-
دوست عزیز:72:
آقای مدیر و دوستان دیگه راهنماییهای خوبی کردند که امیدوارم بتونید از اینها بعنوان چراغی برای روشنایی مسیر ادامه دادن و یا ندادن این زندگی استفاده کنید؟!
به نظر من شاید بهترین کار در شرایط کنونی ایستادن و نگاه کردن به جلو باشه. گاهی لازمه در زندگی بایستیم و مسیر پیش رو را خوب ارزیابی و آنالیز کنیم چون حاصل دویدن تنها کفش پاره کردن هست؟!
بدنیست نگاهی به افکار، تعاریف و معیارهاتون برای زندگی مشترک هم داشته باشید ببنید واقعا با ادامه یا عدم ادامه این زندگی چه بخشی از آنها انجام میشه؟
بنظرم چون فرزند ندارید تصمیم گیری الان براتون خیلی میتونه مهم و حیاتی برای پایه ریزی زندگی یک موجود زنده در آینده باشه؟!
پس لطفا اصلا با عجله و شتابزده تصمیم نگیرید و مشاوره از افراد مجرب را حتما در برنامه تون قرار بدید؟!
امیدوارم بهترین تصمیم را بگیرید.:72:
پ.ن. این خانم همون خانم تاپیک زیر هست که چندسال پیش کلی در موردش اینجا صحبت می کردیم؟!؟
http://www.hamdardi.net/showthread.php?t=40745
-
سلام
بسیار متاسف و ناراحت شدم از شرایطی که درش قرار دارید.
جناب مدیر و سایر دوستان نظرات کارشناسی رو دادند.
من نظر کارشناسی به اون شکل ندارم. چون به نظرم شما فقط به زمان نیاز دارید که مساله رو واسه خودتون هضم کنید و بعدش راه حل مشخص هست.
فقط خواستم مراتب همدردی رو اعلام کنم.
-
سلام خانم sanjab
چون در وضعیت تحلیل هیچ چیز نیستم بخش اصلی صحبتهای دوستان و از جمله شما رو فقط میخونم و پاسخ تحلیلی نمیتونم بدم. فقط در مورد سوال اخرتون باید بگم که خیر. ارتباط و آشنایی با اون دختر رو بعد از توصیه ها و راهنمایی های دوستان در این تالار و مشاوره حضوری که بعدها رفتیم قطع کردیم و قضیه ازدواجمون در همون سالها منتفی شد. با این خانم که فعلا اسممون در شناسنامه هم هست خیلی بعد از اون آشنا شدم و تا اونجا که یادمه بعد از ازدواج در بعضی پستهایی که در تالار همدردی گذاشتم هم بهش اشاره کردم.
-
چیزی که خیلی در حال حاضر عصبیم کرده این تعطیلات آزار دهنده هست. هم مشاور ها و هم پزشکان درمانگاه تخصصی نفت که من پرونده سلامتم اونجاست تا هفته بعد تعطیلن، نمیدونم تحمل میتونم بکنم یا نه.
چون همونطور که جناب aram حدس زده بودن از دیشب کم کم دارم احساس خطرات جسمی مهم میکنم. مثلا دیشب قبل از اینکه بخوابم کمی سینه م تیر میکشید و از طرفی این گرمای شدیدی که توی صورتم و سرم حس میکنم گاهی باعث سرخی شدید رنگ چهره م هم میشه یعنی از فشار خون بالا ناشی شده. صبح دیروز مطمین بودم که این تب سنج های کلت شکل مربوط به کرونا در ورودی محل کارم متوجه حرارت زیاد بدنم بشن ولی عجیبه که هیچ حرارت نامعمولی رو نشون ندادن.
