-
با سلام
شما اطمینان دارید همسرتون مشکل شان فقط ناراحتی روحی است یا شاید پای شخص سومی هم وسط باشه؟ منظورم خیانت نیست، شاید مسائلی مانند گرویدن به فرقه های انحرافی و مرید و مرادی دربین باشه. شاید در کانال و گروه هائی از افراد شکست خورده و بدبین فعال بوده باشند شاید ...
در کل من بودم یه مقدار روی محیط های مجلزی که خانم تان فعالیت داشته تمرکز می کردم که چه چیزهائی رو به مخاطبین شان آموزش می دهند یا القا می کنند. یعنی اول خیلی دقیق ریشه شروع و رشد مشکل رو پیدا می کردم بعد می رفتم دنبال حل آن.
(در همه گروه ها و کانال هائی که خانم تان حضور داره با یه شماره موقت و ناشناس عضو شوید)
-
سلام
احتمالا همسر شما درگیر پیش نویس نادیده گرفتن هستن
یعنی واقعیت با بالغ درونشون نمیسنجن
بلکه با پیش نویس نادیده گرفتن دوران کودکی میسنجن
یعنی یه جاهایی از زندگی را نادیده میگیرن و نمیبینن
یه جاهایی از زندگی رم ب پر رنگ و بزرگ نمایی می کنند
اون چیزی که به ذهنم اومد شما بهتره از علاقه همسرتون استفاده کنید و خودتان و همسرتان دنبال حل این مسائله که گفته میشود بروید
چهار رفتار مختلف نافعالی و بی تفاوتی
نادیده گرفتن
و حالات نفسانی
ردیابی های نادیده گرفتن این خیلی مهم
جدول نادیده گرفتن
حوزه های نادیده گرفتن
انواع نادیده گرفتن
سطوح یا وضعیت های نادیده گرفتن
نمدار و جدول نادیده گرفتن
استفاده از نادیده گرفتن
چهارچوب داوری و پیش نویس زندگی
ماهیت و عملکرد تحریف و توجیه
همزیستی سالم در برابر همزیستی ناسالم
دعوت به همزیستی
همزیستی نوع دوم
شاید همسرتون سیب زمینی داغ گذشته شو داشته باشه
مثلا زیر این پیش نویس نادیده گرفتن مهار مهم نباش در زمان کودکی داره
و چون می خواد اون حس حقارت جبران کنه با فرزند مخصوصا دخترون اینگونه بر خورد میکنه
یعنی مهم نباش تشخیص اولیه و نادیده گرفتن پیش نویس ثانویه می باشد
احتیاج به تحقیق بیشتر دارد تا نظر نهایی داده شود
-
سلام دوست عزیز اتفاقا دقیقا همسرم از زمانی که وارد یک کلاسهای خودشناسی بود فک میکنم پیشه شخصی به نام آقای آرام بود رفتن دقیقا وضعیتمون زودتر شد . به توری که باید سره یه زمان مشخصی موزیک های خاصی رو گوش بدن یا تو جایه خلوت یه حالت ریلکس مانند مثلا انگشت اشاره و شست دستو به هم بزارن و چشماشونو حدودا ۱۵ دقیقه میبندن انجام میده.
در مورد گروه های تلگرامی متاسفانه ایشون تلگرامشون پسورد گذاشتن و من نمیتونم دسترسی داشته باشم . در اینستاگرام من چندین بار دیدم خیلی از من بد دارن میگن که ناراحت شدم و اعتراض کردم که من را متاسفانه بلاک کرد.
