RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
از همتون مثله هميشه ممنونم
دو تا ايراد كه همسر من داره يكي ماماني بودن و يكي گوشي بودنشه ، و به قوله مامانم اينا از بزرگترين معضلات زندگيته ، چرا كه نه با اين اتفاق كه صد هزار بار ديگه هم كه بفيته ؛ بازم مامانشو به من ترجيح ميده . نمي دونم من كه الان 9 ماهه عروسشم چه گلي به سرم زده ، كه من بخوام جبران محبتهاشو بكنم . غير از مطلك بار كردن و غرولند كردنو ، حسادت كردن و ديگري رو به رخ من كشيدنو ؛ جهازت بايد اين باشه و اون باشه و حقوقتو بايد خرج زندگيت بكني و .... در حالي كه من طبق گفته شما دوستان هم براش كادو گرفتم هم محبتش كردم (هم با زبون هم با عمل ) اگه تا صبح هم براتون بگم ، كم گفتم . اينقدر هست كه بخوام يه كتاب واسش بنويسم ( جالب اينه كه خودمم نويسنده ام )
امروز ظهر ديگه مامانم خيلي حالش بد شد و شروع كرد به گريه كردن كه تو كه يه خانوم مهندسي و اونهمه نازتو كشيدن و هزار برابر به خونواده شوهرت سري ؛ چرا بايد اينقدر بدبخت ميشدي ؛ مي بينم كه راست مي گفت . اينو يكساله پيش درست همين روزها بهم گفتن كه ببين ؛ اين انتخابه خودته ، تا اخرش هم بايد پايه همه چيز وايسي چون خودت خواستي . الان همه تنهام گذاشتن ، حتي اوني كه من به خاطرش با همه مقابله كردم ، اينجوري جوابمو داد و مادرش و انتخاب كرد و رفت ... انگار نه انگار من زنشم و چقدر به هم علاقه داشتيم
الان هم هر چي شما بگيد همون كارو مي كنم
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
عذر می خوام شما هم کم به مادرتون و حرفهای اون وابسته نیستید.بعد از این ناراحت می شید که همسرتون مامانیه!! یک مقدار جدی تر فکر کنید و مثل دو نفر انسان کامل بدون تاثیرپذیری تصمیم بگیرید.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
اینکه شما سری به خونواده شوهرتون که مادر بزرگوارتون فرمودند خوب مگه شما انسان عاقلی نیستید. مگر تصمیم نگرفتید. دیگه فکر کردن به اینطور مسایئل چه کمکی به رفع مشکل می کنه. صریح و در عین حال آروم با همسرتون صحبت کنید و بهش برسونید که بهترین مسیر تصمیم گیری خود شما و اونه برای زندگیتون ونه مادر شما و اون. شما و اون خیلی احساساتی عمل می کنید.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
نازنين عزيز
كاملا حق با توئه من نبايد اونقدر زود باهاش اشتي مي كردم كه الان اينقدر تحقير ميشدم ... اون بار هم خيلي جلوي مامانم اينا التماسم كرد ، فقط و فقط به خاطر ناراحتي قلبي مامانم اينكارو كردم . خدا شاهده كه ذره اي دلم راضي به اشتي نبود اما اينبار ديگه فرق ميكنه ديگه تصميممو گرفتم كه تحت هيچ شرايطي جوابشو ندم ، تا بفهمه كه زنش بيشتر به دردش مي خوره يا مادرش ؟
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
دوست من باور کن از رو هوا حرفی نمی زنم.
یعنی چی جلوی مامانم اینا التماسم کرد ؟؟؟ هر دوتون دارید اشتباه می کنید. هیچ وقت نباید اجازه بدی غرور همسرت جلوی خانوادت بشکنه همونطور که همسرت نباید جریان کتکاریتون رو به مادرش می گفت. عاقل باشید خواهشا.
دیگه جواب تلفن هاشو نده. باید بیاد حضورا ازت مهذرت خواهی کنه ولی نه جلوی مامانت اینا. بعد هم بنشین منطقی باهاش حرف بزن. حد و مرزتون رو مشخص کنید. یک ساله تو با شوهرت هستی. با خودت خلوت کن. خوبی و بدیهاشو منطقی دربیار و بعد تصمیم بگیر.
تحت هیچ شرایطی تلفن هاشو جواب نده تا بیاد خونتون.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
در ضمن اینم یادت باشه یک مرد هم زنش رو می خواد و هم مادرشو. یکبار دیگه جریان منو با دقت بخون. با دقت دقت. من الان واقعا نتیجه گرفتم.
دو شب هم خونشون بودم و کمتر از گل بهم نگفتن. هم من راضی ام هم همسرم و هم خانواده ها.
باید تعادل رو حفظ کرد. زن و مرد با هم می تونن نه تنهایی.
از تجربه دیگران استفاده کن.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماندگار
نازنين عزيز
اون بار هم خيلي جلوي مامانم اينا التماسم كرد ،
چه قدر رمانتیک! احتمالا بیشتر بذارید اینکارو بکنه نتیجه بهتری می گیرید.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
دوست عزیز sorena_arman خواهشا با تمسخر و کنایه صحبت نکنید.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار عزیز، خیلی متاسف شدم، به نظر من هم بهتره که صبر کنی تا همسرت بیاد سراغت، این قضیه برای من هم پیش اومد اما خدا رو شکر مادر شوهر من نه تنها ناراحت نشد بلکه بعدش هم خودش بهم می گفت کسی رو نبوس آرایشت خراب نشه.
میدونم که خیلی شرایط بدی داری اما صبر کن عزیزم..
:72:
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
من با تمسخر جواب ندادم. چیزی رو گفتم که احتمالا می خواستند بشنوند. فرق هست در چیزی که باید بشنوید و چیزی که می خواهید بشنوید!!
گاهی انسانها باید به این نتیجه برسند که تلخ ترین داروها موثرترین اونها هستند!
اینجا هم نظر هر کس محترمه خانوم نازنین غ.