سلام
اگه می خوای سینه رو بالا بکشی، یکی از فامیلهای ما همین اخیراً عمل کرد و بالاتر برد، ولی جاش موند. جای بخیه جراحی.
دیگه تصمیم با خودتون.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
اگه می خوای سینه رو بالا بکشی، یکی از فامیلهای ما همین اخیراً عمل کرد و بالاتر برد، ولی جاش موند. جای بخیه جراحی.
دیگه تصمیم با خودتون.
سلام
عزیزم گفتی بچه ندارید این عمل برای دوران بارداری و شیردهی مشکلی ایجاد نمیکنه؟
سلام
عمل زیبایی نیاز به اجازه ی کتبی همسر داره ...
سلام دوست عزیز خیلی ممنونم از توجهت:72:
من دیروز و کلا این مدت همه ی فکرم انجام دادن این جراحی بود حالا به هر قیمتی و هدفم هم از تاپیکم یه راه واسه راضی کردن شوهرم بود ولی به پست شما زیاد فکر کردم . حرفایی که زدی انگار حرفای شوهرم بود ولی با یه بیان بهتر مثلا اون با اخم و تشر میگه زنای مردم دارن واسه زندگیشون چه کارا میکنن زن من همش دنبال قر و فره ، اینجوری من فقط عصبانی میشم یا حس میکنم چقدر قدرنشناسه من واس اون به خودم میرسم بعد اون میگه قر و فری و ...
یا مثلا شاید مامانم و داداشام زیاد بهم گفته باشن چهارسال دیگه همه دخترای فامیل واس خودشون کسی شدن تو میزنی تو سر خودت و ... یعنی یه جوری حرفاشونو میگن که من گارد بگیرم و 10 دقیقه هم ذهنم مشغول نشه منتها دیروز ذهنم درگیر این پست شد و دیدم به قول شما من از 16 سالگی درگیر رابطه ام با شوهرم بود و همش از خودم میپرسیدم اوای بهشت تو این 6 سال چیکار کردی ؟ بعد هرچی تو ذهنم میومد مربوط به شوهرم بود !
الانم به قول شما تنها درگیریم همسرمه خودمم همیشه از این میترسم که زندگیم توی یه ادم خلاصه شده ، وقتی اون ادم حالش خوبه و مهربونه منم خوبم ، وقتی عصبیه و خوب نیست منم داغون میشم یا اینکه واسه هر خرجی باید دستمو جلوش دراز کنم ، واسه هر بیرون رفتنی توضیح بدم ، فقط با کسایی که اون دوست داره رفت و امد داشته باشم و ... نمیدونم چطور میشه این شرایطو اصلاح کرد البته فکر کنم دیگه دیر شده چون الان نزدیک به 3 ساله من همه ی این محدودیتا رو قبول کردم . چیزی که خود شوهرمم میخواد همینه که تمام زندگی من خودش باشه ، بارها اینو گفته بهم که تو فقط باید من واست مهم باشم .
درباره ی تحصیل که نه دانشگاه نرفتم و خودم انگیزه و حوصله درس خوندنم ندارم دیگه . یکم بعد از عقدم شوهرم به این نتیجه رسید که خطرناکه من برم دانشگاه و میخام برم اونجا خواستگار جمع کنم و فلان ... منم چونکه دو سال اخر دبیرستانم همش به مخالفت و دعوا با خانوادم گذشت که 1 کلمه ام درس نخوندم دیدم بخوام هم رشته خوبی نمیارم و قبول کردم که اصلا کنکور ندم ، پدرم بنده خدا از یه سال قبلش برام کلی کتاب تست خریده بود ولی اخر سال اکثرا نو و دست نخورده مونده بودن:311:
درباره ی شغل چند ماه توی یه ارایشگاه مشغول شدم ( همیشه دوست داشتم ارایشگاه داشته باشم ولی پدرم نمیذاشت و بعد عقدم چون دیگه بهم میگفت من هیچ کاریت ندارم منم رفتم موقتا یه ارایشگاه هم یاد بگیرم و هم کار کنم) وشوهرم اولش چون محیطش زنونه بود گذاشت بعدا خواهرش گفت اونجا هر مدل زنی میره و جوش بده ، شوهرمم به من گفت دیگه نرو که بزرگترین اشتباهم بیرون اومدن از اونجا بود:302: البته بهش میگم تو واسه حرفای خواهرت مخالفت کردی میگه نه من از اولشم تصمیمم این بود بعد عروسی نذارم بری سر کار . اوایل ازدواجم چندبار دیگه مطرح کردم خیلی سخت گفت نه نمیشه .
