سلام دوست عزیز،:72::72:
آفرین و خداقوت به این همه جدیت، تلاش و پیگیری.من تمام تاپیکها و پستهای شما با نظرات و راهنمایی های همه ی دوستان رو خوندم.
قبل از هر چیز ، می خوام بگم که شما مرد خوبی هستید. خیلی خوب .. راستش ازهمون پستی که در مورد اتفاقاتی که در کودکی یاهاش مواجه بودید صحبت کردید در قلبماحترام ویژه ای نسبت به شما حس می کنم.. شما انسان فوق العاده ای هستید که تونستید با تسلط کامل به خودتون بر تمام مشکلاتی که سر راهتون وجود داشته فائق بیایید..شوخی نیست .. شما نه تنها خودتون رو نجات دادید بلکه در کمال شجاعت و قدرت حتی برادرتون رو هم به سمت شرایط قابل توجهی سوق دادید..
و امروز مردی هستبد موفق به لحاظ کاری و احتماعی با همسری که دوستش دارید و برادری که باعث افتخار و غرور شماست.. و اینها همه شایسته ی تحسینه .
نکته ی مهمی که در نگاه کلی به پستهای شما به چشم میاد اینه که تمام دستاوردهاتون ضمن اینکه با خواست، تلاش و جدیت و ممارست شما به دست اومده ،یک شاه کلید داشته و اون شاه کلید، آنالیز و کنترل تمام جزئیات مسیری بوده که شما ازابتدا تا به الان به کار گرفتید. هر چند به نظر میرسه در حال حاضر مسائلی وجوددارند که صرفا با کنترل همه جانبه، نتیجه ی دلخواه رو به شما نمیدن.
اجازه بدید نکاتی که به ذهنم میرسه رو به ترتیب اولویت براتون لیست کنم.
1- احساس می کنم رنجی پنهان در درون شماست ناشی از قضاوت شما نسبت به خودتون. اینکه در ناخوداگاه ذهن شما امیر نتونسته مادرش رو نجات بده چون کنترل کامل روی شرایط نداشته و این منجر شده به یک احساس ترس عمیق.. ترس از تکرار ناتوانی و از دست دادن های مجدد .. بنابراین ذهن شما امیر کوچک رو مقصر میدونه و ناخوداگاه به این باور رسیده که برای محفاظت از بویژه کسانی که دوستشون داره باید و باید با قدرت دست به هر کاری بزنه حتی کنترلگری شدید و خشونت ..
مشاور شما حق داره .. به نظر من ، اصلاح این قسمت از ذهنیت شما نسبت به شخص خودتون و واقعیت هایی که در کودکی باهاش مواجه بودید به طورکلی میتونه تغییرات اساسی در نگاهتون به مسائل امروزتون و روش حل اونها داشته باشه .. در واقع در بخشی از مسائل ،شما درگیر خطاهای شناختی عمیقی نسبت به خودتون هستید که درصورت موفقیت در رفع این نگاه، زندگی شما دگرگون خواهد شد. بنابراین صمیمانه خواهش می کنم در این مورد هم ، مثل تمام مواردی که با حساسیت و دقت و جدیت پیگیری میکنید، رفتار کنید.
2- به طور جدی فکرمی کنم بهتر می بود ازدواجتون عقب می افتاد و شما می تونستید پروسه ی درمان خودتونرو پیش ببرید تا به یک ثبات نسبی برسید.. اما در هر حال ، شما اکنون با همسرتون زیر یک سقف زندگی می کنید و به طور روزانه با مسائل و نکات متعدد و ظریفی روبرو هستید که به هر حال نیازمند راهکار مناسب هستند .. بنابراین به نظر میرسه راهی که انتخاب کردید برای به حداقل رسوندن تنشها، راه تقریبا بهتر و منطقی تر و البته قابل تحسینی باشه اما چون این موضوع به طور تنگانگی پیوند خورده با ترسهای درونی و واکنشهای هیجانی شما و همینطور عدم تمایل همسر شما برای حضور در جلسات مشاوره ،کمبود مهارتهای ارتباطی لازم در ایشون و عدم اطلاع ایشون از روند درمانی شما ،نیازمند دقت، صبر و زمان بیشتری هست که امیدوارم در امتداد زمان مثل فنر فشرده ازطرف شما یا ایشون، یک دفعه رها نشه که خدای نکرده منجر به آسیبهای جدی برای هردونفرتون بشه..
