-
چقدر جالب
یادمه یه بار خوندم بعضی آدم ها خنثی هستند نه به جنس مخالف تمایل دارند نه موافق
برام خیلی جالب بود خود من هم تصمیم دارم ازدواج نکنم 31 سالمه البته من به جنس مخالف تمایل دارم آدمی که بهم بخوره رو پیدا نکردم
فکر می کنم خیلی باهوش هستید این هوش زیادتون هست که باعث میشه آدم های نامناسب رو به سرعت تشخیص بدید
مطمئنم یک روز آدم مناسب رو پیدا می کنید . اگه هم پیدا نشد هم خوبیش اینه که نیازی حس نمی کنید که ناراحتتون کنه
-
بهسا جان قصد ازدواج نداشتن به خودی خود تصمیم بد یا خوبی نیست.ممکنه فردی رشد یافته بر مبنای شرایط زندگی و یا عدم میل درونی این تصمیم رو بگیره یا اینکه فردی بر اساس ناپختگی ؛ سرکوب امیال درونی و یا ترس از ناکامی،این میل فطری خودش رو موقتا سرکوب کنه. در تصمیم حاصل از رشد یافتگی تعصب نیست ، بلکه انعطاف هست. نگاه به جنس مخالف صفر و صدی نیست بلکه ارتباط سالم و در چهارچوب وجود داره ،تنفر و خشم از جنس دیگر وجود نداره. میل اگر نیست تنفر هم نیست ،یه حالت بدون قضاوت و بینابینی هست.
فرد رشد یافته در تصمیمش آگاهی و آرامش هست.
یک سوال دیگه ازت دارم، رابطه ات با پدر چطور بوده؟ آیا برادر داری؟ رابطه ات با اینها چطور هست؟
:72:
-
سلام خانم بهسا
من وقتی یک نفر رو میبینم که از دانشگاه ترک تحصیل کرده، فشار خانواده و جامعه رو تحمل کرده، راه رفته دیگران رو نرفته، به سمت علایق و توانمندی های خودش رفته و موفق شده، خیلی خوشحال میشم. متاسفانه در جامعه ما تکرار یک الگو و نسخه برای همه دائما در حال تکراره. مثلا داشتن این همه دانشجو و تحصیل کرده که خیلی هاشون موفق نیستن و فقط راه دیگران رو رفتن نه راه خودشون رو .
فارق از شناختی که ما از مردها و زن های اطرافمون داریم، به طور عمومی مردها و زن ها با هم تفاوت دارند. زن ها یک خصوصیاتی دارند و مردها هم همینطور. وقتی این دو شخصیت رو به طور عمومی با هم مقایسه میکینم متوجه میشیم که انسان ها چندین جنبه دارن، جنبه شخصی، جنبه خانوادگی و جنبه اجتماعی. صرف نظر از اینکه مرد باشن و یا زن، برای رشد و شکوفایی شخصی این سه جنبه رو توش موفق ظاهر باید بشوند.
زن ها و مرد ها خصوصیات مشترکی و غیر مشترکی دارند. طراحی زن و مرد طوری هست که این دو با همدیگر کامل میشوند. مثلا یک مرد، تا با مهربانی و محبت های یک زن درگیر نشه، ممکنه شادی کامل رو تجربه نکنه، ممکنه رشد واقعی نداشته باشه، خیلی از توانایی هاش بروز پیدا نکنه و ....
همینطور بالعکس، مثلا اگر زنی تجربه امنیت و آسایش رو از مردی جذب نکنه، ممکنه زن بودن خودش هم به اوج نرسه.
نکته مهمی که این وسط وجود داره، جنبه های مشترک بین زن ها و مرد هاست. مثلا انسانیت، اخلاق، احترام به دیگران و غیره. ما هم دزد مرد داریم و هم دزد زن. هم مرد خیر داریم و هم زن خیر. پس لزوما نباید جنبه های منفی موجود انسان ها رو برای جنسیت مخالف خودمون تصور کنیم و جنبه های مثبت رو در جنسیت موافق خودمون.
