ببینید یک طرفه قضاوت کردن همیشه راحت ترین کار ممکنه که اتفاقا تو فضای مجازی به دلیل شرایطش خیلی بیشتر اتفاق میفته. چون الان تو یه دونه تاپیک اطلاعات کاملی نمیشه ارائه داد. اینکه بگیم شوهرت این حرف رو زده دلیلش بدگویی تو بوده خیلی راحته. اما این احساس ضعفی که ازش حرف میزنم مربوط به الان نیست. قبل از ازدواج ماهم وجود داشت. حتی شوهرم به خاطر فاصله اجتماعی خانواده ها یه مدت از ازدواج با من منصرف شده بود و بعد از اینکه دیگه قرار شد ازدواج کنیم، خونه پدر و مادرش رو عوض کرد. تو مراحل آشنایی رسمی هم دامادهای خانوادشون اصلا نمیومدن توی مهمونیا به بهانه اینکه کار دارن. حتی تو مهمونی بعد از عقد هم نیومدن و من اونها رو ماه ها بعد از عقد ندیدم حتی. دلیلشم این بود که نمیخواستن من و خانوادم دامادهاشون رو ببینیم و این اثر بدی روی دید ما نسبت بهشون داشته باشه (حالا به خاطر یه سری مشکلاتی که دامادها دارن). تا مدتی بعد از عقد من فکر میکردم این خانواده چه خانواده گل و بلبلی هستن. چون جلوی من و خانوادم اینطوری جلوه میدادن. و من کم کم متوجه مشکلاتشون میشدم که مدتی خیلی عصبی بودم بابت این موضوع و به شدت تو ذوقم خورده بود. مثلا کم کم متوجه شدم اونجا هیچکس به پدر و مادرش احترام نمیذاره، هرروز تو خونه دعواس. بیشتر اعضای خانواده باهم قهرن، دامادها یه سری مشکلاتی دارن، برادر شوهرهام سر مسائل حادی باهم قهرن و تو دعواها بدترین حرفا رو نثار هم میکنن و قصد جون هم رو میکنن ....
حقش بود من از ابتدا با واقعیت روابط اون خانواده روبرو میشدم و تصمیم میگرفتم. چه بسا اگه همه چیز رو بود من قبول نمیکردم این ازدواج رو. حتی اگر خودم هم نادیده میگرفتم، خانوادم نمیپذیرفتن.
من در حال حاضر منهای خانواده همسرم و مسائلی که بینمون پیش اومده به خاطر اونا، 100 در 100 از همسرم راضیم. چون ویژگی هایی داره که اونو نسبت به بقیه برای من متمایز کرده و واقعا بهش افتخار میکنم. ولی خیلی از لحظه هامون به خاطر مسائل خانواده داره خراب میشه. دوست ندارم این مشکلات ادامه پیدا کنه و از اینی که الان هست بغرنج تر و ریشه دارتر بشه.
درسته من هم الان اشتباهاتی دارم اما سختیای زیادی رو هم تحمل کردم. دوست دارم همه چیز دو طرفه باشه و منصفانه بررسی بشه که متاسفانه توی فضای مجازی امکانش نیست.