بخواید و بگید بیان حداقل یک ماهی کمک.
بالاخره یه نوه که میاد توی خانواده، برای خانواده هر دو طرف عزیزه و حتما مادر و خواهرتون هم خوشحال میشن که بتونم کمکی کنن. توی چنین شرایطی باید دست به دست هم داد و از این شرایط عبور کرد.
اتفاقا بچه هایی که مادربزرگها چند ماه اول تولد ازش مراقبت میکنن، بعدا میشن عزیز دردونه.
شما که برای تعیین مقصر تاپیک نزده اید. برای دریافت راه حل تاپیک زده اید.
راه حل های خوبی هم بهتون ارایه شد. به کار بگیرید.
نگران نباشید. درسته شرایط سختیه. اما با انجام راهکارها طی چند ماه این مشکلات رفع میشه.
بالاخره این مشکلات هم بخشی از زندگیه.
- - - Updated - - -
راستی اگر خواستید از مادر و خواهرتون کمک بگیرید، از خانمتون شکایتی پیششون نکنید.
بگید مادر جان و خواهر جان، خانمم یکم حالش خوب نیست و ازتون میخوام یه مدت بیاید مراقب خانمم و بچه باشید و کمکم کنید.
- - - Updated - - -
کارهایی که تا به حال کردید بسیار قابل تقدیره. این طبیعیه که وقتی با شرایطی که بهش آشنا نیستیم روبرو میشیم، ذهنمون آشفته میشه و احساس استیصال و خطر میکنیم. اما نکران نباشید. این مشکلات برای خیلی ها پیش میاد و حل میشه. برای شما هم حل میشه. به شکل یک فاجعه بهش نگاه نکنید. یک چیز شایعه و جای نگرانی شدید نداره. فقط سعی کنید آرامش خودتون رو حفظ کنید و صبر داشته باشید و به توصیه ها عمل کنید.
-
سلام
توی شرایط بسیار سخت و بحرانی قرار گرفتید، همین که تصمیم به دریافت مشاوره دارید کارتون ستودنی و قابل تحسینه.
حتی اگه خودتون دکترای روانشناسی داشتید اول از همه نیاز به ایمانی قوی و توکلی موثر برای عبور از این بحران داشتید. مطمئن باشید وقتی هدف و نیتتون خیر هست و برای نجات زن و فرزندت اقدام میکنید توی این راه صد درصد موفق میشید و به این بحران غلبه میکنید.
با این مقدمه چنتا نکته در مورد مشکلی که باهاش مواجه هستید بیان میکنم؛
خانمت بعد از مشخص شدن جنسیت بچه به هر شکلی بارداری رو ادامه داده و خدا رو شکر بچه رو سالم به دنیا آورده این مساله نشان میدهد روزنه های امیدوار کننده ای وجود داره در آینده به فرزندش علاقمند بشه و مثل یک مادر بهش توجه کند.
در مورد افسردگی ایشون این مساله مهم رو در نظر بگیرید وقتی کسی افسرده هست مانند کسیه که هر دو پاش شکسته و نمیتونه راه برود وقتی بخواید با فشار و تهدید این کار کنید دقیقا مثل اینه کسی رو با پای شکسته وادار به راه رفتن کنید، نتیجه بدتر میشه هم از شما متنفر میشه هم راه رفتن هم از بچه. من شرایط روحی شما رو درک میکنم که از رفتار خانمت عصبی هستی ولی واقعیت افسردگیش رو بپذیر تا بتونی به راه حلهای درست تر فکر کنی
اما علاوه بر افسردگی نکته خیلی مهمی توی پست اولت گفتی و اون میل خانمت به داشتن فرزند دختر و ریشه های خانوادگی این مساله ،احساس حسادتش و احتمالا احساس قربانی بودن نسبت به برادرش هست. این مساله به احتمال زیاد نشان میدهد خانمت گرفتار طرحواره آزار دهنده ای از گذشته ست که حتما باید رواندرمانی بشه. شاید با خودش فکر کرده با داشتن فرزند دختر ظلمی که فکر میکنه در حق خودش شده رو با رسیدگی زیاد به این دختر و انجام کارهایی که در گذشته فکر میکنه در حق خودش نشده حل میکنه.بنابراین اگه الان با گفتن این مساله ممکنه گارد بگیره و توی لاک دفاعی برود، خودت با یه مشاور بالینی مجرب صحبت کن که بهت بگه توی این شرایط باید چکار کنی و چطور قانعش کنی پیش مشاور بیاد. به عنوان یه پیشنهاد میتونی خودت هم بهش بگی اگه در آینده صاحب دختری بشیم وقتی سن ما بالا میره و حتی بعد از ما این پسر حامی خواهرش میشه.