من آدمی رو میشناسم که دقیقا به خاطر خیانت های دختر های پیرامونش، از ازدواج با دختر ها فراری بود، از دختر ها می ترسید، میگفت من نمی خوام مادر بچه ام اینجوری باشه. این قوم دختر ها همشون یک مدل هستن. آیا درست میگفت؟
در کل من به نظر شما احترام میگذارم، اگر هدفتون ازدواج نیست، خوب نباشه مگر قراره همه ازدواج کنند. برای همین بهتون از این بابت خورده نمیگیرم که هیچ، بهتون تبریک میگم چون بر خلاف خیلی از ما ها تو زندگی تون یک تصمیم گرفتین و هدفتون مشخصه.
ولی صرف نظر از اینکه آخرش شما نظرتون به مردها مثبت میشه یا منفی، دوست دارم، شما خودتون رو بیشتر بشناسید. بدانید خانم بهسا چه شخصیتی داره، نقاط ضعفش چیه، نقاط قوتش چیه؟ نیاز های واقعی زندگی اش چیه؟ چه نیاز هاییش رو خودش میتونه پوشش بده و چه نیاز هاییش رو به خاطر اینکه در توانیش نیست، داره نادیده میگیره!
چقدر هدفی که میگه برای خودش داره، منطبق بر شناخت واقعی خودشه، چقدر در مسیر درسته هست و چقدر غلط!
سوال سن من رو که پاسخ ندایدن، بی زحمت به این سوالم جواب بدین، کمی سخته ولی امیدوارم روش با تفکر پاسخ بدین:
رشد یک انسان چه زمانی محقق میشه؟ (البته امیدوارم در ذهنتون این تفکر شکل نگیره که لابد میخوای آخرش بگی که لاید با یکی مرد رشد پیدا میکنه! برای همین پرسیدم یک انسان، نه یک زن. صرف نظر از جنسیت)
-
بهسای عزیز حالا من ازت سوال دارم اگر واقعا این حقیقت خودته
من باید یک امتحانی رو قبول بشم و براش 4 سال زمان در نظر گرفتم
آرزومه و هم شرایطم خیلی بهتر از این میشه
تا اون موقع دور ازدواج باید یه خط بکشم و بهش فکر نکنم
چی کار کنم؟
راستش رفتار زشت بقیه هم باعث شده بخاطر فرار از اونا فکر ازدواج باشم
یه نوع مثلث کارپمن که من قربانیشم
چه کنم
-
از تاپیکت خیلی خوشم اومد. از بس تو این فضای مجازی بعضی از دخترها غش و ضعف رفتن واسه ازدواج و هی تاپیک و درد و دل زدن که من یکی رو به شخصه کلافه کردن.
جامعه ما همین مدلیه دیگه، نمونش همین جوابهایی که بهت دادن، همشون میخوان از طریق سوال های منظور دار و جهت دار فرد رو به بن بستی برسونند که فقط راه رهاییش ازدواجه!
از بچگی تو مخ دخترهای ما فرو کردن که تنها راه خوشبخت شدن ازدواجه و طبیعیه که وقتی یک دختر به طور آگاهانه نخواد ازدواج کنه اونوقت همین جامعه به دنبال برچسب زدنه چرا؟ چون دختر رو مختار نمی دونند، چون همه چند تا جمله کلیشه ای یاد گرفتن.
ازدواج یک الگوی موفقیت نیست که همه باید حتما ازدواج کنند، ازدواج فقط یک برنامه ای است از ده ها برنامه ای که هر آدمی واسه زندگیش داره، عزیز من به راهت ادامه بده و فکر نکن مشکلی داری، هر زمان که قلبت برای حضور کسی در کنار خودت تپید اونوقت به ازدواج فکر کن.
-
ممنون از اینکه وقت گذاشتید
فکر میکنم جواب سوالی رو که میخواستم گرفتم
برادر ندارم ارتباط من با پدرم ارتباط رسمیه مثل دانشجو و استاد ....انگار یک جور احترام فقط توش هست
یادم هست یک بار با دوستم از محل سکونت دانشگاه برمیگشتیم شهر خودمون پدرم زنگ زد و احوال پرسی کرد. دوست تعجب کرد. گفت این اقا کی بود؟ گفتم بابام بود. گفت تو با بابات اینجوری حرف میزنی: شما!...خیلی ممنون شما خوبید!....زحمت کشیدید زنگ زدید!!!!