من متاسفانه آخر شب قبل از خواب نتونستم به حرفی که اینجا زدم (که دیروز رو هیچ کاری جز دقت روی صحبتهای جناب مدیر همدردی نکنم)، عمل کنم و بعد از اینکه بعد از ظهر چند تا از افراد موجود در بلاک لیست تلگرامش رو از بلاک خارج کردم و با جا زدن خودم به جاش باهاشون شروع به چت کردم چیزهای خیلی بیشتری برام رو شد و باز با اسکرین شات ذخیره کردم و شب دوباره با همون تهدید قبلی این خانم رو زیر سوالاتی که برام ایجاد شد کشیدم. حتی نتونستم به توصیه مفید جناب aram عمل کنم و وارد ریز جزییات نشم و همین هم حالم رو آخر شب و قبل خواب بدتر کرد اما چند نتیجه مهمی که از صحبت دیشب عایدم شد اگر بخوام بگم اولینش اینه که ابعاد ماجرا خیلی بزرگتره و تعداد روابط ایشون از بعد از اون مدت که با هم همخونه شده بودیم تا نامزدی رسمی و از نامزدی تا قبل از عقد خیلی بالاتر بوده و فقط یک موردش عقد موقت طولانی مدتش با رییس شرکت متاهل و غیر متعهد و پولدار محل کار سابقش در شهرستان که در مرحله اول با توجه به اینکه فکر میکرده برای زن غیر باکره اذن پدر لازم نیست به طور مخفی خوندن ولی بعدش که حکم آیت الله نوری رو میفهمه که اگر بکارت با زنا ازبین بره باز هم در عقد موقت اذن پدر لازم هست با ترفندی پدر ساده دلش رو گول میزنه و این بار با اذن ایشون میخونن بهانه و ترفندشون هم این بود که از تهدیدات یکی از افراد اون شرکت به شکایت در دادگاه جلوتر نره تا به گوش همسر مدیر شرکت نرسه، خلاصه بقیه ش بدون عقد از جمله آقایی که در اولین جلسه صحبتهامون بهش اعتراف کرد و من در پست اولم عرض کردم که میخواستم در مورد حرام ابدی شدنمون بهم به ایشون اطلاع بدم که متاسفانه فهمیدم که اصلا این حکم صحیح نیست و ایشون با اطلاع از نظر مراجع از جمله مرجع تقلید خودش که ایت الله نوری هست پیش رفته و فقط برای اون عقد موقت عده لازم رو که دوبار قاعدگی و پاک شدن بوده حفظ کرده قبل از تاریخ عقد و اون ارتباط که شب اول اعتراف کرد چون زنا بوده عده تعلق نمیگرفته و عقد ما باعث حرمت ابدیمون از نظر فقهی نشده، این موضوع رو وقتی میگفت کاملا مشخص بود که لحنش از اون بغض ها و صدای لرزان قبلش تبدیل به حس اطمینان و خیال راحت شده و برای همین من خیلی به سختی ظاهرم رو کنترل کردم و با دلهره افتادم به سرچ و متاسفانه دیدم کاملا درست میگه و زنا عده نداره که برای اولین بار در این چند روز باعث بغضم شد که به زور خفه ش کردم. راستش خیلی امید داشتم که با توجه به مذهبی بودن ایشون، این اطلاعش باعث بشه راحت طلاق رو قبول کنه که کاملا از این نظر مستأصل و ناامید شدم.
به هر حال موارد متعدد ارتباطات قبل از نامزدی و از نامزدی تا عقد رو اینجا نمیارم چون فکر میکنم (علیرغم اینکه خانم سحر بهاری فرموده بودن تجاربت رو برای آگاه سازی سایرین در تالار بیارید)، خیلی جو تالار رو مشمئز کننده میکنه. نمیدونم ولی اگر مدیران تالار مفید و لازم بدونن میتونم دوباره بیان کنم. فقط از موارد بعد از عروسی اینجا یاد میکنم که به جز سال ۹۷ و تا اواسط ۹۸ که ایشون لطف کرده و سالم زندگی کرده بقیه ش همیشه سرش گرم بوده و حتی آذر ماه سال ۹۸ که من اهواز بودم و ایشون تهران نزد خانواده من بوده و کارهای آزمون استخدامیش رو میکرده و همینطور انجام کارهای مربوط به گرفتن انتقالی بنده از اهواز به البرز رو پیگیری میکرده هم با دوتا از دوستان قبل از نامزدیش ارتباط برقرار کرده که یکی از اونا هم متاهل هست و اون روز تا چشم همسرش رو دور دیدن رفته منزلش... و چند روز بعد اومده اهواز. بعد از اتمام حرفاش برای اینکه حسابش از دستم در نره همه حرفهایی که در طول ۴ ساعت و ۱۰ دقیقه زده بود رو توی یه برگه لیست کردم و برای اولین بار بود که صادقانه در زندگیش با من برخورد کرد که اینو بهش گفتم و گفتم که قبل از هر تصمیم من در مورد این کارنامه ت تو بابت دروغی که در کتمان این لیست میگفتی به من عذرخواهی بدهکاری که در بین گریه هاش اینو تایید کرد. تمام مدت هم فقط بابت اون حکم فقهی داشتم از درون میسوختم که مهمترین حربه من برای اینکه ایشون بدون تهدید به خودکشی و ... حاضر به طلاق بشه از دست دادم.
