-
سلام
شما دقیقا مطلبی رو جذب کردین که دوست دارین بشنوید.
تا وقتی که کاملا اندیشه نکرده باشین، بچه دار شدن براتون سم خواهد بود، ممکنه محبت خودتون رو ازش دریغ کنید، چون معتقد بودین نباید بچه دار بشین.
بهترین راه اینه که با خودتون تامل کنید، تاملی عمیق تر از بررسی مزایا و معایب بچه دار شدن. چون مقام فرزند و از اون بالاتر نعمتی که خداوند به آدم میده منزه از وارد
شدن به چنین قیاس هایی است.
شما مسئله های مفقوده و ناشناخته ای دارین که تا اونها رو برای خودتون حل نکنید، چرایی ادامه نسل براتون مبهم خواهد موند.
تو دو تا حوزه به نظرم مفیده کار کنید، یکی شناخت خودتون و دیگری داشتن هدف. البته منظورم از هدف این نیست که با خودتون قرار کنید پنج سال دیگه استاد پرویز مشکاتیان بشید یا صاحب یه ماشین لامبورگینی. منظورم هدفیه که عمیقه و پایدار. هدفی که پایه های اون سست نباشه که مثلا خدایی نکرده با شکستن یک دست راه رسیدن به بهترین نوازنده سنتور بسته بشه. هدف که هیچ چیز نتونه تخریبش کنه.
انسان ها با دیگر موجودات چند فرق اساسی دارند، یکی قدرت تعقل و اندیشه هست و دیگری قدرت انتخاب. خیلی عالی هست که شما با تعقل یه تصمیمی میگیرید. ولی برای تعقل باید چندتا مطلب رو رعایت کنید:
1- شرایط و عوامل بیرون رو خوب دریافت کنید. ( حس های پنج گانه )
2- اطلاعاتی رو که از حواس خودتون دریافت کردین در مرحله توهم نگه ندارین
3- 2- اطلاعاتی رو که از حواس خودتون دریافت کردین و در مرحله توهم نگه اش نداشتین، در مرحله خیال نگه ندارین.
4- اگر مراحل گذشته رو خوب انجام داده باشین، میتونید یه تصمیم درست بگیرید.
مثال :
برای ازدواج من خوب نگاه نکردم بیبینم همسرم تحصیلاتش چیه؟ ( حواس پنج گانه و شناخت ضعیف) و در ادامه کلی با شناخت محدودی که ازش پیدا کردم خیالبافی میکنم و یه تصمیم میگیرم. ولی بعدش متوجه میشم همسرم اصلا سیکل هم نداره. و همه خیالاتم از همسر تحصیل کرده بهم میریزه.
پس بابد برای یه تصمیم درست، خوب بیبینید، خوب بشنوید، خوب لمس کنید، خوب بچشید، خوب ببوئید ( به شناخت خوب رسید) و از مرحله توهم و خیال ردش کنید تا تصمیم درست بگیرید.
موفق باشید:72:
-
بچه دار که بشید راحتترین کارها به سخت ترین ها تبدیل میشه
میخواین از خونه برین بیرون و نون بخرین؟
باید اقلاً نیم ساعت وقت صرف کنید تا بچه و خودتون را آماده کنید و بعد بیرون برید نون بخرید
اگه بچه تو بغلتون باشه باید به سختی پول را از توی کیفتون دربیارید و بدید به نونوا و سختتر نون را دستتون بگیرید و برگردید خونه
بچه به بغل ، نون به دست، کلید خونه را بندازید توی قفل و در را باز کنید.
تازه این بچه هنوز نوزاده و اذیت چندانی نداره.
اگر بخواهید از دریچه عقلتون نگاه کنید دلایل زیادی پیدا میکنید که بچه دار نشید.
کدوم آدم عاقلی وقت آزاد خودش را با ونگ ونگ بچه، و پوشک عوض کردن پر می کنه؟
خیلی منطق بی رحمانه ایه که بخواهید بچه بیارید تا تنها نباشید یا بچه بیارید تا دوران پیری تون شما را نگه داره
من اصلا آدمایی که از بچه هاشون توقع دارند وقت پیری مثل پرستار بهشون رسیدگی کنند درک نمیکنم
خودم دو تا بچه دارم و برام خیلی هم زحمت دارن اما دارم لذتشون را می برم و لذتش به زحمتش می ارزه.
منطق جوابگو نیست بانو.
یا بچه دار نشید و یا اگر بچه دار شدید توقعی ازشون نداشته باشید.
