سلامی دوباره خدمت دوستان عزیز و خصوصا فکور عزیز که خیلی خوب راهنمایی کردن.
دوستان من اصلا حالم خوب نیست و واقعا تو یه شرایط پیچیده ای گیر افتادم احساس میکنم داخل منجلابی هستم که پشتیبانی ندارم. متاسفانه همونطور که پیش بینی میکردم خواهرهمسرم در خارج از کشور از همسرش جدا شد و همون اول برای ادامه کارهاش و پیدا کردن خونه به کمک احتیاج داشت که همسر من رفتن و معلوم نیست چند بار دیگه لازم باشه برن. در شرایطی رفتن که خودمون کار مهمی رو داشتیم پیش میبردیم و همسرم ول کرد و رفت که کار خواهرش رو انجام بده!! نمیتونستم مخالفتی هم بکنم وگرنه مادرشون میرفت و نگهداری پدرشوهر سخت تر از اومدن خونه پدرمه قطعا. دوستان واقعا حالم داره از این زندگی بهم میخوره از همسرم متنفرم. امروز که پیش خواهرش بوده دائما در حال عکس فرستادن برای من بود و مادرشون مثلا اخرشب زنگ زده احوال پرسی فقط داشت تعریف میکرد که مثلا خیلی بهشون خوش گذشته خواهر و برادر و خواهرزاده. واقعا نمیدونم چکار کنم؟ با خانواده م در مورد جدایی صحبت کردم اصلا حمایت نکردن و گفتن تلاشت رو بکن از ایران برید. اخه چطوری میتونم متمرکز شم. توروخدا اگه راهکاری دارید استقبال میکنم اگه نه دعا کنید بتونم فرار کنم از این کشور و آدم های اطرافم. چون همسرم باید چندین بار دیگه برای انجام کارهای خواهرش من رو تنها بذاره و بره خوش بگذرونن باهم. ازم نخواید همراهش باشم چون نمیخوام و نمیتونم با خواهرش که این همه برای ما مشکلات درست کرده روبرو بشم.