اما در مورد فشار جنسی و روحی و کاری که الان روی خودت هست کاملا بهت حق میدم و درکت میکنم ولی بسیار بعید میدونم راه حلش توی این شرایط جایگزینی خانمت با یک زن صیقه ای یا کلا زن دیگه ای باشه. احتمالا به جای اینکه مشکل حل بشه باری به مشکلاتت اضافه بشه. بالاخره عقل حکم میکنه توی چنین شرایطی احتیاط بیشتری به خرج بدهی و دست به عصا راه بری. جایی برای اشتباه وجود نداره. الان زندگیت نیاز به اصلاح و تعمیر داره نه تعویض
-
سلام . بابت مشکلی که براتون پیش اومده واقعا متاسفم .
به نظر من توی شرایطی که شما دارین ، مطمئنا براتون سخته که به خودتون مسلط باشین و به همسرتون محبت کنین . پس بهتره که اگه توانایی مالی دارین ، یک پرستار مجرب و ترجیحا سن بالا ؛ تاکید می کنم ، پرستار میانسال ، نه جوان . رو هم برای اینکه به بچتون برسه و ازش مواظبت کنه و هم اینکه به کارای خونه برسه استخدام کنین .
البته اگه مادر همسرتون و یا از اعضای فامیل بودن که چه بهتر . ولی چون نمیخواین که ماجرا رو بقیه بفهمن ، پرستار گرفتن بهتره .
در ادامه درسته که خود شما هم حال و حوصله خوبی ندارین ، ولی همه سعی خودتون رو بکنید تا برای یه بار هم که شده با همسرتون صحبت کنین . به آرامی و در صورت امکان با محبت . بین صحبت هاتون این اخطار رو به همسرتون بدین که با رفتاراش و بی توجهی به فرزندتون مورد قهر و غضب خداوند قرار می گیرید . اینکه به خاطر پسر بودن فرزندتون به اون توجهی نکنید گناه بزرگیه .
بعد ، شما باید حتما همسرتون رو پیش روانشناس و یا روانپزشک ببرید . ولی اگه موفق به این کار نشدین . خودتون تنهایی به روانپشزک مراجعه کنین و شرایط رو براشون شرح بدین . اگه امکان داشته از روانپزشک بخواین که برای همسرتون دارو تجویز کنن و داروها رو طوری که همسرتون متوجه نشن توی غذاشون مخلوط کنین . چون رفتار های همسرتون چه افسردگی بعد از زایمان باشه و چه مشکلی روحی دیگه ، نیاز به دارودرمانی داره .
یه نکته دیگه اینکه احتمالا روانپزشک بدون ویزیت همسرتون نتونه که دارو تجویز کنه . پس اگه امکانش براتون باشه ( منظورم از نظر مالی هستش ) میتونین روانپزشک رو بیارین خونتون تا همسرتون رو ویزیت کنن .
من سعی کردم در حد توانم بهتون کمک کنم . امیدوارم براتون مفید باشه و به زودی مشکلتون حل بشه . قوی باشین و تمام تلاشتون رو بکنین
-
ممنونم از پاسخی که دادین. بذارین نظر خودمم بگم (البته دوستان هم تا حدودی اشاره کردن).