-
سلام ملیکا عزیز،
راستش 6 یا 7 سال پیش من هم یه تاپیک ایجاد کردم با همین مضمون که از بچه دار شدن میترسیدم به غیر از دلیل اول شما مبنی بر بیماری تمام ترسها و استرس های شما در من وجود داشت و من یک ترس متفاوت دیگه ای داشتم اون موقع من از مردن خیلی میترسیدم و یک دلیلم این بود دوست نداشتم که یکی به این دنیا اضافه کنم که مردن رو تجربه کنه ...
خلاصه اینکه من شاغل بودم و تنها یک حرف همسرم که گفت میترسم بعدها پشیمون بشیم که دیر شده باشه و این حرف خیلی من رو تو فکر برد و نشستم یک لیست در آوردم از مسئولیت ها و کارهائی که وقتی بچه دار شدیم باید بکنیم هر چی که به فکرم رسید به عنوان هدف پدر و مادر شدن در یک سر رسید نوشتم تصمیم خیلی سختی بود ولی با این حال به دکتر رفتم و تمام آزمایش ها و چکاپ های قبل بارداری رو من و همسرم انجام دادیم بلاخره وقتی جواب آزمایشم رو گرفتم نه خوشحال بودم نه ناراحت و کلی گریه هم کردم چون یک دنیا استرس و نگرانی و ترس داشتم ، از دست دادن کار، ما ماهی یکی دوبار مسافرت میرفتیم بدون برنامه ریزی همسرم میومد دنبالم سر کار یکهو سر از چالوس در میاوردیم شام میخوردیم دوباره بر میگشتیم :310: کلا خیلی واسه خودمون حال میکردیم چه با دوستان چه خودمون تنهائی، ولی دیگه انتخابمون رو کردیم آگاهانه و با فکر بچه دار شدیم، بهترین زمان زندگی من 9 ماه بارداری من بوده و هست و تا 6 روز قبل اینکه پسرم به دنیا بیاد سر کار رفتم بگذریم که بعد یک مدت دچار افسردگی بودم چون بعد 14 سال خانه نشین شدم و شاید تا 10 ماهگی پسرم هنوز نتونسته بودم خودم رو با شرایط و مخصوصا خانه داری وفق بدم، ولی یه چیزی که تجربه کردم میخوام بهت بگم که هیچکدوم از نگرانی ها و ترس ها و استرس هائی که داشتم 98 درصدشون تحقق نیافتاد من که اصلا آدم خانه نشستن نبودم ولی الان 5 سال که خودم ترجیح دادم که سر کار نرم و روی سر بچه ا م باشم اگر میرفتم شاید از لحاظ مالی شرایط بهتری میداشتم ولی دیدگاهم این بود که یه جاهائی همه چیز مادیات نیست خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خدا برکت داد به زندگیمون ، میدونی شاید اگر همسرم رضایت میداد الان بچه دومم هم 2 سالش می بود ولی راضی نمیشه که دومی هم بیارم و از لحاظ مسئولیت و مسائل مالی در شرایط کنونی حق رو بهش میدم ولی از نظر آینده فرزندم این حق رو بهش نمیدم چون من کلا با تک فرزندی مخالفم به دلایل مختلف ، اگر شرایط مالی خیلی عالی داشتم شاید 3 تا بچه هم می آوردم :311: ، خیلی جالبه بدونی که از وقتی پسرم به دنیا اومد من دیگه به مردن فکر نکردم و امیدم به زندگی بیشتر شد، خیلی تغییر کردم در خیلی از موارد خدا رو شکر میکنم به خاطر حضور فرزندم در زندگیمون ، شاید خیلی سختی ها داشته باشه ، بچه که بیاد دیگه خودت نیستی ، خیلی انرژی باید بزاری از خوابت خوراکت رسیدن به خودت باید بگذری مدتها، دیگه باید هزار قسمت بشی ، باید جواب دلتنگی های مادر بزرگ پدر بزرگها خاله ها دائی ها و عمه ها عموهای بچه هم بدی یعنی مجبورت میکنن که بچه رو ببری ببیننش میگن خودت نمیای نیا ولی بچه رو بفرست :58: روزهای خیلی شیرین و خوب و پر از مسئولیت در انتظارته به قولی هرچی که بچه ها بزرگتر میشن دغدغه هاشون واسه پدر مادرها بیشتر و بیشتر میشه به نظر من اگر نگرانی هم هست واسه دو سه سال اول نگران نباش غصه کم شدن مسافرت و تفریح و ... نخور، چون در کنار کم شدن خیلی چیزها ثروتی داری که راضی نیستی با هیچ چیزی عوضش کنی
امید وارم تونسته باشم تجربه ام رو در اختیارت گذاشته باشم