نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوست عزیز ممنونم از توضیحات و جواب دهی تون ایشون یکاری کرده که انگار منو وسط جنگل یا بیابون رهاکرده اصلا نمیدونم چجوری توصیف کنم یعنی خیلی خیلی پرتم اصلا نمیدونم تکلیفم چیه باید بمونمو حلش کنم یابذمو بیخیال بشم و هردوی این شرایط برام سخته خدا بدادم برسه خیلی بد دردیه تا قبل از این اتفاقات از رفتارهای نابهنجارش حرص میخوردم الان انگار ریششو پیدا کردم و چشمام باز شده، اما نمیدونم چیکار باید بکنم
عزیزم اینکه نمیدونید تکلیف چی هست برای اینه که شما هم مثل همسرت مسائلی برات مطرحه و بنظر من هم باید مراجعه کنید تا خودت، همسرت و رابطه ی آسیب دیده شما بررسی بشه و این نیاز به چند جلسه داره .نقل قول:
نوشته اصلی توسط Nilsa
شما وقتی روی خودت کار کنی و بتونی با کمک متخصص بر مسائلی که متوجهت هست غلبه کنی، اونوقت میتونی چاره ای برای مسائل بیرونی پیدا کنی. اونوقت میتونی تصمیمات قاطعانه تر و بهتری بگیری. :72:
سلام روز بخیر
خیلی متاسف شدم بابت این صدمه که به شما وارد شده
ولی اگر مطمانید که ایشان نامتعهد هستند ممکن هزار دلیل داشته باشن هزار دلیل یعنی هزار راه حل اگر خانومی هستید که صبر و پشتکار خوبی دارید میتوانید با توکل بر خدا طی زمان حداقل ٣ تا ٤ ساله این مشکلات رو هم حل کنید با یک مشاوره حضوری و خوب
اگر هم صبرتان کم است لا یکلف الله نفسا الا وسعها بازم با کمک مشاورین میتوانید راحت تر از این زندگی بیرون بیایید
ولی فکر نکنید زندگی بعد از جدایی خیلی خوب است مخصوصا با داشتن یک فرزند پس حداکثر تلاشتان را برای بهبود روابط انجام دهید
صدقه بدهید امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «اگر براى شما نبش قبر می شد (و علت مرگ ها معلوم مىی گرديد) هر آينه می ديديد كه اكثر مردگان شما از چشم زخم می باشند» توی چشم نباشید از خوبیهای زندگیتون از شوهرتون هی تعریف نکنید پیش دیگران
و یک نذر کنید. اگر میخواهید برای حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان نذر کنید شده یک تسبیح صلوات
در پناه حق
سلام ممنونم از پاسخ گویی
مشکلات من تویک صفحه نمیگنجه ولی خب اصلا نمیدونم درست میشه یانه
خیلی ممنون از توضیحاتتون، چجور میتوم بامشاوران اینجا تماس داشته باشم؟
این لینک رو مطالعه کنین. ( نحوه ی دسترسی )نقل قول:
نوشته اصلی توسط Nilsa
http://www.hamdardi.net/showthread.p...8&goto=newpost
سلام ممنونم از پاسخگوییتون بله من صبر و پشتکار زیادی دارم ولی برای مردی که خودش هم خواهان بهتر شدن اوضاع باشه و من به تنهایی نمی تونم بهترش کنم انقداین که فقط نگه داشتن زندگی براش مهم باشه و حاضر نباشه از خوشی هایی مثل نئشگی و یا خیانت بگذره حتی اگر هم بگذره من فکر میکنم کوتاه مدت خواهد بود و خودمم دیگه دوباره توان اعتماد به ایشون و بازسازی بصورت تک‌نفره ندارم، ایشون کلا از من فراری هستند دلشون نمیخواد کنارم باشند فقط برای اینکه غذایی بخورن و بخوابند میان خونه و اصلا براشون مهم نیست که من توخونه تا نصف شب تنهام و دلم میخواد خانواده خوبی باشیم و درکنارهم باشیم. ایشون انقد از خدا پیغمبر بد میگن ک منم ایمانم سست شده درسته خودم باید مراقب باشم ولی میبینم چنین آدمایی چقدر بخت باهاشون یاره که یه زن وبچه خوب و سالم کنارشونه و دستش تو جیبشه هیچیشم نمیشه، اوضاع مالیش ک یکم خوب شد مارو فراموش کرده فقط مایحتاج زندگی رو بزور میده، ایشون الان فقط بفکر خوش گذرونیشه
سعی کن مرثیه سرایی نکنی. اکثر پستهات بیشتر مرثیه سرایی نه بازگویی مشکلاتت.
