-
خوش بحالتون که خانوادتون انقدر باشعور و فهمیده هست
کاش شما هم درست راجب شیشه تحقیق کنید شما این شکاکیت این رو الان میبینی نمیذاره از خونه تکون بخوری برو ببین طی چندسال دیگه تا چه توهمات ترسناکی کشیده میشه و به چه جنون هایی میرسه راستیش نمیخوام ناامیدت کنما ولی منم یک رفیق داشتم اهل همه چی بود شیشه و حشیش و ماری جوانا و اسید و همهچی واسه زنش رفت کمپ و کامل ترک کرد ولی بعد ازدواج میومد با ما ماری جوانا مصرف میکرد و میدونم دور از چشم زنش چیزای دیگه هم مصرف میکنه چون شماره ده تا مواد فروش داره تو گوشیش
باید بگم این روان گردان ها یا باید مثل من هر دو هفته الی یک ماه یک بار مصرف بشه کی طی محرومیت از اون هیچ عوارضی نباشه و حتی حالت رو بهتر هم کنه یا کلا قطع بشه بنده خودم یه اشتباه کردم یه سیزده روز عید رو شمال پیش رفیقم بودم با هم مصرف روزانه ماری جوانا داشتیم ولی بعد عید تا الان ولش کردم تا یک هفته کسی ازم سوال میکرد میخواستم خرخرشو بخورم و تیکه تیکش کنم و هرکی بهم کوچکترین چیزی میگفت از عصبانیت سریع از جمع میرفتم بیرون و تو تنهایی از شدت عصبانیت دیوانه میشدم شب تا هفت صبح بیدار بودم و از عرق و کلافگی داغون میشدم و هفت تا چهار ظهر میخوابیدم و با کلافگییه چیزی میخوردم بعد هشت شب میخوابیدم و چهار صبح از ضعف بیدار میشدم و میرفتم غذا میخوردم و از ارتباط دوستانه و دانشگاه هم موندم حتی اعصاب نداشتم با خانوادم حرف بزنم خلاصه روانی شدم تا خودمو پاک سازی کردم بعد اون سیزده روز عید من فهمیدم سومصرف مواد شوخی نیست و بیشتر از دو هفته یا یک ماه یک یک دفعه دیوانگی هست تازه این تجربه من بود از ماری جوانا اصلا نمیتونم درد کسی رو که مدت خیلی طولانی شیشه کشیده رو حتی تصور کنم که چقدر وحشتناکه میدونی چطوریه انقدر این روان گردان ها حس فوق العاده ای داره وقتی بعد ماری جوانا غذا میخوردم لذتشو مثلا تمام اجزای معجون رو تک به تک تمام تنقلاتشو حس میکردم و برام باور نکردنی بود این لذت و تاثیرات فوق العاده در لذت جنسی و لذتش داشت و حتی لذت یک قدم زدن یک حس تازه داره اصلا آدم خوش حال و مهربون میشه ولی بعد پاکی از هیچ غذایی لذت نمیبردم و همون عذا و بستنی هارو حتی حال نداشتم کامل بخورم مزش مثل غذای فاسد بود و لذت جنسی که کلا بی حس شده بودم حتی تحریکم سخت میشدم و ارضا نمیشدم و از ارتباط اجتماعی هم عصبانی و نفرت زده بودم از همه دنیا و خوشی هاش خسته بودم راستیتش از بعد عید که ولش کردم تازه چهار روزه میرم کلاس های دانشگاه و میتونم آدمارو مثل قبل دوست داشته باشم و حس خوبی نسبت به دنیا و خوشی هاش داشته باشم و کاملا سالم شدم و این عذابم حتی بعد یک دوره کوتاه مصرف باور نکردی بود تو اون دو هفته کلا کس دیگه بودم و خیلی طول کشید تا به لذت های کمتر که با اون مواد افزایشش میدادم عادت کنم و راضی بشم