-
می شه بفرمایید چه نکاتی رو به عنوان بدی از شما مطرح می کردن؟
و این که برای جدایی توافق مالی یا مهریه رو هم به میون کشیدن یا فقط طلاق می خوان؟
از لحاظ مذهبی چه طور آدمی هستن و بعد از این تغییرات رفتاری نسبت به گذشته اعتقادات و رفتار مذهبی شون تغییر کرده؟
قبل از این وضعیت هیچ وقت نسبت به این که شما بچه رو به ایشون ترجیح می دید اعتراض نکردن؟
-
اول باید از شما پرسید بعد از همه ی این رفتارها آیا هنوز به همسرتون علاقمند هستید و دلیلش چیه؟
شما علاوه بر مسئولیتی که برای تامین مخارج زندگی داشتید در زمینه های دیگر هم بسیار فداکاری کردید و این رفتار همسرتون بسیار عجیبه. آیا ناگفته ای هست که برای پیدا کردن راه حل نگفته باشید؟
شما بخاطر شرایط همسرتون در مقاطعی به شکل صحیحی مراعاتشون رو کردید ولی این مراعات کردنها ادامه پیدا کرده و تبدیل به وظیفه شده و همسرتون خط قرمزها رو رد کرده. بسیار بی معنیه که شما رو در محیطهای مجازی بلاک کنه.
با توجه به حرفهایی که زدید اول باید برای متقاعد کردنش تلاش کنید اگه نشد پای خانواده هارو وسط بکشید تا بدونه این رفتارهای نامعقول تقاص داره. شاید برای برگردوندن حریمها کمی دیر شده باشه ولی تلاشتونو بکنید.
-
راستش تمام لحظات خوبرو که باهم داشتیم تمام دوستداشتن ها و صداقتی که برای هم گذاشتیم فراموش کرده و فقط اختلافات کوچیک و بزرگی را به خاطر میاره، که واقعا خیلی محدود و خیلی واقعا اختلاف زیادی نبود.
ایراداتی که از من میگیره : کم حرف بودن البته کمی واقعا کم حرفم . عاشق باری کامپیوتری بودم البته واقعا خیلی مدت زمان کمی بازی میکردم اونم هفته یکبار شاید .و فقط اون زمانی و میدید که بازی میکردم .کلا ماشین دوست هستم و به سلامت و تمیزی ماشین اهمیت میدم و دوست دارم ماشین خوب سوار شم البته به اندازه درآمدم. لی هر ماشینی که گرفتم برای همسرم میدونستم و ایشون حتی بیشتر از من در هفته استفاده میکردن کما اینه چندین تصادف شدید هم انجام دادن که بار موجب شد من ماشینو تعویض کنم و در یکی دو مورد هم اشتباه کردم در انتخاب ماشین و اون میگفت تو چرا آدم ماشین بازی هستی و انقدر حساسی رو ماشین.خیلی اهل سفر هستم و بعد از ازدواجم هیچ سفر شخصی نرفتم و تمام تفریح با خانوادت بوده ولی همسرم میگه تو آدمی خیلی اجتماعی نیستی چرا دوست رفیق نداری.
برای مهریه بله متاسفانه یه روز پیام داد که مثلا بیا با آرامش بدونه اطلاع خانواده تمومش کنیم تا کسی از دخترمان تا خانواده اذیتی نشن و من برای اینه دستم جلو پدرم دراز نباشه یه ماشین اتومات برام بگیر و ماهی مثلا دوتا سکه بده تا خرجم در بیارم تا بعدا برم سره کار .
کاملا خانواده مذهبی هستن و همسرم کاملا مقید احکام اسلامی نماز و روزه ترک نمیشه دروغ تا این اواخر به هیچ عنوان نمیگفتن .حجاب چادر البته خودش دوست داشت تو مسافرتها آزاد باشه ولی با مانتو کاملا پوشیده. احل موسیقی هستن ولی خوده خانواده همسرم خیلی دیگه به این چیزا حساس هستن.
تو چهار و پنج سال اول زندگیمون دوست نداشتن بچه دار بشیم بعد خودشو گفتن بچه دار بشیم که یه دو سالی زمان درد تا دخترمان به دنیا آمد بعد چون من خودم خیلی بچه دوست هستم کلا مخصوصا دختر خودمو خیلی توجه میکردم به دخترمان و فکر نمی کردم این بائس رنجش همسرم بشه به طوری که مثلا شب که از سره کار میامدم تا دخترم چشمش به من میوفتاد خیلی سروحال میشد به طرف من میامد و همسر با ناراحتی میگفت گریه و بداخلاقیت برای منه خنده شادیت برای باباته برید باهم خوش باشین
- - - Updated - - -
بله من واقعا با تمام وجودم همسرم دوست دارم و نزدیک ترین دوست و همدم خودم میدونم و تمام این این مشکلات پیش آمده را واقعا مشکلات حیاتی نمی دیدم که باعث جدای بشه و درسته واقعا تو این مدت خیلی ازش حرفها و رفتارهای که باعث واقعا دلخوری شد میبینم و دیدم ولی به هیچ عنوان اون احساس سردی تو خودم حس نمیکنم و امید دارم با خوش بینی و تغییر در رفتارمون مشکلاتمون حل کنیم .