پدر من ادمی هست که خیلی ها قبولش دارن. اهل کاره و روزی سالمه. اهل دود و کار خلاف نیست. اهل پرخاشگری و توهین نیست. نمیگم ادم کامله . به هر حال همه ادم ها نقاط ضعفی دارن.شاید در ارتباط با پدرم بیشتر از اینکه چیزی در پدرم رو ملاک بدونم رفتار خودم رو دخیل میدونم. دوست نداشتم یا مشغولیت ذهنیم نبود که به پدرم نزدیک بشم.انگار ارتباط با مادرم برام کافی بود. پدرم دنبالمون میومد مدرسه. یه بار ازم شکایت کرد تو هر وقت سوار ماشین میشی چرا سلام نمیدی؟....موندم چی جوابش رو بدم. هیچی نگفتم . ولی دلیل ذهنیم این بود خوب چون خواهرم سلام میده من نیازی نیست سلام بدم. انگار اون جای من سلام میداد.ولی اگر جای پدرم مادرم میومد دنبالمون حتما سلام میدادم . چون حواسم به مامانم بود.
در تمام سالهای عمرم حتی یک بار هم با پدرم کانتکت نداشتم. جز یک سال اخیر که سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کردیم
... از منظر روان شناسی در دیدگاه یونگ این طوری شنیدم گه اگر ادم ها از تاریکی .ارتفاع.مارو... میترسند نه به خاطر این هست که ازشون ضربه شخصی خوردن بلکه چون نیاکانشون از اونها اسیب های متعدد دیدن به طور ناهشیار این ترس در مغزشون نهادینه شده در بعضی ادم ها بیشتر در بعضی ادم ها کمتر. فکر کنم دلیل دوری من از مردها هم یک چیزی شبیه این باشه.چون از وقتی یادم میاد بوده. الان که با دقت فکر میکنم میبینم پدر من ادم بدی نبود. اما صادقانه من هیچ وقت دوستش نداشتم. و فکر میکنم این عدم صمیمیت بیشتر به خاطر دوری خودم بود. برام هم نبود با پدرم ارتباط نزدیک داشته باشم
من خیلی دوروبر مردها نبودم عموهام که همه از ما دور بودن شاید سالی یک بار همدیگه رو میدیدم
یه دایی دارم که اونو دوست دارم .شاید چون سنش به من نزدیک تره یاشاید ما زیاد خونه پدر بزرگم میرفتیم.اما ارتباطم با اون هم صمیمی نیست رسمیه. اگر چه یک زمانی صمیمی بود.
...............
رشد انسان چه زمانی محقق میشه؟
سوال فلسفی بود
به نظرم جواب دقیق این سوال رو فقط یک انسان کامل میتونه بده
اما از منظر من رشد انسان نه یک بعد داره و نه هزگر کاملا محقق میشه. مسیر رشد انسان انتها نداره
خودم در هر مرحله ای از کمال یا رشد بودم فکر میکردم مرحله بالاتر دیگه تمومه و بعد که به مرحله بالاتر رسیدم دیدم نه الان میدونم رشد انتها نداره
اما فکر میکنم اگر ادمی در مسیری حرکت میکنه که بر مبنای شناختش از توانمندی هاشه و داره اونها رو متجلی و تکمیل میکنه و در راه شناخت نقاط ضعفشه و سعی میکنه اونها رو برطرف کنه یعنی در مسیر رشده. به نظرم مسیر رشد مسیری هست که زمانیکه تو درش حرکت میکنی احساس میکنی داری پخته تر ...عمیق تر...و ارام تر میشه . مسیری که احساس میکنی داره حالت بهتر و بهتر میشه بدون اینکه به خودت ..دیگران یا محیط صدمه بزنی
یعنی فکر میکنم اگز فردی در مسیری قرار داره که داره لذت میبره یا حالش بهتر میشه اما داره به کسی ضرری میرسونه یا مسیرش در نهایت به صدمه خودش منجر میشه این مسیر رشد نیست
یک جایی متوجه خواهد شد..یکم دیر یکم زود..
......
یکی از دوستان پرسیده بود چه کار کنم به ازدواج فکر نکنم
جواب این سوال رو واقعا نمیدونم
اگر ازدواج جز اهداف شما هست خوب بهش فکر کنید..ادم باید به اهدافش فکر کنه
........