خود شوهرم این حرفای شما رو بهم میگه که تو انقد میشینی فکر خیال میکنی از خودت ایراد درمیاری ولی تا من میگم حوصله ام سر رفته بذار برم سر کار میگه نمیخواد وقتی بچه دار شیم دیگه سرت گرم میشه از این فکرا نمیکنی من نمیخوام بچه دار شم دیگه چیزی بهش نمیگم .
واقعا حرفاتونو قبول دارم ، مشکلم در جا زدنمه ولی انگیزه تغییرم ندارم ، نه حال درس دارم نه حوصله جر و بحث با شوهرم که بذاره کار کنم . از طرفیم شما با یکی زندگی کنی که زوم کرده رو هیکل و ظاهرت خب خودتم حساس میشی:161:
+ درباره این که گفتی شوهرم منو همینجوری دوست داره انقد ذوق کردم همون موقع بهش زنگ زدم،مدیونین فک کنین کمبود محبت دارم :311:
سلام عزیزم :72:
نه مریم جان بالا کشیدن نیست و البته این فامیلتونم بعد مدتی جای بخیه هاش کمرنگ میشن . من دوستم انجام داده میگه عوارضی نداشته و مشکلش حل شده
سلام ترنم عزیز:72:
نه مشکلی نداره من خودم با دکتری حرف نزدم ولی توی نت جستجو کردم گفته بودن که مشکلی ایجاد نمیکنه . همونطور که گفتم بچه شیر دادن خودش میتونه باعث این مشکل شه من میترسم الان عمل کنم چندسال دیگه به خاطر بچه دوباره از فرم بیفته ولی چون حالا حالا ها نمیخام بچه دار شم نمیتونم صبر کنم
سلام دوست عزیز مرسی از راهنماییت:72:
چه قانون مسخره ای :97:در این باره نمیدونستم . ولی من یادمه برای بینیم فقط دفعه اول که با هم بودیم دکترم پرسید چه نسبتی دارین گفتم نامزدم هستن دیگه چیزی درباره اجازه نگفت
من فعلا دیگه به شوهرم چیزی نگفتم ترسیدم بحثمون شه چون دفعه اخر باهام بد برخورد کرد ولی خیلی دلم میخاد عمل کنم . هر لحظه بیشتر داره میره رو مخم دقیقا برای جراحی بینیم هم اینطوری شدم و تا وقتی عمل کردم کل روز درگیرش بودم
ازتون خواهش میکنم کمکم کنین بدون بحث و دعوا شوهرمو راضی کنم :54:
یه چیزی بگم اکثرا میگید شوهرت راضیه چرا میخوای عمل کنی!؟ من نمیگم آوا حتما عمل کنه ها اما آدم اول از همه خودش باید از خودش راضی باشه!
منم مشکل داشتم با خودم! رفتم زیر تیغ...
و چقدر حس خوبی دارم الآن،،، تازه دارم زندگی می کنم
البته نه مثل شما اوا جان مشکل جزئی که اصلا جز خودت و شوهرت برای کسی پیدا نیست!
برای من خیلی بزرگ تر بود مشکلم.
هی اصرار نکن بهش! فقط از زیبایی های عمل براش صحبت کن زمان میبره باید صبور باشی
من از هفت خان رستم گذشتم...
سلام ترنم عشق ممنونم که انقد درکم کردی :72:
عزیزم منم همینو میگم ، یه چیزی رفته توی فکر من درم نمیاد ، راه حل ساده ای هم داره ، چرا نباید انجامش بدم ؟؟
درباره شوهرم هم دلیل مخالفتش رو گفتم بیشتر بحث هزینه و ترسشه ، تجربه ی عمل بینیم هنوز یادمه ، اون موقع چون عقد بودیم خرج جراحی با پدرم بود ولی بازم همبن ترس از نتیجه ی عمل رو خیلی داشت .