سوالاتی که در جلسه اول حرفامون ازش پرسیدم رو دوباره تکرار کردم که چیزی که جواب میداد عین قبل بود و فقط التماس اینکه طلاق ندم اما حرف جدیدی که فقط برای امتحان کردنش زدم پیشنهاد بخشش مهریه ش بود که از ترس راحت شدن طلاق دادنش اصلا قبول نکرد و فقط گفت حاضرم نصفش رو ببخشم که من قبول نکردم و گفتم برای طلاق دادنت بدون مهریه راه زیاد دارم و از جمله همون راه پیشنهادی اولم که ایشون هر بار میزدن زیر گریه و التماس که اگر اینکار رو بکنی دیگه زنده نمی مونم.
الان علاوه بر نگرانیم در مورد اچ آی وی منتظر موندن برای نوبت مشاوره و پیدا کردن مشاور مرد خیلی برام سخت شده. نمیدونم ولی فکر میکنم مشاورهای خانم تحت تاثیر این گریه های ایشون قرار بگیرن و بنده رو محق ندونن به طلاق یا به استدلال ایشون که از من سردی و بی محبتی و بی محلی میدیده و دنبال محبت میگشته، قانع بشن. اصلا نمیدونم.
نتیجه مهم دیگه ای که دیروز بهش اعتراف کرد این بود که من خودم میدونستم که مشکل شخصیت دارم و برای همین خواستم بریم مشاوره ولی تو نیومدی که منم گفتم مشاوره اون موقع فایده نداشت چون مشاور باید دیتاهای لازم رو داشته باشه بعد تصمیم بگیره و اون موقع دیتاها کامل نبود ولی الان کامل هست.
گاهی این میاد به ذهنم که مردهای متاهلی که ایشون وارد زندگیشون شده الان وضعیت خانوادگیشون خراب شده یا تونستن فراموش کنن و فقط دنبال لذت جسمی لحظه ای بودن؟
یه پیشنهاد دیگه که متاسفانه دوست داشتم از دهنش بیرون بکشم و موفق هم شدم این بود که گفت خب تو هم برو دوست دختر پیدا کن. ولی بعدش دوباره با بغض گفت که اگر این کار رو بکنی من نابود میشم.
همینطور ازم خواست بهش کمک کنم با کمک مشاور خودش رو اصلاح کنه که اصلا قبول نکردم و گفتم من فقط برای بدست آوردن دوباره آرامش خودم حاضرم مشاور بیام.
ببخشید طولانی شد و احتمالا مشکلات املایی انشایی زیادی هم داشته باشه
اینو هم باید اضافه کنم که این جلسه صحبتهامون رو هم بدون اطلاعش حرفهاش رو ضبط کردم که حدود ۴ ساعت و ۱۰ دقیقه شد.
ولی چه فایده که با توجه به تهدید ایشون به خودکشی در صورت طلاق یا ریختن آبروش جایی نمیتونم ارایه بدم
-
سلام جناب اثر راشومون
از اتفاقی که در زندگیتون رخ داده واقعا متاثر شدم و امیدوارم بتونید بهترین تصمیم رو بگیرین و آرامش به زندگیتون برگرده.
خواستم بپرسم چرا توی زندگیتون به این خانم بی محلی کردین و نسبت به ایشون سرد بودین؟
-
سلام خوب هستین؟ بهتر شدین؟
خیلی متاثر شدم عمیقا و فکر میکنم پختگی و علم کافی کمک به شمارو ندارم اما شدت ناراحتیم باعث شد بخوام حداقل باهاتون همدردی کنم
من هیچوقت تجربه نداشتم از نزدیک چنین افرادی رو ببینم و بشناسم اما یکی از دوستانم و استادم چندین تجربه از مراجعاتی مانند خانم شما داشتند
که موارد اونها البته (مورد شما باید متخصص بررسی کنه اما از تعدد و شدت روابط فکر میکنم مثل همین جریان باشه) یک اختلال جنسی هست و شرایط سرد و مشکلات زندگی ققط محرک بیشتر این اختلاله وگرنه این اختلال بلاخره بروز میکرده.
درمانشم توسط متخصصه و شما چه تصمیم به ادامه زندگی با ایشون بگیرید یا نگیرید این خانم قطعا باید تحت درمان قرار بگیرند.