حالا حتما شوهر شما با مصرف طولانی اونم کراک که واقعا نسبت به ماری جوانا روان گردان خیلی قوی تری هست درد ترک بدتری داره و از اون بدتر حال بعد ترکه که آدمو میکشه والا من رفیق کراکی ندارم ولی باورتون نمیشه یکی از رفیق های خیلی باهوشم که معتاد همین ماری جوانا شده موقع کارآموزی در داروخانه دارو رو از قفسه ور میداشت و میخوند بعد نمیتونست بذاره سرجاش چون یادش نمیومد از کجا ورداشته فکرشو بکن اگه تو جای حساس و مهمی مثل شرکت نفت باشه چه خسارتی به اونجا میتونه بزنه
و از اون بدتر این شکشون و اضطرابشون باور نکردنیه با عرض معذرت وقتی رفتیم در در خونه موادفروش ایشون موقع تصمیم گیری وقتی پول رو از من گرفت گذاشت روی پول خودش موقع تصمیم گیری توهم میزد مردم خیابونمارو زیر نظر دارن و من پولو ازش گرفتم چون میدیدم اصلا موجود زنده ای در خیابون نیست ولی انقدر این ترسیده بود که مردم دارن نگاهمون میکنن و دستمو محکم گرفت که از ماشین نرم بیرون و کلی خواهش کرد تو بمونم و بیرون خطرناکه باورتون نمیشه اینا سر کوچک ترین تصمیم چه عذاب باور نکردنی میکشن این رفیقمون حتی وقتی تو ماشینش مصرف میکردیم هی بهم گیرمیداد پنجره رو بکش بالا درو باز کن بعد من اینکارو میکردم بعد با اسرار و عصبانیت میگفت پنجره بکش پایین درو ببند مردم میفهمن داریم مصرف میکنیم(از باز بودن در!!!!!!!)و خودشم هی درشو انگولک میکرد بعد گفت اصلا بریم بیرون اینطوری پلیس راه از بوی ماشین میفهمه ما میکشیم؟!؟!؟!؟!باورم نمیشد این رفیق ما که در نهایت بی خیالی و بی اهمیت به غم دنیا زندگی میکرد به این وضع عذاب و استرس رسیده حتی واسه یک خرید از سوپر مارکت هم ازم ده تا سوال میپرسید خیلی دلم شکست بهترین رفیقم از دوران بچگیم اینطوری شده و این دل شکستگی بهم انگیزه داد که دیگه بعد عید اینطوری روزانه نکشم و برگردم به همون دو سه هفته یک بار ولی واسه همون هم کلی زجر کشیدم و مردم و دوباره متولد شدم
باید بگم روان گردان ترکش شوخی نیست من کهنتونستم رفیقمو راضی به ترک کنم ولی میدونم با عرض معذرت از بست قر میزنید و میرید روی اعصاب ما مردا که واسه(بازم عذر میخوام)ساکت شدنتون یه کار نمادی کنیم
باید بگم تا اندازه درونی و فقط و فقط درونی نه قر و فشار و محبت ترهم آمیز که طرفو بذاره توی رو دربایستی اگه خودش راضی به ترک نیست باید شما ترکش کنی وگرنه یک دقیقه هم وقت گذاشتن براش بی فایدست
این اتمام حجت رو با خودت بکن و این رفتار منفعلانه رو بذار کنار وگرنه اون چیزی که حقته سرت میاد(با موندن در این زندگی یعنی حقت همینه اگه میگی نیست پس برو بیرون)
و خدمت مدیران هم عذر میخوام انقدر بعضی چیزارو ناجور گفتم لطفا تا خود این خانوم نخوندن پستم ویرایش نشه لازم بود بعضی چیزارو بگم تا بدبختی رو درک کنن
-
عزیزم چاهی که بخوای به زور آب بریزی داخلش آب گندیده بهت میده.فقط همین.
-
سلام آقا مهدی حرفاتون درسته.ولی همسر من اصلا توهم نداره اتفاقا خیلی آگاهه و تیزه به اطرافش و باهوش فقط زپانیکه مصرف نمیکنه اگه بخوای در حالت عادی چیزی بش بگی تحمل نمیکنه و حالت جنون بش دست میده.من خیلییی دوسش دارم اونم همینطور و مطمئنم با رفتن من زندگیش نابود میشه دلمم میسوزه ولی اگه طی دوماهه آیتده جواب نگرفتم مجبورم اخرین راه رو انتخاب کنم چون تمام راه هارو باش رفتم بالاخره اونم اگه دوسم داره باید ترک کنه من سنی ندارم دلم میخواد مثله همه خانما جوونی کنم هرکی رو میبینم فقط حسرت میخورم هرچند مردایی هم هستن که سالمن و خون به دل زن و بچه کردن.از کوچیک شدن جلو خانوادم از این استرس ها خسته شدم.حتی یه مهمانی بخوایم بریم من باید استرس داشته باشم نکنه نیاد نکنه بحث بشه و ابروم بره و....خودم از این روزای تکراری خستم از اینکه حتی مانع پیشرفتم میشه و اصلا دلش نمیخواد من بیشتر از این پیشرفت کنم چون همش ترس داره.از دیروز تا حالا که مصرف کرده انگار فهمیده که من فهمیدم چون ترس رو تو کاراش میبینم ترس از دست دادنم .همش محبت میکنه هرچی میگم میپذیره .با تلفن هم با مامانم حرف میزدم از جفتم تکون نخورد و هی میگه به کی پیام میدی تو واتساپ.یا پول تو جیبی که بهم میده واسش توضیح میدم چکارش کردم یا جلو خودش خرج میکنم اما باز میگه چکار کردی.اونم من دختری بودم که هیچوقت ازم نپرسیدن پولاتو چ کردی نه پدرم نه مادرم و کلا خاموادم کار له کارم نداشتن هرجور داپ خواسته زندگی کردم.به این فکر میکنم که چرا کمترین چیزارو هم کنارش ندارم قبل اینکه 14روز بره سرکار رفت باخانواده خودش که پایینن خدافظی کرد اما بش گفتم حداقل به خانوادم زنگ بزن اونا اینهمه احترامت دارن تا حالا هزار خطا کردی خیچی بت نگفتن خو زنگ بزن خدافظی کن احترامه گفت باشه باشه و رفت سر کار و اومد و زنگ نزد بعدشم که اومد گفتمش میخوام برم خونه مامانم گفت هرروز نمیشه گفتم من الان دومین بارمیشه توهفته میخوام برم گفت میزارمت من میام میخوابم گفتم باشه منو گذاشت و اومد خوابید اونم چه خوابی که هرچی زنگ زدم جواب نداد اخرشم دامادمون منو رسوندخونه خودم.و میدونم این کاراش دیگه ربطی به موادنداره البته مقصر خانواده خودمن که انقدر احترامش رو دارن و خوبی کردن بهش و کمکش کردن.من از بی احترامی ناراحت میشم خیلی حساسم سر این موضوع امروزم گفت خانوادم میخان برن کربلا بیا بریم ببینیم کاری چیزی ندارن دیگه منفجر شدم گفتم دیروز رفتیم پایین سر زدیم بعدشم چطور من باید به اونا احترام بزارم اونم اونا که انقدر بم بد کردن و ازارم دادن بعد تو حتی خونه پدرم نیومدی گفت میام امشب بریم گفتم نیاز نیست گفت خو باشه گفتم همه چی یطرفه نمیشه منم متقابلن اینکارو میکنم چون داری با بی حرمتیات خستم میکنی مگه چکارت کردن.واسه عید هم دل منو خون کرد و خونه خواهر بزرگم نیومد تا اونا خودشون اومدن خواهری که 10سال بزرگترمه بعدم گفت چون ما دوباررفتیم و اونا نیکمدن گفتم دوبارش یبار من تنها بودم یبارم دعوت بودی باز هیچی نگفتم گفتمعیب نداره بیماره درک کردم و سکوت کردم تا خواهرم اینا اومدن ک رفتن ولی هنوز پا خونشون نذاشته ابروم جلو همه رفته کوچیک شدم.این جایی که داره درمان میشه اجازه سفر نمیدن بهش تا بعد پاکیش.ولی من 3ساله زنشم کجا بردتم چکار کرده واسم هم پولشو داره هم ماشین و جاشو .وقتیم سر کاره هم اجازه ندارم با خانوادم سفری جایی برم مگه چه گناهی کردم جز اینکه دوسش دارم و پا زندگیم موندم.ازش زده شدم و دوری میکنم چون احساس میکنم فقط وسیلم و فقط زنشم همین.دلم به هیچی خوش نیست خانوادشم تا بفهمن مشکل داریم باهم باهام خوبن همینکه جو اروم باشه یکاری میکنن متشنج بشه.چقدر به خواهر برادرام و خانوادم دروغ بگم و بپیچونم و حفظ ابرو کنم.حتی اندازه یه فرد معمولی زندگی نمیکنم.دست بزن نداره کاش همینم داشت تکمیل میشد.اخلاق هم که نداره.فقط میدونم دیگه خیلی خسته شدم نمیتونم باهاش ادامه بدم از طرفی میگم نکنه من تلاشی نکردم و زود دارم تصمیم میگیرم.خیلی بده تو زندگی باشی که تو هواست و نمیدونی تهش چی میشه.من خودم به کمپ اعتقادی ندارم و میدونم بیاد بیرون باز مصرف میکنه.در باره قر زدن هم من باعث اعتیادش نشدم از قبل ازدواج بوده اونم بخاطر اخلاقای مادرش اینو خودش گفته.من کلا صبور و ارومم و کم حرف .همیشه سعی کردم بهش ارامش و عشق بدم مخصوصا از وقتیکه متوجه اعتیادش شدم خیلی بیشتر کنارش بودم و درکش کردم...تجربتون بدردم میخوره چندین بار میخونمش ممنونم از همگی دوستان.
کاسپین جان درست میگین قبول دارم.هیچی بزور بدست نمیاد و بدستم بیاد موقته و بی ارزش
-
با اون شماره تماس گرفتید؟ چی گفتند؟
فکر نمی کنید بهتر باشه برای امنبت تون هم که شده این مدت 2 ماه رو با خانواده ایشون و با هم زندگی کنید؟ می دونم متخصص نیستم از اعتیاد چیزی نمی دونم ولی میدونم برای بعضی افراد تنفر و علاقه شدید (اگر همراه با ترس ازدست دادنش باشه) هر دو واکنش های مشابهی ایجاد می کنه.
پیشنهاد می کنم این چند ماه رو که می خواهید بهشون فرصت بدید بهتر استفاده کنید.
* این مشکل رو حتما به پدر و مادرتان بگوئید. نگران حفظ وجهه ایشان هم نباشید. (با عرض معذرت) به دلیل شرایط پدرتان حتما خانواده تان وضعیت شما رو به خوبی درک می کنند.
* سریعا به خانه پدری تان برگردید و تا قطعی شدن موضوع آنجا بمانید. دلیل
- هرچقدر شما بیشتر با ایشان همراهی کنید نتیجه معکوس می گیرید. برخلاف آنچه که فکر می کنید دارید بهش کمک می کنید. خیر شما ایشون رو در وضعیت اطمینان نسبت به خودتون نگاه داشته و انگیزه اصلی ترک کردن رو ازشون می گیرید.
- امنیت جانی ندارید. با همین اطلاعات مختصری که دارم به نظرم اگر ایشون به هروئین اعتیاد داشتند و دعوا و بحث بین تون نبود می توانستید امنیت بیشتری داشته باشید نسبت به اعتیاد به شیشه. توهم داشتن یا نداشتن رو هم قرار نیست همیشه شما متوجه بشید. می ترسم خدای نکرده ایشون به دلیل ترس از دست دادن شما به شما و خودشون هر دو صدمه بزنند.
- حتی اگر 3-2 ماه دیگه هم ایشون ترک کنند مدت زمان زیادی لازم است تا بشه اعتماد کرد که دوباره برنمی گردند. این مدت هم بر حسب هفته و ماه نیست. با سال سنجیده میشه. 1 سال. 2 سال. شما نمی تونید و نباید این همه زمان رو با ایشون بمانید و برای هر دو طرف مشکل ایجاد کنید. مشکل امنیت برای هر دو و کم شدن انگیزه برای ایشون.
اگر این دلایل رو قبول دارید دست دست نکنید. در زندگی گاهی چند دقیقه تفاوت های خوب یا بد شدیدی رو ایجاد می کنه. اگر دلایل رو کافی نمی دانید با متخصصان اون مرکز مشاوره تماس بگیرید و از اون ها سوال کنید.
وضعیت شما مانند بعضی کاربران دیگه نیست که دفع الوقت کرده و هیچ عملی انجام نمیدند. اون ها با بی عملی رابطه شون رو احتمالا از بین می برند اما شما هم زندگی و هم جان خود و همسرتان تان رو ممکنه درخطر قرار بدید.
