سلام و سپاس بابت لطف همه شما دوستای خوبم. امیدوارم برکت این همدلی ها و راهنمایی ها در زندگیتون جاری بشه
السای عزیز یادمه قبلا هم توی یکی از تاپیکهای قبلیم هم گفته بودی که شرایط زندگیت شبیه منه. دوست دارم اگه راه های دیگه ای رو امتحان کردی و جواب داده برام بنویسی. راستش منم از اینکه بچه داشته باشم و جلوی بچه همسرم با من بد حرف بزنه واقعا واهمه دارم. به همین خاطر با اینکه سنم داره بالا میره ولی هنوز به بچه فکر نکردم.
بهاره جان ممنونم که برام نوشتی. همونطور که گفتی خیلی سخته که شریک زندگی آدم که قرار بود مایه آرامش باشه اینجوری رفتار کنه. واقعبت اینه که احساس می کنم زندگی پرتنشی دارم. دوست دارم بدونم آیا ویژگی های شخصیتی منه که این احساس رو می کنم یا اینکه واقعا زندگیم آنرماله. ضمن اینکه این نوع زندگی انرژی زیادی داره ازم می گیره. ولی به گفته شما حتما باید خودمو یکبار دیگه و با دقت بیشتری آنالیز کنم. ببینم چه عیبهایی دارم. و همت کنم برای از بین بردنشون.
الهه جان ممنون که وقت گذاشتی و برام نوشتی. خیلی استفاده کردم.
شخص عصبانی و بد دهن خودش ناراحته از اینکه داره این کارو میکنه ولی وقتی اون حملات عصبی بهش دست میده حتی اگه به خودش قول هم داده باشه که دیگه داد نزنه اون لحظه نمیتونه کنترل کنه خودش رو ....ندایی در درونش شروع میکنه به سرزنش کردنش...اگر طرف مقابل هم صدا و موافق اون ندای درونی ظاهر باشه ( میدونیم اون هم بی خبر از همه اینهاست)پس شخص عصبانی برای ساکت کردن اون ندای درونی و سرزنش گر وهرکسی که موافق اونه، مجبوره دفاع کنه از خودش...وقتی با طرفش دعوا میکنه یا سرش داد میزنه درواقع در تلاش برای ساکت کردن ندای درونی خودشه!
وقتی من برم نقش مظلوم بگیرم چطوری؟؟ تاحالا که خسته بودم و درخواست داشتم شما بیا اینو درست کن ... حالا خودم دست به کار میشم و حتی مظلومانه و بدون اینکه جواب فحش هاش و بدم اروم شروع میکنم خودم درست کنم.... پس هم صدا با اون ندای درونی میشم ....ندای درونی و سرزنش گر به صاحبش میگه دیدی چقدر تو بدی! دیدی ظالمی ! ببین بیچاره خودش رفت درست میکنه ...
شخص عصبانی آخرین تیر نجات هم میزنه برمیگرده میگه که تو نمیفهمی تو بلد نیستی یعنی دست نزن
...ولی جواب میشنوه چرا میفهمم خودم درست میکنم تو لازم نیست به من بگی... ( یعنی دلش میخواست خودش این کارو بکنه ولی بیماریش عود کرد و مانع شد....امید داره خودش اون کارو تموم کنه)
یعنی طرف داغون میشه والد سرزنش گر از یک طرف کودکی که تحقیر شده از یک طرف.
فکر می کنم خیلی درست احساسات فرد عصبانی رو در این موقعیت به تصویر کشیدین. اعتراف می کنم که تا حالا همچنی تحلیلی از افکار ایشون در موقع عصبانیت به ذهنم نرسیده بود. البته می تونستم تشخیص بدم که خودش هم از عصبانیت خودش عصبانی میشه و می خواد یه کاری بکنه ولی خب مثلا اینکه چرا بمن گفت "تو نفهمی و نمی فهمی اون قطعه جاش اونجا نیس" واقعا فکر نمی کردم معنیش اینه که "دست نزن خودم باید درست کنم". من فکر می کردم دوباره داره به تحقیراش ادامه میده. حالا که دارم فکر می کنم می بینم با توجه به شخصیت شوهرم، تحلیل شما از افکارش توی اون زمان درست تره.