ممنون از همه دوستان که اطلاعات دادند. من خیلی فرصت برای اومدن اینترنت ندارم. اگر دیگه به تاپیک سر نزدم
:72:
-
سلام بهسا جون
منم ازدواج نکردم الان 45 سالمه در دو رشته دانشگاهی تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کردم از خانواده ی فقیری بودم ولی خودم کار کردم و همه چیز دارم. صاحب دو تا شغل خوب هستم. بغیر از اون کارهای هنری زیادی انجام میدم. من مشکلی با ازدواج نداشتم ولی هیچ کدوم از کسانی که بهم پیشنهاد ازدواج دادن رو نتونستم به عنوان همسر بپذیرم. الان توی این سن هیج مشکلی ندارم . تنها هستم ولی تنهایی آزارم نمیدم . فعالیتهای اجتماعی زیادی دارم سعی میکنم وقتم رو بیشتر با بچه هایی که نیاز به کمک دارن و با خیریه ها بگذرونم. به خودم می رسم ورزش میکنم و همیشه شادم. میخوام بگم تاهل و تجرد هر کدوم مسیرهایی برای زندگی هستن. سعی کن همیشه شاد باشی حالا هر مسیری رو که انتخاب کنی فرقی نمی کنه. من مخالف ازدواج نیستم از مردها هم بدم نمیاد ولی کسی رو که بتونم باهاش هم گام بشم رو نتونستم پیدا کنم یعنی سر راهم قرار نگرفت. الان پشیمان نیستم. ولی خوب اینم بگم ورزش و نقاشی زندگی من رو نجات داده. شماهم ببین اگه اینجوری خوشجالی خوب ازدواج نکن. کلا کاری رو بکن که خوشحال و شادت می کنه. خودت رو دوست داشته باش و شاد باش.
-
دوست عزیز:72:
در تایید و تاکید صحبتهای خودت و دوستان عزیزی چون خندون و Nilli1353
ازدواج یک انتخاب هست که متاسفانه در جامعه سنتی ما به یک نوعی میخواد همه را درگیر خودش کنه و اگر کسی نخواد اون راه را بره و بخواهد برحسب جبر روزگار و یا اختیار خودش تنهایی را انتخاب کنه هزار سوال کلیشه ایی و دیکته شده از نسل قبل را باید پاسخ بده
و یا محترمانه یا نامحترمانه از دیگران بخواهد که به انتخاب شخصیش احترام بگذارند.
من دوستان متاهل و مجرد زیادی در بازه های سنی مختلفی دارم وقتی دغدغه هاشون را باهم مقایسه می کنم میبینم اکثر متاهل ها دغدغه های در مورد همسر و فرزندانشون دارند که حالا چیکار می کنند؟ حالا باید چی بخورند? کجا باید برند؟
چی بپوشند؟ بچه شون را کجا مدرسه ببرند؟ براشون چه رشته ایی اسم بنویسند ؟ حالا ازدواجش چی میشه؟ با زنش یا شوهرش خوبند یا نه؟...... ....
افراد مجرد موفقی که تونسته باشند به خوبی خودشون را هندل کنند این انرژی و وقت را برای خودشون میزارند و حقیقتا از این تنهایی و فراغ خاطر به عنوان یک فرصت برای رشد شخصیشون و سرمایه گذاری روی خودشون استفاده می کنند ولی افراد مجردی که نتونند این فرصت را مدیریت
کنند این فرصت تبدیل به یک تهدید براشون میشه. مطمینا چنین افرادی اگه متاهل هم بشند با هزار مشکل و دردسر برای خودشون و اطرافیانشون روبرو می شند.
به هر حال در دنیای امروز که روزبه روز داریم با تنوع بیشتری از وسایل و امکانات و سرگرمیها و درگیریها و .... بطور کلی دنیای شلوغتری روبه رو می شیم باید خودشناسی بیشتری از خودمون داشته باشیم و ببینیم حقیقتا چی میتونه دنیای درونمون را آروم تر و عمیق تر کنه و باعث
رشدمون بشه حالا چه انتخاب زندگی متاهلی باشه چه مجردی.
همچنین باید یاد بگیریم به انتخاب زندگی دیگران و حریم شخصیشون احترام بگذاریم و با سوالات کلیشه ایی و تکراری نسل قبل نخواهیم انتخاب دیگران را زیر سوال ببریم.
امیدوارم هر انتخابی میکنی مملو از آرامش باشه.:72: