نوشته اصلی توسط
Amir A
ممنونم دنیا خانم
من اصلا اینجوری که شما نوشتین فکرم کار نکرد که بگم. تاحالا اصلا اینجوری فکر نکنم باهاش حرف زده باشم. خیلی خوب گفتین. فکر کنم اینجوری میگفتم خوشش می اومد و مقاومت نمیکرد درست میگین. خیلی آموزنده بود مثالتون. اتفاقا دوست داشتم به خودم میگفت با هم میبردیم. کاش اینجوری میگفتم
حتما تو اولین موقعیتی که پیش بیاد اینو امتحان میکنم
ممنون آقا رضا
من کاملا صادقانه نظرمو میگم. شما که منو نمیشناسین که بخوام به دروغ خودمو جور دیگه ای نشون بدم نفعی برای مسائلم نداره. از نظر من صمیمیت یعنی اینکه خودش بیاد بگه امروز با فلانی فلان جا رفته. خودش تعریف کنه. من اصلا نگفتم سوال جواب کردن های من که تازه باعث دروغ گفتنش هم میشه صمیمیت ایجاد میکنه بینمون. خودم شاکیم از این شرایط و حس میکنم فاصله مونو زیاد میکنه
ولی بی خبری هم همین نتیجه رو داره. اینکه من هیچی نپرسم اونم هیچی نگه بازم فاصله ایجاد میکنه
خب حداقل من باید بدونم اون کجا و با کی بوده یا نه؟ این حدم نباشه تو رابطه مون خودشم که نمیاد بگه دیگه هیچی. وقتی خودش نمیگه و ازم فاصله میگیره منم مجبورم به طریق دیگه بخوام به زور و با سوال جواب بفهمم چه خبره. برام هم مهمه گلدونارو با کی برده بود یا از کجا خریده بود یا حتی چه ساعتی اونجا رفته بود.
به محیط پیرامون درسته اعتماد ندارم و دلم نمیخواد زنم جایی باشه که احتمال سواستفاده و بی احترامی بهش هست. ولی اینکه نمیخوام در یک فضای بسته با چندتا کارگر قرار بگیره که اگه بخوان اذیتش کنن نتونه از خودش دفاع هم بکنه ربطی به بی اعتمادی به خودش نداره که. به خودش کاملا و صد در صد اعتماد دارم
راجع به نیازهای خانمها هم چرا که نه ممنون میشم توضیح بدین ممکنه نکته هایی باشه که ندونم و یاد بگیرم.