من دیگه بعد اون شبی که تعریف کردم حرفی درباره عمل نزدم ولی شوهرم چون منو میشناسه و میدونه چیزی بره تو مغزم به راحتی درنمیاد دیشب مثلا میخواست زیرپوستی یه کاری کنه دیگه بهش فکر نکنم ، داشت نگاهم میکرد خیلی یهویی گفت پره های بینیت تا به تاست:311: مثلا میخواد اینجوری به من بگه عمل بینیتم بد شده دیگه نرو سراغ جراحی زیبایی درحالیکه الان تقریبا 3 سال از عملم میگذره و تو این مدت هم هرکی منو دیده گفته بینیت خیلی طبیعیه حتی پیش اومده توی خیابون یه دختره ازم اسم دکترمو پرسید !! خودشم چندین بار گفت خدا رو شکر تو عملت خوب شده خوشگلتر شدی . اونوقت الان بعد 3 سال یادش افتاده پره های بینیم تا به تاس !!:58: هروقت دیگه ای این حرفو زده بود باهاش قهر میکردم ولی دیشب فقط گفتم : گولش زدی ، بعدم خندیدم خودشم خنده اش گرفت . الان پشیمونم حس میکنم موقعیت خوبی بود که دوباره بهش بگم ولی شوهر من اخلاق تندی داره زود صداش میره بالا میخوام خیلی با سیاست بهش بگم جوری که بحث نشه نمیدونم چه کار کنم :54:
ترنم عشق عزیز اخه شوهرم متاسفانه زرنگه اصلا اسم عمل بیارم قیافه اش میره تو هم ، فرصت نمیده از خوبیش بگم . حرف منو هم زیاد قبول نداره :302: یعنی وقتی چیزی پیش میاد که اختلاف داریم من نهایت میتونم مجبورش کنم به خواسته ام عمل کنه ولی نمیتونم قانعش کنم . تا الان همه ی موقعیتای مشابه یا من کوتاه اومدم یا اون با نارضایتی تن به خواسته ام داده . میشه درباره ی هفت خوانت بهم بگی ؟؟؟ توام مشکل هزینه رو مثل من داشتی ؟ چیکار کردی راضی شد؟
+ خودم توی ذهنمه امشب که اومد یکم ترحمشو برانگیزم برم بهش بگم حس زشتی میکنم دلم گرفته اعتماد به نفسم کم شده و ... شاید حداقل دلش بسوزه قبول کنه .
اگه کسی راه بهتری بلده یا تجربه مشابه داره لطفا کمکم کنه بدون دعوا و سروصدا شوهرمو راضی ( یا حتی مجبور ) کنم :203:
عزیزم آخه عمل من خیلی با عمل شما فرق می کنه
منظور از هفت خان مشکلاتی که برام پیش اومده بوده به انضمام همسرم و پدرم بود
همسرمو این طور راضی کردم که سایت دکترمو بهش نشون دادم با کسانی که عمل کردند مشورت کردم و همه ی اینا رو همسرم میدید فیلم این عمل رو کلا دید و متوجه شد عملش با لاپاراسکوپیه و میشه گفت راحت هست! ببین من اصلا به همسرم اصرار نمی کردم فقط میگفتم بعد عمل خوش اندام میشم سرحال و شاداب میشم دیگه عصبانی نیستم چون از خودم راضی میشم چون به خودم علاقمند میشم نه تنها من تغییر می کنم زندگی مونم پر از آرامش میشه!
دیگه گوشه گیر نیستم ، دیگه گریه نمی کنم! انقدر گفتم ، گفتم تا همسرم راضی شد و شد حامی پر و پا قرص من هر چند تا برم اتاق عمل استرس داشت که به هوش نیام و خیلی نگران بود :)
گلم خلاصه شما همسرشی دوستت داره که نگرانت هست. می دونی چیه آوا جان کلا عمل شما جوریه که نمیشه تحقیق کنی به همسرتم نشون بدی !! ولی من آدمایی که بعد این عمل تغییر کردند قبل و بعدشو نشون همسرم میدادم و کم کم مشتاق شد
ا مهم ترین مورد هم پدرم بود که به سختی راضیش کردم.
