-
ما هممون دنبال ساختن یک گذشته ی باشکوهیم که در اون بخودمون افتخار کنیم، اما این یک افسانه ی ذهنی هست.
هیچکسی قادر به ساختن گذشته ی باشکوه نیست، اما مهارت هایی که پیدا میکنه و بیشتر میفهمه میگه بذار برم تو گذشته و اونو دستکاری کنم. اما نمیشه چون دستش بهش نمیرسه و یچزی هست که رخ داده.
درست مثل کسی که نقاشی کشیده و نقاشیش تمام شده ، اما راضی نیست. هی میخواد بره با رنگای جدید یه رنگی در بیاره که نقاشیش رو زیباتر کنه و نمیتونه.
بعد این کار باعث میشه تمام تابلوها و بوم های سفید پیش روی خودش رو نبینه!!!
میگه نه اونو درست کنم ، اینام درست میشن...هر کی بیاد منو ببینه از اونجا منو میبینه ... اصلا اینطور نیست
راه این هست « من گذشتمو باید ببخشم. »
قدم در دنیای پذیرش...
-
-
آدم های اشتباهی چگونه در زندگی ما پیدا میشوند؟
( قسمت اول )
بسیاری از اوقات در زندگی ما سر و کله آدم هایی پیدا می شود که اشتباهی هستند و ما تا مدت ها این آدم های اشتباه را در زندگی مان داریم تا وقتی بفهمیم چرایی حضور آنها در زندگی ما چه بوده است.
با اینکه هر کدام از ما در رابطه هایمان برای انتخاب های مان دلیل و ملاک داریم اما بازهم دچار انتخاب های غلط می شویم و زمینه را برای آدم های اشتباه در زندگی مان فراهم میکنیم.
باید بدانیم ما نسبت به نیازها و درخواست های بعد روان شناختی مان خیلی آگاه نیستیم. ناخودآگاه ما خیلی وقت ها دلیل برخی از اتفاقات و آدم ها را میداند و باید در آنجا به دنبال جواب گشت.
زیگموند_فروید بزرگ می گوید: «ما آدمها را تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه آدمها از پیش در ناخودآگاه ما حضور دارند» و ما فقط نمودی بیرونی برای خواستهای ناخودآگاه پیدا میکنیم.
حالا شاید بیشتر این جمله را درک کنیم که حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست. برای تشخیص آدم های اشتباهی و فهمیدن خواسته های ناخودآگاه مان باید به سراغ « الگوها و عادت های تکراری» مان باید برویم.
آنها سمبلی از بدکارکردی و گره های روان شناختی ما و نشانه هایی برای فهمیدن ناخودآگاه مان است. گذشته ارتباطات تان را بررسی کنید ببینید چرا آدمهای تکراری سراغ شما می آیند با شاخ و برگ های متفاوت .
چرا همیشه اعتماد شما خدشه دار میشود؟
دلیل حضور خودشیفته ها یا آدمهای قربانی در زندگی شما چیست؟
-
-
اگر سرگذشت یا گذشته روانی شما و و روابط تان با آدمهای مهم زندگیتان (به ویژه پدر و مادرتان) را بررسی کنیم احتمالاً پاسخ را خواهیم یافت. انگار بعضی از این رفتارها یا آدم ها برای ذهن و روان ما آشناتر هستند.
انگار آدم های اشتباهی برای ما تنش کمتری ایجاد میکند تا انسان های سالم و به درد بخور. شاید از پذیرش مسئولیت های مان در مواجهه با آدم های مناسب خودمان می ترسیم. مثل کسی که طرحواره شکست دارد و باور دارد حتما شکست خواهد خورد.
بررسی مدل های ارتباطی مان با پدر و مادر، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، مشکلات توجه و مدیریت آن در درون خانواده، ناخواسته بودن، تایید طلبی و شرم بیرونی و ...همه و همه نشانگر گره های روان شناختی ماست که باید با کمک یک «روان شناس صاحب صلاحیت» آن را درمان کرد.
تجارب کودکی ما در ارتباط با والدین، گروه های دوستی، مدرسه جزو تجارب کلیدی ما محسوب میشوند.
اصل «اجبار به تکرار» فروید می گوید اگر مراقب الگوهای رفتاری مان نباشیم مسایل دوران گذشته ما دوباره بازآفرینی می شوند.
ما همان رفتار یا شبیه همان آدم های گذشته مان را انتخاب می کنیم. در واقع ما ناخودآگاه تمام گرههای تاریخچهی روانیمان را بازآفرینی میکنیم.
ادامه دارد...