ایشون به چشم بیمار ببینید شاید کمی از حال بدتون کاسته میشه
و درهرحال حتی با جدایی هم برای درمان زخم های این اتفاق هولناک باید جلسات زیادی رو برین تا بهبود پیدا کنین که به نظرم به دلیل شدت اتفاق هیپنوتیزم و رواندرمانگری توام باهم هست که ان شاالله کمکتون کنه. اگر روانشناستون نظرش به مراجعه به روانپزشک بود بپذیرید خیلی اوقات دارو بستر خوبی برای درمانهای شناختی فراهم میکنه اما اگر دارو نباشه تاثیر درمان روانشناستون هم کم میشه
میدونم واقعا عمل به حرفهای آقای مدیر و آقای آرام خیلی سخت بوده اما فقط به خاطر حال خودتون نباید به این جستجوگری ها دست بزنید. چه یکی چه صدتا باهر مدل و جزییاتی بلاخره شده و شما خداروشکر آگاهی پیدا کردین.
-
سلام اثر راشومون
من کوچیکتر از اونم که نصیحتت کنم
ولی واقعا خودت مهم نیستی که نگران خودکشی این فرد هستین؟
اینجور که شما تعریف کردین ایشون اصلا پشیمون نیستند از کارهای که کردن...
خودتون مهم تر از بقیه هستید و شما مسئول کارهای افراد دیگه نیستید...
-
با سلام
واقعا متاثر شدم از خوندن تاپیکتون ...متاسفم...
دردناکه که حتی دیگه همسرم هم خطاب نمیکنید و میگید این زن. کاملا حق دارید و قابل درکه.
امیدوارم به قول اقا یا خانم ارام طلیعه ظهور شخصیت قویتر و رشد باشه براتون.
خواستم جسارتا پیرو توصیه دوستان بگم که
دیگه کنکاش نکنید کافیه دیگه.:305: فقط هم به خاطر ارامش خودتون.
الان فقط بفرمایید چه اتفاقی بیفته حالتون خوب میشه؟
-
سلام خانم شمیم الزهرا و ممنون از نظرات مفیدتون
اون جمله که فرمودین به این خانم فقط به چشم یه بیمار نگاه کنم واقعا برام تسکین دهنده بود. از الان تا آخر ماجرا هربار که حس گداختگی اذیتم کنه به این جمله فکر خواهم کرد امیدوارم موثر بمونه.
راستش ایشون از حدود آذر ماه فکر میکنم بعد از مراجعه به روانپزشک داروهایی مصرف میکنه که خیلی خواب آلودش کردن ولی میگفت که آرامش بهش میدن. من اما با بدبینی به داروهای سنگین روانشناسی و قرصهای خواب بهش گفته بودم که این چیزا رو چرا میخوری؟ اینا عوارض دارن که فکر میکنم اهمیتی به حرفم نداد و به خوردنشون ادامه داد. این چند روز که موضوعات ذکر شده در این تاپیک پیش اومد هم دیدم قرصها رو میخوره. به بقیه فرمایشاتتون هم مثل بقیه عزیزان که برام نوشتن الان فقط میتونم بخونم و اجازه بدین جواب خاصی ندم. این دو روزه روزی چند بار میام و فقط این تاپیک رو میخونم ولی مغزم انرژی کافی برای تحلیل انگار نداره.
زونیام عزیز
من همون طور که گفتم خیلی از تبعات اتفاقی حتی در حد طلاق اجباری، در صورتیکه با مقاومت و مخالفتش همراه باشه واهمه دارم. حالا این وسط در صورت وقوع خودکشی که چنان ماجراها و تبعات حقوقی و قضایی و تحقیقات مفصل در پی داره، چطور برام مهم نباشه؟ قطعا بعدش همه نگاه ها به سمت من خواهد بود و تبعات سنگینتری خواهد داشت. اگر مثلا چند سال بعد از طلاق خودکشی بکنه خب برای من هیچ اهمیتی نداشت ولی نه در حال حاضر که تو زندگی من هست.
-
خود کشی ایشون ناراحتتون میکنه؟؟
پستهامون هم زمان شد
یعنی شما فکر میکنید کسی از کارها و یا به قول خانم شمیم از بیماری ایشون کسی خبر نداشته؟؟
معذرت میخوام نظر دادن تو تاپیک شما سخته.همش میترسم حرف نامربوطی بزنم که تاثیر بدی بذاره یا ناراحت تر بشید.
یا تاپیکتون به حاشیه بره
بدون تعصب یا خشمی که به ادم دست داده، راهنمایی کردن سخته.