آوا جان عمل من بیشتر از همه درمانی بود هم جسمم هم روحم!
من هم مشکل پول داشتم عزیزم و بخشیش رو قرض گرفتیم...
اینو بدون هی پیله کنی نتیجه عکس میده. عزیزم خدایی نکرده این نشه که بخاطر یه عمل میونه تون شکراب بشه و زندگی تو بخوای از هم بپاشونیا!
مراقب باش
سلام عزیزم
این جراحی ها یجوری هستن که وقتی جراحی اول رو انجام میدی میگی حالا برم اینکارم بکنم، اون کارم بکنم یهو بخودت میای میبینی کلی جراحی کردی .. کلی هزینه و وقت و استرس و ..
یادته اول تاپیک بهت گفتم وقتی شوهرت راضیه ، خدا راضیه؟
شوهرت راضیه یعنی اینکه کم کم این جراحی ها روش تأثیر بد میذاره. ممکنه اصلا فکرش جاهایی بره که نباید. الان خیلی از مردا نتها مخالف عمل هستن بلکه میگن زنی که مدام عمل میکنه خودش عیباش رو زودتر از دیگران فهمیده و من همسر نچرال میخوام نه کسی که با عمل درست میشه!
اینکار نتها در نظر همسرت زیبات نمیکنه بلکه اینو واسش جا میندازه راستی آره بینیش مثلا بزرگ بود من بهش توجه نکرده بودم. آره فرضا پهلوش چربی داشت چرا من هیچ وقت دقت نکرده بودم و ....
این تا جایی میره که ممکنه ایرادگیری از ظاهرت افزایش پیدا کنه ایندفعه دیگری برای چهره یا استایلت ایرادی پیدا کنه !
مثلا یه خانمی میگفت من چاق نبودم یک کلمه به نامزدم گفتم چاق شدم ... میگفت اونم سوء استفاده کرد و گفت آره چاقی ، آره فلانی.
شما فکر کن یه خانم میلیاردری باید بری جراحی؟ عروسی پرنس هری رو چند روز پیش در انگلستان دیدی؟
عروس چطور بود ؟ فوق العاده طبیعی . اینو یادت باشه اگر قراره مردی عاشق باشه .. عاشق اخلاق و خودِ واقعی میشه. نه پول، نه تحصیلات و نه عمل هیچکدام ارزش ندارن.
سلام من بعد از تقریبا 9 روز توی یه شرایط خیلی اروم و مناسب دیشب بهش گفتم راستی دوستم اون جراحی رو انجام داده خیلیم راضیه از نتیجه اش ، گفت دوستای تو زیاد غلط میکنن من گفتم خیلی بی ادبی ، تا اینجا همه چی اروم بود کم کم شوهرم شرو کرد غرغر با خودش بلند بلند حرف میزد که یه شب نمیزاره راحت بخوابم ، حتما باید اعصاب منو خورد کنه من همش ساکت بودم اخه با تجربه ای که دارم اینجور موقع ها منتظره یه چیزی بگی منفجر شه ، انقدر حرف زد رسید به دوست من ، به دوستام تهمت میزد که دوستات همشون دخترای فلان طورین ، من بدبختم زنم از یه مشت ... حرف شنوی داره از من نداره و ... با این وجودم هیچی نگفتم ، از سکوتم حرصش گرفت یهو گیر داد باید گوشیتو بهم بدی دیگه منم طاقت نیاوردم خواستم از خودم دفاع کنم گفتم چه ربطی به گوشی داره میگفت دلم نمیخواد گوشی داشته باشی باید گوشیتو به من بدی ، الکی رفیق بازی رو بهونه کرد میگفت دوستات همشون فاسدن تو رو پر میکنن میشینی با اونا صب تا شب حرف میزنی اینجوری خل شدی .. هرچقدم من میگفتم ربطی نداره بیخیال نمیشد بعد رفت گوشیمو برداشت هرچی میگفتم انگار نه انگار باهاش حرف میزدم منم دیدم جدیه گفتم اصلا عمل نمیکنم گوشیمو بده ، لج کرده بود میگفت