موفق باشید :72:
-
ممنون از راهنمایی خوبتون یه دوست جان.نتونستم با اون مرکز تماس بگیرم چون همیرم همش توی خنوس و فعلا تنها نیستم .ولی امسب با همسرم صحبت کردم گفتم من دلم میخواد همسرم سالم باشه و جایگاه و وجهه ویژه ای توی اجتماع داشته باشه دوستدارم پدر بچم تو باشی ولی زندگیمون با ارامش و سالم باشه اما زیر بار نمیره و میگه من خوبم گفتم چه خوبی 4روز خوابی بعدم بیداری لااقل بزار کمکت کنم من همه جوره پشتتم فقط لطفا بخودت بیا قدر زندگی و عشقمون رو بدون میتونیم روزای قشنکتری داشته باشیم کنار هم و....با خانوادمم حرف زدم اول نپریرفتن ولی بعد که محکم صحبت کردم مامانم گفت به بابات کار نداشته باشه من پشتتم شده خونه رو میفروشم از اینجا هم میریم تو فکر هیچی نباش.درسته توهم نداره ولی رفتاری دیگه داره مثلا پوست دستشو بکنه و بره تو خودش و همش سرش تو گوشی باشه و رو یچیز حسابی زوم کنه طوریکه صدام در میاد.اصلا دوشخصیتیه.واسه قهرمم من یکبار رفتم قهر بمدت 4ماه اونم به پیشنهاد یکی از متخصصین اعتیاد بعد از چندماه تلاش واسه ترک و توی راه آوردن همسرم ولی وضعیتش خیلیییی بدشد.خودشو غرق کرده بود توی مواد بعدشم گفت باید کنارم باشی تا خوب بشم اینجوری نمیتونم و با کلی قول و وعده وعید برگشتم .امشب هم بابام بهش تو حرفاش گفت پسرم حواست رو به کارت بده باز کاری نکنی اخراجت کنن قدر زندگیتو بدون از دستش ندی داشت غیر مستقیم بهش میفهموند همسرمم متوجه شد و ترسید و گفت بریم خونه من حرکاتشو متوجه میشدم وترس رو تو چشماش خوندم چون پدرم بهش یجورایی تذکر مجدد داد.برای خونه هم ما فعلا طبقه بالا پدرش هستیم و نمیتونیم جابجا بشیم چون پولی که قرار بود دستمون برسه هنوز جور نشده.ولی خب طبقه بالا کاملا جداس اول سلامتی همسرم مهمه بعد باقی چیزا حل شدنین.حرفاتون درسته دلایلتون رو هم قبول دارم فعلا به حرف هر دو خانواده گوش کردم و 3ماه دیگه فرصت مبدم و صبر میکنم اگه حتی پیشرفتی ببینم جای امید داره .واسه ماکی هم خود جایی که میره درمان میگن 4سال باید بیاد حتی بعد پاکیش چون علاوه بر جسمش روانشم بایا بازسازی بشه این دو الی سه ماه هم ترک کنه واسه من امید خیلییی بزرگیه چون شیشه هر یروزش که نکشه یکروز بیشتر زندگی میکنه اینو دکترش گفت.نه من نمیتونم دست روی دست بذارم و چشمامو روی حقیقت ببندم باید مشکل حل بشه زنه پسر خاله خودشم که شوهرش شیشه ایه بااینکه میدکنست باهاش ازدواج کرد و دوتا بچه هم داره و اصلا واسش مهم نیست بهش هم گفتیم ولی سرشو کرده زیر برف من نمیتونم انقدر بی تفاوت باشم و فقط روزامو بگذرونم.درسته همسرم مواد خطرناکی مصرف میکنن اما چه توی دوران قهرم چه الان و چه حتی توی شدیییدترین دعواهامون انگشتش رو بهم نزده مثله بچش از من مراقب میکنه وقتی مهربونیاش و خوبیاشو میبینم زورم میاد واقعا حیفه اگه اعتیادش نبود شاید خیلی چیزا تو زندگیمون تغییر میکرد همین پرخاشش.عصبیانتش.بددهنیش.کف گفتنش.اخه پسری بوده که اهل نماز روزه بوده و همه سرش قسم میخوردن انقدر که هرکسی مشکلی داشته بهش زنگ میزده.خیلی دست و دلبازه و به ایتام و فقرا کمک میکنه حتی اگه خودش نداشته باشه کلا دلش صاف و مهربونه خیلیییی گاهی هم بیش از حد.واقعا دوراهیه سختیه واسم.تنهاش بزارم میدونم طاقت نمیاره اینو امتحان کردم تنهاش نزارم و بمونم پاش پس زندگیه خودم چی؟واقعا دوسش دارم خیلی زیاد بخاطر خوبیایی که داره .اما اگر بدونم با رفتن من و نبودنم حتی 2%احتماله خوب شدنش هست اینکارو هم با اینکه برام عذاب آور ترین کار دنیاست انجام میدم.وقتی رفت سر کار و ماموریت و تنها شدم حتمی به مرکز مشاوره زنگ میزنم و با خیال راحت کاملا در جریان همه چی میزارمشون.از همتون هم میخام واسم دعا کنید محتاج به دعام این روزا.فکر تنها گذشتنش و عذاب کشیدنه دوبارش و مر پر شدنش جلو چشمام داره عذابم میده وقتی بش فکر میکنم قلبم کنده میشه و بغض گلومو میگیره.اخه من و همسرم 5سال همدیگه رو میخاستیم و باوجود مخالفتای اطرافیان با سختی فراوون بهم رسیدیم هیوقت فکر نمیکردم تهش این بشه .باهم بزرگ شدیم و الان 8سالی میشه تو زندگیمه.عشقمون زبون زده همه بود.کاش بخودش بیاد کاش خدا معجزه کنه.خیلی این روزا برام سنگین و سخت میگذره همش میگم کی این کابوس تموم میشه.راهش هر چی باشه میرم فقط خوب بشه و شر این مواد لعنتی از زندگیمون ریشه کن بشه.حرفای همتون خیلی بدردم خورد و باعث شد با خانواده خودم و همسرم و حتی خود همسرم جدی تر صحبت کنم الان دیگه خیالم راحته خانوادم در جریانن و حامیم هستن فقط مجبورم این مدتی هم که گفتن صبر کنم و اینکه شاید امیدی باشه واسه درمان شدن اعتیادش...