واقعیت اینه که مادرهای قدیم هم این تغییرات هورمونی و این دپرس شدنها رو داشتن و هر جور بوده باهاش کنار میومدن. ولی خب چرا الان بیشتر دغدغه شده این مسئله؟
نظر من اینه که شرایط محیطی خانواده ها فرق کرده، خانواده ها و بستگان از هم فاصله گرفتن، خلق و خوها یه مقدار بنظرم تغییر کرده و از همه مهمتر دانش انسانها (مخصوصا خانمها) به این مسائل بیشتر شده. افزایش دانش بنظرم یه چاقوی دو لبه ست. از یه طرف آدما میرن دنبال حل مسئله و از طرف دیگه به یه حالت وسواس گونه ای به این مسائل نگاه میشه. شاید اون قدیمیها که اصلا سواد این کارارو نداشتند، بواسطه عدم دانش این قصیه راحتتر و ریلکستر مسئله رو حل میکرند.
خوشبختانه در جامعه ما، شناخت خانمها نسبت به مسایل روان و روانشناسی فوق العاده رفته بالا، توی هر کارگاه روانشناسی میبینی ۱۰۰ درصد ظرفیت رو خانمها گرفتن. این رو میشه به فال نیک گرفت مطمئنا. ولی من حسم میگه این جوری هم باعث میشه از اون و بودم بیفتیم، خیلی غرق شدن در این مسایل روانشناسی شاید آدما رو به بیراهه ببره.
-
با سلام و احترام
موقعیت سختی هست و تاب آوری و قوت مردانه زیادی می طلبد. انشاء الله با مدیریت آن از این مرحله زندگی هم عبور خواهید کرد.
واقعیت اینست که سکان کشتی زندگی همیشه در دریایی آرام در دستان ما نیست و گاهی هم طوفانهایی را تجربه می کند. ناخدایی که در این بحرانها بتواند با آگاهی و مهارت و تجربه و صبر و توکل کشتی را عبور دهد کار با ارزش و بزرگی کرده است که می تواند سالها این خاطره عبرت آموز را به دیگران تعلیم کند.
اما قطعا سختی و دشواری بسیاری هم دارد.
چند نکته که احتمالا بتواند در این شرایط به شما کمک کند. ممکن است شرایط برای انجام همه آنها نداشته باشید. اما هر کدام را توانستید در این راستا انجام دهید.
1 - علاوه بر همسرتان شما هم به کمک نیاز دارید. لذا توصیه می کنم تا جایی که برایتان امکان دارد زمینه مرخصی کاری برای خود فراهم کنید.
2 - در ادامه بند بالا سعی کنید با یک مشاور خانواده به صورت حضوری جلسات مستمری داشته باشید و علاوه بر اینکه راهکار برای حل مشکل می یابید. راهکار برای پر تحمل تر شدن، آرام شدن و تخلیه فشار ها پیدا کنید. معمولا بعضی جلسات مشاوره صرفا به خاطر تخلیه فشارها می تواند تحمل شما را بالا ببرد.
3 - حتما از خانواده خودت و همسرت استمداد بطلبید و بدون ایجاد نگرانی از آنها بخواهید چند وقتی شما را تنها نگذارند.
4 -خواهشمند است وضعیت خود را با موارد مشابه مقایسه نکنید. گاهی در زندگی هر کدام از ما شرایطی سخت تر و خاص تر از یک جهت پیش می آید که برای دیگران از جهات دیگر پیش می آید.
مثلا کسی بچه اش عقب مانده یا نابینا به دنیا می آید.
مثلا کسی همسرش یا خودش تومور بدخیم می گیرد.
مثلا کسی عزیزش را که جوان هم هست از دست می دهد
و هزاران موارد خاص که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید.
در اینگونه موارد نمی توان با مقایسه کردن خود با دیگران یا حتی مقایسه وضعیت با وضعیت گذشته خود به نتیجه رسید
بلکه باید این بحران را باآگاهی و مشورت و صبر و تفکر و کنترل هیجان مرحله به مرحله حل کرد.
پس به جای مرثیه سرایی برای این درد، یا بهتر بگویم در کنار مرثیه سرایی احساسی که دارید دنبال راهکارهای کاهش تنش و فشار باشید.
اینکه به این سایت مراجعه کردید و منطقی دنبال حل مشکل هستید ، نشان می دهد که به صورت تحسین انگیزی هوشمند هستید و توانا برای حل مشکلتان هستید.
باور دارم کسانی که منطقی و قوی مشکل خود را دنبال می کنند به زودی از بحران نجات می یابند.