گوشیتو میگیرم عملم نمیذارم بکنی ، من اشتباه کردم خیلی اصرار کردم بهش اونم هوا برش داشت شرط گذاشت که اگه یه بار دیگه درباره هر عمل جراحی حرف بزنی گوشیتو میگیرم ازت منم از سادگیم گفتم باشه دید همه جوره دارم کوتاه میام دوباره گفت تلگرامتم باید روی گوشی من باشه ببینم با کیا چت میکنی از هرکیم خوشم نیاد بلاک میکنم ، دیگه سر این کوتا نیومدم انقدر بحث کردیم من از دهنم در رفت بهش گفتم میخوای ببینی از کدوم یکی دوستام خوشت میاد باهاش رفیق شی فکر کردی من نمیفهمم داد و بیدادش شروع شد هرچقد دلش خواست بهم فحش داد میگفت فکر کردی من مثل خودتم من اون موقع انقدر عصبانی بودم و رفته بود رو مخم که میخواد از دوستام تور کنه کوتاه نمیومدم میگفتم تو از دوستام خوشت میاد اونم جری تر میشد میخواست از خودش دفاع کنه من میگفتم بگو از کدوم خوشت اومده این همه فیلم درنیار ، اونم بلندتر داد میزد که من ساکت شدم اخرش گفت اصلا گوشیت دست خودت ولی همین الان دیلیت اکانت میزنی تلگرامتم پاک میکنی منم از مجبوری انجام دادم یکم اروم شد ...
بعد صبح زنگ زد گفت چرا انقد اصرار داشتی گوشیتو نگیرم من گفتم حوصله ام سر میره تو خونه تنهام گفت حوصلت سر رفت تی وی ببین من گفتم خوشم نمیاد یکم حرف زدیم اخرش گفت شب بیام گوشیتو میگیرم اینجوری خیالم راحت نیست :54:
نه تنها راضی نشد یه چیزیم مجبور شدم بدم همون دیشبم تعجب کردم کوتاه اومد چون اون از من بدتره به چیزی گیر میده ول کن نیست
ماجرای جراحیم فک کنم کلا منتفی شد عمرا با دعوای دیشب بتونم دیگه حرفشو بزنم :47: نمیخوام گوشیمو بهش بدم :54:
سلام عزیزم مرسی از توجهت :72:
فعلا که دیگه نمیشه کاری کرد ، با حرفت موافقم که خودم ممکنه حساسش کنم واسه همین هم سعی میکردم دیر به دیر به روش بیارم که اون زیاد حساس نشه فقط بفهمه من درگیرم ، باور کن
من اینا رو قبول دارم ولی خیلی سخته وقتی چیزی توی سرت رفته درش بیاری اونم درحالیکه میدونی چقدر راحت میشه حلش کرد الان جراحیمم به کنار حرصم گرفته انقدر واسم تصمیم میگیره ، من اختیار بدن خودم یا گوشیمم ندارم همش پشیمونم که چرا شغلمو ول کردم چرا درس نخوندم ، این فکرا میان تو سرم اونم جای اینکه منو حمایت مالی بکنه تا از این فکرا نکنم بدتر کاری میکنه غصه بخورم چرا استقلالمو از دست دادم
+ عروس پرنس هری هم خب شوهرش پرنس هریه که حتما ظاهر براش مهم نیست نه شوهر من که انقد به همه چی گیر میده بعد که من رو حساس کرد و چیزی خواستم که یکم خرج داشت میگه نه:47:
خدای من!
دختر جان تو چرا خودت شوهرت رو متوجه چیزایی می کنی که نباید؟ خودت بهش تلقین می کنی بدن من فلانه. خودت تو سرش می ندازی فکرایی بکنه که برای رابطه تون از سم کشنده تره. به جای این همه رفتار هیجانی و احساسی بی ثمر و مخرب برای خودت سرگرمی و مشغله ی مفید دست و پا کن. یه چیز تازه یاد بگیر. کتاب بخون. غذای جدید درست کن و از تزیینش لذت ببر. زندگی خیلی با ارزش و کوتاهه.