- - - Updated - - -
اتفاقا همسرم همیشه از پدر و مادرش ناراحت بود اون فرزند آخر خانواده بود یعنی دو خواهر بزرگتر و یک برادر بزرگتر از خودش دارن.و همیشه از احساس دوران کودکی میگفت که احساس میکرده همیشه نادیده گرفته میشده چون ۶ یا هفت سال بیشتر نداشته که خانواده همسرم نوه دار میشن و ایشون می گفتن من تا امدم بچه گی کنم دوست داشتم براشون ناز کنم تمام توجه خانوادم به نوه ها شده بود و دیده نمی شدم.و چون تو خانواده خیلی مذهبی بزرگ شدن خیلی خیلی محدود بودن .مثلا میگن هرچی برادرم میخواست براش فراهم بود ولی من چون دختر بودم برام جایز نبود و خیلی ناراحت بودن به طوری که کاملا از خانوادشون فراری هستن .
به شکلی که به هیچ عنوان با اعزای خانواده اجازه ورود یا پادرمیانی مه مشکلمونو نمیدن و هیچ حرفی رو ازشون قبول نمی کنه و دردو دلیم حتا برای خواهراشون نمی کنه.
-
سلام
به نظرم شما در مسئولیت های تان به عنوان مرد خانواده کوتاهی کرده و می کنید. گذشته که گذشت و کاریش نمیشه کرد.از حالا به بعد رو دریابید. یعنی چه که رمز گذاشته و ...
شما رو نمی دونم ولی من باشم باتوجه به اینکه وضعیت فعلی خانم ناشی از تاثیرگذاری فضای مجازی است ارتباط شون رو با این فضاها به کلی قطع می کردم.
درمرحله بعد هم به عنوان کسی که مسئولیت سلامت خانواده رو برعهده داره بدون اجازه ایشون گوشی شون رو ضبط می کردم و با کمک یکی از همین تعمیرکارهای موبایل رمزش رو باز و تمامی کانال هائی رو که عضو بوده اند بررسی می کردم.
ایشون قطعا ناراحت و شاید حتی دچار ناراحتی روحی هم بشوند ولی آب از سر شما و فرزندتان گذشته. باید تحمل کنید تا علت و ریشه وضعیت خانم تان مشخص بشه. اگر قابل دفع بود که اقدام برای دفع آن کنید و اگر هم نبود حداقل بدونید برای چی دارید طلاق می گیرید و درآینده جواب فرزندتان رو چی بدید.
یادتان باشه همسر شما چه بیمار و چه مجرم باشند در هر دو حالت حق تصمیم گیری برای شما و خانواده و حتی خودشان را ندارند. شما خودتون باید این مسئله رو حل کنید. اگر نمی تونید قاطعیت نشان بدید دیگه مشکل از خود شما است و شما رو باید سرزنش کرد.
والسلام
* "فک میکنم پیشه شخصی به نام آقای آرام بود رفتن دقیقا وضعیتمون زودتر شد"
لطفا در نوشته هاتون دقت کنید تا خواننده برای فهمیدن منظورتون مجبور به حدس و گمان نشه. قبل از ارسال یکی دوبار متن رو مرور و غلط یابی کنید.
-
من فکر می کنم خانم شما همواره اسیر خودترحمی بوده و شما متاسفانه به جای این که ایشون رو از این طرز تفکر خارج کنید با همراهی تون باعث شدید واقعا متوهم بشه که کارهایی که توی زندگی مشترک و در جایگاه یه مادر وظیفه داره بندی هستن که باید ازش رها بشه. شبکه های مجازی و مطالب بدون فیلترشون هم احتمالا این حس رو در وجودش تقویت کردن که همیشه مظلوم ماجرا بوده و دیده نشده و تا جوانه باید به خودش بها بده.
چند وقت پیش شنیدم خانمی با ظاهر کاملا موجه و با داشتن دو تا بچه مصرانه طلاق می خواد و در نهایت هم به خواست خودش رسید و نتیجه فقط این شد که بعد یه مدت با پیغام و واسطه و تمنا شوهرش رو راضی کرد به بازگشت دوباره به زندگی! اتفاقا توی یه جمع هم این خانم رو دیدم. واقعا خجالت زده و سرشکسته یه نظر می اومد.
البته نه می شه گفت خانم شما در صورت جدایی حتما به نتیجه می رسه که نباید زندگیش رو از دست می داده و نه چنین نتیجه ای خوش آیند خواهد بود.
به هر حال تو اقوام خودتون یا ایشون یه ریش سفید پیدا می شه که بتونه کمکتون کنه تا خانمتون متقاعد بشه روند مشاوره رو شروع کنه.
از ایشون بخواید به احترام علاقه ای که زمانی نسبت به این زندگی داشته همراهی تون کنه. بهش بگید کمکم کن که لااقل اگه به توافقی برای ادامه نرسیدیم من بتونم با جدایی کنار بیام. شاید جواب بده.
-
با خواندن زندگی شما من دقیقا یاد زندگی داییم افتادم...انشالله جریان شما مثل ایشون نشه ولی خیلی دقت کنین ....آنها بدون اطلاع دو تا خانواده رفتن جدا شدن با وجود دو تا بچه و این در حالی بود که داییم فکر میکرد دوباره میره با ایشون ازدواج میکنه و خود خانمش خسته میشه...اما متاسفانه از قبل خانمش با یه خانمی اشنا بود و نگو اون خانم بهش یاد میداده طلاق بگیر با برادر من ازدواج کن و هنوز عده بعد از طلاق نشده ایشون با اون اقا ازدواج کرد در حالیکه بعدا خانوادش فهمیدن ...اگر میدونستن نمیزاشتن ولی وقتی بقیه فهمیدن که کار تموم بود .....داییم بخاطر بچه هاش و اینکه ازدواج دوم با وجود دو بچه خیلی سخته بعدش واقعا پشیمون شد ...زنش فوقالعاده ساده بود و جتی خودشم بعدا پشیمون شد ولی چه فایده کار از کار گذشته بود دیگه
-
سلام
دقیقا همین جور که شما می فرمائید همش تو حرفا میگه من نمیخوام زندگیم همینجوری به بطالت بگذره .
هرچی میگم ما ۸سال بدونه مشکل اساسی زندگی کردیم مشکلاتمون انقدر حل نشدنی نیست آخه یخورده امیدوار به زندگیمان باش ولی خیلی تند برخورد میکنه فقط میگه ما از اول تو انتخابمون اشتباه کردیم من نمیخوام ادامه بدم دیگه. همش میگن تو این چند ساله چون من خواستم زندگی کنم به مشکل نخورده بودیم مگرنه همه چیمون باهم فرق داره.
متاسفانه هم خانواده من آمدن جلو که بدتر شد و رابتشونو با خانواده کلا قطع کردن به خانواده خودشونم زیاد اجازه دخالت نمیدن.
- - - Updated - - -
سلام
دقیقا همین جور که شما می فرمائید همش تو حرفا میگه من نمیخوام زندگیم همینجوری به بطالت بگذره .
هرچی میگم ما ۸سال بدونه مشکل اساسی زندگی کردیم مشکلاتمون انقدر حل نشدنی نیست آخه یخورده امیدوار به زندگیمان باش ولی خیلی تند برخورد میکنه فقط میگه ما از اول تو انتخابمون اشتباه کردیم من نمیخوام ادامه بدم دیگه. همش میگن تو این چند ساله چون من خواستم زندگی کنم به مشکل نخورده بودیم مگرنه همه چیمون باهم فرق داره.
متاسفانه هم خانواده من آمدن جلو که بدتر شد و رابتشونو با خانواده کلا قطع کردن به خانواده خودشونم زیاد اجازه دخالت نمیدن.