فقط روی مشکلاتت تمرکز کن. اول دسته بندی و مشخصشون کن بعد دنبال راه حل باش.
هر مسئله ای یک راه حل داره واگر راه حل نداشته باشه یا نتونی راه حلش را انجام بدی میشه باهاش کنار اومد. ولی مهم اینه که اول از همه بدونی با چی طرفی با چه مشکلی تا بتونی راه حل مناسبش را پیدا کنی.
ایا همسر شما تنوع طلبه یا خوشگذرونه یا تنهاست یا تحت تاثیر دیگرانه یا فراری از خانوادست یا جو گیر شده که به شما خیانت میکنه؟
همسرت را بشناس تا بدونی که باید باهاش چطور رفتار کنی.
حالا من از شما یه سوال دارم اگه وضعیت مالی خوبی داشتی و همسرت راضی به جدایی بود و بچه را هم به خودت میاد و بعد از جدایی هم مشکل زیادی برات پیش نمیومد باز هم حاضر بودی جدا نشی و بمونی تو این زندگی؟
منظورم اینه که ایا وجود همسرت در زندگی خودت یا فرزندنت منفعتی داره که حاضر باشی بازم باهاش بمونی با تمام این شرایط؟
ببین منظورم خود همسرت هست نه شخصی به عنوان همسر. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی.
ممنونم از پاسخگوییتون
نه خودش کاملا از چشمم افتاده اصلا نمیتونم بهش حسی داشته باشم، خود همسر اسمش خوبه ولی نه این همسری که من دارم
کلا من باایشون خیلی مشکل دارم بنظر خودش ماباهم هیچ مشکلی نداریم مگر اینکه من بخوام گلایه کنم یا از مشکلم بگم تازه درددلش شروع میشه ک تو به من گیر میدی باهات راحت نیستم و جنبه شوخی نداری، درصورتی که اصلا باهام حرف نمیزنه ک بخواد شوخیم بکنه همین کاراش باعث سردی من نسبت بهش شده ک اخیرا متوجه شدم باخانم بدکاره متاهل درارتباطه و مشروب و سیگاری مصرف میکنه، دیگه تا الان نه خانوادم ونه خودم درمورد خساست و کم حرفی و همکاری نکردن تو امور خونه (باتوجه به شاغل بودن و بچه کوچیک داشتن) خیلی باهاش تند نشدم که بخوام برم چون بانرمی و لطافت دیدم فایده ای نداره، اما این موردای جدید ک نشون میده هم بی جنبس تا مغازه باز کرد دنبال مورد بود هم تنوع طلبه و هم خوشگذرون و فوق‌العاده رفیق بازه معمولا رفتارهای نابهنجار هم علتاش بهم مثل زنجیر وصله ک ایشونم استثنا نیست، اما چیزی که منو نگهداشته بیشتر بخاطر اینه ک ازاری بهم نداره و واسه خودش خوشه وگرنه احساسی بهش ندارم بلکه ازش بدمم میاد، ازارش فقط اینه ک شوهرمه و وقتی به این مسئله فک میکنم برام غیر قابل تحمل میشه
- - - Updated - - -
درمورد سوالتونم بله حاضرم جدابشم باهمین اوصافم حاضرم جدابشم اما اطرافیان بشدت منو میترسونن ک همه همیننو بشین بابچت بساز