-
-
بنابراین اگر در جهان خودمان، بی ارزش، پر از شرم، به درد نخور و سردرگم باشیم حتما در زندگی دیگران هم همین نقش را خواهیم داشت. وقتی برای خودتان در اولویت نیستید حتما در زندگی دیگران هم این تجربه را خواهید داشت و آدمهای اشتباه شما را قورت می دهند.
اینکه از میان این همه رابطه به رابطه های دور دل می بندید بخاطر این است که در کودکی همیشه منابع حیات ما از ما دور بوده یا دوری میکردند، بنابراین دور از دسترس بودن برای روان ما «آشناتر» از در دسترس بودن است.
روان ما از الگوهای آشنا بیشتر استفاده میکند. آدم های اشتباهی را به این دلیل در زندگی مان راه میدهیم چون عمیق شدن و تمرین صمیمیت بالغانه را بلد نیستیم و فکر میکنیم صمیمیت پر زحمت و خسته کننده ست و ذهن ما گشودگی به صمیمت ناقص و آدم هایی که می دانیم برای ما نمی مانند را ترجیح میدهد.
خیلی وقت ها آدمهای غیر قابل اعتماد در زندگی ما می آیند چرا که همیشه پدر و مادر ما بی ثبات بودند و غیر قابل اتکا و ما هم همیشه همین الگو را بدون ارزیابی انجام میدهیم. اینکه همیشه ابزار دیگران می شوید یا دیگران می توانند از شما سواستفاده کنند دلیلش این است شما ابزاری برای ارضا امیال پدر و مادرتان بودید و در نقش برطرف کننده ابعاد زندگی نشده پدر و مادرتان بودید و انگار طعمهی خوبی برای انسان های اشتباهی هستید که قرار است نیازهای آنها را برآورده کنید.
انتخاب ادم های اشتباه خیلی وقت ها پاسخی است به اینکه نمی خواهیم مسئولیت رشد، مسئولیت پذیری، و سهم مان در اشتباه هاتمان را برداریم و میخواهیم شریکی برای شکست هایمان پیدا کنیم.
پایان
-
-
ذهن مردان و زنان تفاوت های زیادی دارد، یکی از این تفاوت های مهم "دیوار حائل" است.
همسران بهتر است با این تفاوت مهم آشنا شوند چرا که بسیاری از دعواها و اختلافات ریشه در این تفاوت دارد.
در ذهن مردها، بین فضای زندگی خانوادگی و فضای کاری، یک دیوار حائل وجود دارد.
معنایش این است که وقتی مردی در محیط کارش هست، فقط در محیط کارش هست! یعنی نمی تواند در همان زمان نسبت به خانواده واکنش عاطفی داشته باشد و مثلاً وقتی همسرش به او زنگ می زند، نمیتواند همانند یک شوهر مهربان با او مکالمه کند.
حتی وقتی یک مرد در خانه مشغول کارهای اداری اش هست، باز سر و کله این دیوار پیدا می شود و بین کار و خانواده اش حائل میشود. بدین ترتیب وقتی سر او در پوشه های اداری است یا در رایانه اش پیگیر امور کاری اش است، نمی تواند نقش پدر یا همسر را به خوبی ایفا کند و همه اش هم تقصیر آن دیوار حائل است.
در ذهن زنان اما، خبری از دیوار حائل نیست.
یک زن برخلاف مرد، این توانایی را دارد که همزمان کار اداری اش را انجام دهد و همزمان همسر و مادری باشد که گویا کار اداری ندارد.
در واقع ذهن زنان به آنها اجازه می دهد که در آنِ واحد، دو نقش کاری و خانوادگی را مدیریت کنند.
به طور خلاصه، مردها در ذهن خود، یک اتاق کار دارند و یک اتاق خانواده، اما زنان یک اتاق بزرگ دارند: اتاق کار و خانواده.
زنانی که این واقعیت را می دانند، همواره حواس شان به این هست که شوهرشان در کدام اتاق است. مثلاً اگر مرد مشغول کار است و او را صدا بزنند و مرد چندان توجهی نکند، حمل بر بی مهری او نمی کنند زیرا می دانند که مرد در اتاق کار است، نه در اتاق خانواده. بنابراین رفتارش را حمل بر توجهی به خود نمی کنند.
به همین خاطر است که مردان در تعطیلات و سفرها که به کلی از محیط کار دور میشوند، رفتارهای مطلوب تری دارند.
اگر زنان دیوار حائل را که در ذهن مردان وجود دارد به رسمیت بشناسند، قادر خواهند بود رفتارهای آنان را بهتر تحلیل کنند و از دست شان کمتر ناراحت شوند.
-