در مورد اینکه چرا خانمها باید بیشتر رعایت کنن و به فکر مطرح کردن و حل مسائلشون باشن، هم کاملا با شما موافقم و زندگی چند ساله اینو به تجربه بهم نشون داده که حداقل در مورد شوهر من این حرف واقعا صدق می کنه و فکر می کنم برای بیشتر مردا هم صادق باشه. همسر من اگه مسأله ای داشته باشیم اصلا مطرح نمی کنه و قبلا هم گفتم که هیچ وقت نگفته فرزانه بیا در این مورد خاص که اختلاف داریم گفتگو کنیم و به توافق برسیم و حتی در مورد پیشنهاد گفتگو از طرف من هم مقاومت کرده. پس احتمالا نباید انتظار داشته باشم ایشون تغییر زیادی توی این زمینه بکنه و باید همیشه خودم شروع کننده طرح مسأله و پیگیری حل اون باشم. هرچند این موضوع به دلیل اخلاق های خاص همسرم ، خیلی انرژی می بره. البته من توی همین سایت آقایونی رو دارم می بینم که مشتاقانه دنبال حل مسائلشون هستن و دارن کمک می گیرن و .... ولی گویا تعداد اینجور آقایون بسیار کم هست.
شما بارها تو تاپیک هاتون اشاره کردین که سلطه پذیر بودین...و این کارو بدتر می کنه
البته این تا حدودی درسته. من در سه سال اول زندگیم متاسفانه رفتارهای اشتباهی داشتم. عکس العمل های مناسبی در مقابل خشونت های ایشون نشون نمی دادم. قبلا هم گفتم که حتی این موضوعات رو انکار می کردم. ولی از دو سال پیش تغییراتی کردم و نتیجه اش رو هم دیدم واقعا. ولی خودم قبول دارم که هنوز یه مقداری می لنگم. هنوز به اون مرحله ای که باید برسم نرسیدم و بعضی راهها رو امتحان نکردم. شاید رفتارهای قاطعانه تری لازم باشه. اما مشکل اینه که نمی تونم این تنش هارو با آرامشی که از زندگیم انتظار داشتم یکجا جمع کنم. اینطوری بگم که من بیشتر صلح طلب هستم تا تنش طلب. بخاطر همینه که خیلی وقتها قبلا کوتاه اومدم. ولی جالبه که آرامشی که بقول شما از سلطه پذیر بودن بدست میاد، کاملا ظاهریه و البته ناپایدار. چون در اصل آرامش نداری. توی وجودت پر از احساسات منفی هست ولی می خوای ظاهر زندگیت رو حفظ کنی.
در مورد سیاست های زنانه هم کاملا با شما موافقم. و به نظرم سیاست نقش بازی کردن نیست بلکه تنها معنی منطقیش همون مهارت تهای ارتباطی است که با طرف مقابل داری. حالا اگه همسرت هست، با شناختی که از ویژگی های مردها داری. اگه فرزندت هست با توجه به ویژگی های کودکان و ...
ولی یه چیزی بگم؟ خیلی غبطه می خورم به خانم هایی که بدون نیاز به صرف وقت و انرژی و اعصاب و روان، دارن راحت زندگیشون رو می کنن. اصلا یکبار هم سرو کارشون به مشاوره نیفتاده و خیلی راحت مسائلشونو حل می کنن و بهم احترام میذارن.
فعلا تصمیم گرفتم ادامه بدم. فیلم های حل تعارض رو قرار شد دانلود کنم و با همسرم با هم نگاه کنیم. خودم هم هرچد واقعا خسته هستم ولی یکبار دیگه شروع می کنم و میام سرخط. ببینم چطور پیش میره.
برام دعا کنید.
:72::72: