نوشته اصلی توسط
mehdi.ma.mm
وای وای وای
حرف ها و عصبانیتم از رفتار مادرت هیچی من خودم سر نظر کاربر ستاره آشنا داشتم از عصبانیت جنون میگرفتم دقیقا اخلاقش عین مادر شماست خانمان سوزترین و ویرانگرترین افکار و حرف هارو با کلام زیبا و ادای خیرخواهی میزنن باورکنید تنها فرقش با مادر شما ظاهر مهربون حرف هاشونه وگرنه هردو افکارشون فاجعه هست و دقیقا یک نفر با دو چهره متفاوت هستن
این مادر شما بسیار بی اندازه و مریض وار به شما وابسته هست و از ترس از داست دادنتون اینکارهارو میکنه و تمام افکار و کارهاش و زورگویی هاش از همونجاست وقتی با اینا به نتیجه نمیرسه با ایجاد ترحم های الکی میخواد شما رو تحت کنترل قرار بده(باور کن دروغ میگه سکته میکنه تا حالا کی واسه استقلال یافتن بچش سکته کرده مگه شما بچه اید که حرفشو باور میکنید) و متاسفانه این سطح تاثیرپذیری شما از ایشون در این سن بی اندازه بد هست تا وقتی که به ایشون وابستگی روانی داری ایشون همینن که هستن و با هیچی تغییر نمیکنن خواهشا حرف هیچ کسی که میگه فلان کارو کن حالا شاید عوض بشه قبول نکن کسی که پایه ای ترین و پیش و پا افتاده ترین مسائل روان انسان رو بلد باشه باید بدونه تغییر دادن دیگران تغییر غیرممکنه
راه حل شما فقط و فقط یک چیزه اینکه بری پیش یک روان شناس باتجربه و قدرت و شهامت و اعتماد بنفس و جسارت لازم رو کسب کنید تا دیگه به مادرتون اجازه این رفتار رو ندید اگه شما ایشونو کنترل نکنی ایشون شمارو کنترل میکنه دقیقا روزگارت میشه عین من با منم تا وقتی بچه بودم با زور و داد و دعوا کنترلم میکردن ولی در جوانی با تموم توان جلوشون وایستادم تا وقتی که محدوده ی خودتو محکم و با اقتدار مشخص نکنی و مادرتو مجبور نکردی باهات اونطوری که شایسته تو هست رفتار کنه نباید اصلا کوتاه بیای و گول کلک های بیخودشو بخوری مادر منم همش خودشو به مریضی میزد و میگفت کمرم میشکنه و میمیرم(فکر نکنید کار بدی میکردما این همه عزاداری و فیلم بازی کردنشون واسه خنده دارترین و پیش پا افتاده ترین مسائل بوده مثلا دو ساعت بیرون رفتن و قدم زدن)ولی حتی سرما نخورد باور کن راه دیگه ای نیست آدمی که مثل شما رفتار کنه چیز بهتر از این نصیبش نمیشه چطور میذاری کسی با سن و پیر و ناتوان بهت زور بگه؟؟؟؟
این مادرها با شخصیت وابسته یک ترس بی نهایت کشنده در ذهنشون دارن که همه روانشونو خورد میکنه اونم اینه که شما ترکش کنید دقیقا واسه همینم از خواستگار و ازدواج میترسه و میخواد کنارش زندگی کنید تا بعد ازدواجم بهتون زور بگه(به خدا قسم که بعد ازدواج یک درصد هم شانس تغییر رفتارش نیست خواهشا این دیوونگی رو نکن و نزدیک بهش خونه نگیر که تا آخر عمرت پشیمون میشی)شما با این اهرم میتونید حسابی مجبورش کنید رفتارشو عوض کنه(گفتم رفتارا شخصیت تا ابد همینه)حتی لازم شد و پولشو داشتی برو جدا ازش زندگی کن و بگو اگه باهام درست رفتار نکنی سر پیری ولت میکنم بدون شوهر و دخترت ببینم چیکار میکنی اون یکی خواهرمم میارم پیش خودم آزاد زندگی کنه
میدونم حرف هام به مزاج بعضی ها خوش نمیاد ولی تجربه ثابت کرده بعضی از انسان ها اصلا ذاتشون مریضه و تا مجبور نشن با کسی درست رفتار کنن درست رفتار نمیکنن اگه این کارارو کردی و بهش فهموندی که باید به استقلالت احترام بذاره که یک عمر راحت میشی البته بگم که واقعا سخته خانواده خودم حداقل تا چهار یا شاید پنج سال یک مکالمه واقعی نداشتیم و باهم توی یک خونه به صورت کاملا یخبندون زندگی کردیم اینا هم تا میتونستم آزارم میدادنم و کامپیوتر و گوشی و همه چیمو میگرفتن و منو به زور میبردم مسافرت های مذهبی و یکسری رفتارها که واقعا شایسته هیچ انسانی نیست که باهاش اونطوری رفتار بشه
ولی وقتی قاطعیت شما رو ببینن مجبورن بپذیرنتون و الان طوری شده که رابطمونم کمی بهتر و صمیمی تره و پدر و مادر هم دقیقا همون طوری که دوست دارم باهام رفتار میکنن(ولی واضحا از میل درونیشون نیست چون بعضی اوقات کمی آه و ناله میکنن و میگن کاش مثل بچگی هرگوش کن بودم)ولی متاسفانه این دلچرکینی من از رفتارشوت تو کودکی و تاسن بالا باعث شده هیچ وقت از باهاشون بودن هیچ لذتی نبرم و به چشم دشمن نکاشون کنم و همش فکر میکنم اینا منتظر فرصت هستن که منو دوباره به بند بکشن
ایکاش پدر و مادرا اینو درک کنن و به جای حمایت بهمون زور نگن و نعمت لذت بردن از وجود پدر و مادر رو از من و شما نگیرن که پدر و مادر واقعا تکرار نشدنی هستن ولی چه کنم که بعضی هاشون واقعا دوست نداشتنی هستن
و در آخر برو کمی آگاهی از روان انسان کسب کن که بفهمی کدوم که کدوم حرف های مادرت درست و کدوم غلطه متاسفانه مادرتون خیلی داره بازیتون میده و ازتون سواستفاده میکنه