نوشته اصلی توسط
sarina_1362
سلام و سپاسگزارم از مدیر همدردی که به تایپیک من سر زدن:72:
جواب سوالهایی که پرسیدین:
1. من دوسش دارم چون همیشه حداقل تا 4 سال اول زندگیمون خاطرات خوبی باهاش دارم خیلی منو دوست داشت خیلی حواسش بهم بود همییشه حامی من بود برام وقت میزاشت.
2. نقاط مثبت ایشون: همسرم پشتکار زیادی داره- هدفی که داره برای رسیدن به اون هدفش خیلی تلاش میکنه. سعی میکنه هر کاری که شروع میکنه به انتها برسونه
3.نقاط ضعف من: عدم اعتماد به نفس-عدم مهارت گفتگو-عدم مهارت تو تصمیم گیری-نداشتن سیاستهای زنانه-از لحاظ روحی و عاطفی هم وابسته هستم-واسه شروع هر کاری اشتیاق
زیادی دارم ولی وقتی شروع میکنم یه مدت میگدره دیگه ادامه نمیدم
4. اشتباهات من تو زندگی: ازچهار سال قبل که بعد از مشکلاتمون تصمیم گرفتیم دوباره شروع کنیم من مشاوره دیگه نرفتم و اوایلش خوب پیش رفتم رابطمون بهتر شد ولی وسطهاش وقتی
یدم همسرم تلاشی نمیکنه من انگیزمو از دست دادم مهارت گفتگو نداشتیم مشاوره هم ادامه ندادیم که بتونه کمکمون کنه و ما با هم حرف نمیزدیم وقتی میرفتم نردیکش شروع میکردم
صحبت کنم میدیدم تمایلی نداره من قهر میکردم با هم بحث میکردیم من قهر میکردم متاسفانه اونم قهر های طولانی مدت...ما بلد نبودیم با هم حرف بزنیم مشکلمونو حل کنیم زیاد جایی
نمیرفتیم مسافرت نمیرفتیم هر جاهم که دعوت میشدیم همسرم نمیومد و من تنهایی میرفتم
من بیشتر وقتمو با خانوادم بودم. همسرم دوست داشت با دوستامون بیشتر ارتباط داشته باشیم ولی هیچوقت خواستشو بیان نمیکرد.اشتباه دیگم این بود
که نرفتم کلاس سه تاری که میرفت دوستاشو ببینم البته چندبار گفتم دوست دارم یکبار باهات بیام کلاس ولی همسرم تمایل نداشت
5. به نظر من ایشون هیچ اقدامی نکرده فقط منتظر بود ببینه من چیکار میکنم. حتی همسرم هم تو این چهار سال فقط یکبار رفت پیش روانپزشکش اون هم من براش وقت گرفتم ولی بعدش
هرچی اصرار کردم بریم نیومد. (3هفته پیش روزی که پدرش اومده بود خونه ما به پدرش گفت سارینا بلد نیست زندگی کنه پدرش گفت خوب تو یادش
بده گفت من چرا باید یادش بدم خودش باید بلد باشه...همیشه از من توقع داشت )
6.من از مشاورم این توقع وداشتم که قبل از اینکه بگه توافقی جدا شین از من میپرسید که شما تو این چهارسال دقیقا واسه بهتر شدن رابطتون چیکار کردین میپرسید از چهار سال پیش تا
الان روند ارتباطتون نزولی بوده پس قطعا تو رابطه ضعف داشتیم ضعفاتون چی بوده چقدر رو این ضعفا کار کردینتنها چیزی که به من میگفت این بود که تو خوشگلی تحصیلکرده ای میتونی
زندگی بهتر داشته باشی . من واقعا تصمیم گرفتم اینبار رو خودم کار کنم ضعفامو برظرف کنم حتی کارگاه ارتباط موثر ثبت نام کردم .میخوام که زندگیم بهترشه من میدونم منم اشتباهاتی
کردم ولی واقعا میخوام درست بشه اما همسرم هیچ علاقه ای به درست شدن این رابطه نداره.
7. من عاشق بچه هستم ولی اگر همسرم آدمی بود که بشه بهش اعتماد کرد مهربونتر بود بیشتر برام وقت میزاشت به خواسته هام و نیاز هام توجه میکرد اگه بچه هم نداشتیم مشکلی
نبود چون همسری داشتم که همه جوره حامی من بود
8. در حال حاضر من جدا از همسرم هستم من خانه پدرم هستم و همسرم خونه خودمون. اصلا الان من نمیدونم باید چی کار کنم. چون اخرین باری که باهم حرف زدیم گفت این زندگی
دیگه درست نمیشه گفتم دوتامون تلاش کردیم و درست نشد؟ گفت آره و داره چهل سالمون میشه دیگه کی میخواد درست بشه و گفت ازت متنفر نیستم تا ازهم متنفر نشدیم بهتره جدا
شیم خواسته هامون با هم فرق داره تو بچه میخوای و من نمیخوام و گفت من تصمیم گرفتم از ایران برم. تصمیمم هم برای جدایی قطعیه.
تنها کاری که من الان میکنم اینه یکم صبر کنم تا ذهنم آروم بشه با همسرم هم تماسی ندارم.بخاطر همین اومدم اینجا تا از راهنمایی شما و دوستان کمک بگیرم