بنابراین با توجه به اینکه همسر شما تاکنون در مواجهه با نامه هایی که براش نوشتید بعضا رفتار همدلانه تری از خودشون بروز دادند پیشنهادم اینه که درنامه ای ضرورت پیگیری جلسات مشاوره از طرف خودتون و ایشون به طور مجزا و مشترک و نیازبه درک و همراهی ایشون در این پروسه رو به اطلاع ایشون برسونید اما لطفا در مورد ادبیات مناسب این نامه نگاری ،دقت کنید که منجر به سوء تفاهم نشه.
یادتون باشه پنهان کردن موضوع مشاوره یا .. به هر دلیلی از ایشون در دراز مدت نتایج مطلوبی نخواهد داشت.
3- فراموش نکنید راه تغییر دیگران ، از مسیر تغییر دیدگاه ما به زندگی عبور می کنه ..به این معنی که برای ایجاد تغییر در دیگران باید ابتدا خودت تغییر کنی ..
4- یادتون باشه درزندگی مشترک، یک مقصر صرف وجود نداره .. یعنی هر دو طرف به یک اندازه سهم دارند در موفقیت یا عدم موفقیت زندگی .. موفقیت یک زندگی تا حدود زیادی برمی گرده به نزدیک بودن طرز تلقی و برداشت همسران از خودشون ، همسرشون و نقشی که هریک به تنهایی و یا مشترکا در مسائل زندگی مشترکشون ایفا می کنند .. اگر به هر نحوی این طرز تلقی و باور از هم فاصله داشته باشه ،شکست این زندگی، دور از انتظار نیست.
به نظر من ،شما به جای اینکه اصرار داشته باشید به مقصر دونستن همسرتون در بخش عمده ای از مسائل زندگی و اتلاف انرژی برای اصلاح همسرتون از طریق نظارت به کوچکترین مسائلش و زیرسوال بردن رفتارهاش ،سعی کنید روی نقاط قوت ایشون سرمایه گذاری کنید .. همین روحیه ی ساده انگارانه ی ایشون که اتفاقا شما بسیار منتقدش هستید یکی از نقاط قوت در ایشون هست که باعث میشه نرم و با گذشت باشن در برابر وجه خشونت شما، هر چند کمبود مهارتهای ارتباطی در ایشون (درست شبیه شما) به چالش میکشه این ویژگی رو ..
5- تفاوت برداشت همسران در کاربرد بعضی از واژه ها، عموما بحرانهای عجیبی رو در زندگی به وجود میاره. مثلا بنده ،شخصا نسبت به کارکرد اصطلاحاتی همچون "وظیفته" ، "مجبوری"، "باید اجازه بگیری"،" حرف شنوی باید داشته باشی" و .. به شدت حساسم و اون رو توهین تلقی می کنم .. و با وجود اینکه اصولا شخصیت منطقی و درعین حال انعطاف پذیری دارم ، از همسرم انتظار دارم که در کاربرد همچین مفاهیمی دقت کافی داشته باشه .. چون معتقدم در زندگی مشترک هر چیزی که معنی اجبار از سوی یکی از طرفین رو داشته باشه اصولا فاقد ارزشگذاریه .. هر چی هم که نظر شما درست باشه چون جنبه ی اجبار و تحکم پیدا می کنه از سوی طرف مقابل ارزشش رو بیشتر از دست میده.. چون از واژه ی "مشترک" اینطور برمیاد که در مورد مسائل مبتلابه بایدمشترکا به یک تفاهم نسبی رسید .. تفاهم هم به این معنی نیست که چون شما میگی ، پس طرف مقابلت حتما باید بپذیره و اگر نظر موافق نداشت یعنی حرف شنوی نداره .. شما باید بدونید نحوه ی طرح مساله از طرف شما باید جوری باشه که ایشون خودش به این تشخیص برسه که نظر شما درسته .
ببخشید که اینقدر طولانی شد، در پستهای شما ریزه کاریهای خیلی زیادی هست که به اعتقاد من حل و فصل اکثر اونها در گرو بند اول مطالبی هست که براتون نوشتم وگرنه در مبحث مهارتهای ارتباطی شما پیشرفت خوبی داشته اید اما باید بدونید که اصلا کافی نیست، چون به محض اینکه نقطه ی درد شما فشرده بشه بلافاصله همه چیز برمی گرده سر نقطه ی اول ..
دوستتون دارم.:72::43:
و امیدوارم روز به روز موفق تر از دیروز باشید.