خلاصه این بند:روش منطقی خود برای حل این مشکل را ادامه دهید و از روشهای صرفا احساسی و ناامید کننده کمتر استفاده کنید.
5 - با وجود اینکه شما توضیحاتی از مشکل و علل احتمالی آن دادید. به هیچ وجه با این چند خط نمی توان تشخیصی روی مشکل همسرتون گذاشت یا حتی نمی توان آنرا به علت خاصی نسبت دارد. و نیاز به مصاحبه بالینی و تست و بررسی حضوری توسط روانشناس بالینی یا حتی روانپزشک هست.
که باید زمینه انجام آنرا فراهم کنید
6 - اگر کارتان را کم کنید. و حمایت های اطرافیان را هم جذب کنید و به خودتون هم رسیدگی کنید و احساسات خود را هم تاحدودی کنترل کنید زمینه ای پیش می آید که به همسرتان به عنوان یک قربانی و نه کسی که در حال ظلم به شما و بچه است می نگرید.
حالا چرا چنین شده است در بررسی بالینی مشخص می شود. اما اگر بپذیرید همسرتان بیش از فرزندتان به کمک شما نیاز دارد. آنگاه فشار از روی همسرت کم می شود.
فرزند را می توان با شیر خشک نگاه داشت. یا نزد خانواده همسرت یا نزد خانواده خودت قرار دهید.(اصلا جسارتا با عرض معذرت تصور کن خدایی نکرده همسرت به هنگام زایمان فوت کرده است.) در این صورت با فرزندت چه کار می کردی. الان هم همین کار را برای مدت کمی انجام بده تا خیالت از بابت بچه راحت شود. و وقتت را آزاد کن تا همسرت را دریابی.
قطعا این بحران و طوفان سپری میشود و هم همسرت و هم خانواده هایتان درک می کنند که شما چگونه به مانند یک ناخدای قوی و خلاق توانستی این کشتی طوفان زده را هدایت کنید.
مطمئن باش اگر خوب عمل کنی و حضوری خودت هم با مشاوری در ارتباط باشی می توانی در کوتاه مدت این مسئله را در مسیر خود قرار دهید.
-
سلام آقا فرزین خیلی تبریک میگم ورود فرزند دلبندتون به دنیا:72:
اینقدر دوستان و به خصوص آقای مدیر زیبا گفتن که فقط مونده شما یک یاعلی ع بگینو شروع کنین
من ضمن تاکید به رفتن همسرتون و خودتون به روانشناس بالینی و درصورت صلاحدید ایشون روانپزشک مبخواستم بگم
این دوران مثل سرمایه بلند مدت هست. شما دارین هزینه مالی و جانی زیادی صرف میکنین که درجا نتیجه ای نمیبینین
اما درست مثل حرف اون دوستمون گفتن زخم این روزا شاید هیچوقت از دل خانمتون نره، سرمایه گذاری شما هم اثر پایدار میذاره
بنیان خانواده و آراش اونقدر مهم هست که ارزش داره شما مرخصی بگیرین، قرض کنین، چیزی بفروشین .... تا این دوران رو بتونین با کمک خدا و تلاش خودتون و همسرتون به بهترین شکل مدیریت کنید
اما همینقدر هم میتونه یک کار اشتباه (کناره گیری، اتفعال، برقراری رابطه خارج از همسرتون...،) زخم عمیقی میتونه بذاره که با صدتا روانشناس هم رفع نشه....
پس شما که نسبت به همسرتون فعلا در عتدال بالاتری قرار داربن رسالتتون حفظ و ارتقا زندگیتونه که نیاز به پشتیبانی و حمایت دارین که اول توسل به خداوند و در زمین هم واسطه هایی مثل روانشناس، خانواده ،همدردی... میتونه باشه
براتون از شرایط بعد زایمان خودم مثال نزدم که دیگه طولانی میشه
اما اگر این روزها به خوبی مدیریت نشه اثرات جدی میتونه بذاره....
امیدوارم موفق ب:72:اشین
-
سلام آقا فرزین.
چی شد؟ چه کردید؟
این چند روز همش تو فکرتون بودم که چی شد و شرایط بهتر شده؟
تونستید کمک بگیرید از خانواده ها؟