-
سلام روناک جان
مینویسن و مینویسی ولی بی فایده.
ما حرفای واقعی رو میزنیم و تو ما رو توجیه میکنی، پس چرا اومدی؟
جالبه آخرشم میگی که از این وضعیت ناراضی هستی.
اون تایم و مهلتی که خانواده همسرت ازت خواستن هر دفعه واست تمدیدش میکنن. انقد به سر میگردوننت که همه چیو ببخشی... اونا الان نمیخوان جدا شی چون پسرشون مریضه فردا میره خونه خودشون اونجا مواد میکشه و آبروی اونام میره، از طرفی بذارنش کجای دلشون؟ باید بعد یه مدت دیگه جمعش کنن و .... مکافاتش.. خب پیش تو باشه بهتره.
از طرفی چرا شما انقدر یک دنده هستین؟ وقتی میگن دچار توهم میشه، میشه حتما. من کم نخوندم افراد معتاد خانوادشونو با چاقو کشتن و آخرش فهمیدن چه اشتباهی کردن.
دوسش دارم
خانوادم ندونن
نمیخوام برگردم
مهلت دادن
فلان و ...
با کربلا رفتن چیزی درست نمیشه، اون برای مریض سرطانیه که چاره نداره، نه یه مرد ۳۲ ساله که با وجود همسر آلوده مواد شده. بچه بیست ساله بوده بگیم سرش کلاه گذاستن خدا رو خوش نمیاد؟
شوهرت الان در وضعیت توهمه که هی میپرسه کجا و پول جیبیتو بازخواست میکنه.، یا اخلاقش و برخورداش. این یه ذره میل جنسیشم از دست میره تا کلا کیش و مات بشی.
عشق خیلی خوبه ولی این مدلش رو هیچکسی توصیه نمیکنه.
مادرتون زنگ زدین گفته زندگی خودته، عجب !!! این بی اعتنایی به ضرر شما تموم میشه ، ایشون که خودش قربانیه چرا؟ البته جای شکر داره میخوان کمکتون کنن.
ما نمیگیم ولش کن ، شما مثل یه مادر که بچشو میبره تا درب مدرسه و میفرستتش تو مدرسه ، شوهرتو همراهی میکنی با آرزوی سلامتی و عشق.. بهش میگی هر وقت خوب شدی من میام دنبالت میریم خونه خودمون، اما اینکه ایشون میگه خوبه، نه واقعا داره فرصت سوزی میکنه.
یه حرف قدیمی هست میگه دوست اونیه که تو رو سرزنش کنه و به گریت بندازه، اونی که باهات بخنده ازش فراوانه. تو، تو این اتفاق تلخ داری کمکش میکنه.. دلسوزی بیجا!
اگر مریضی بدی هم داشت این همه مینشستی خونه تا خوب بشه؟
مشاوره به درد تو میخوره یا شوهرت... من میگم تمام روزم با مشاوره حرف بزنی چه ارزشی داره؟ آخرش همسرته که باید عزمش جزم باشه.
من دیگه بهتون توصیه نمیکنم و اینجا پست نمیگذارم ، چون آخرش دوباره همه با هم بر میگردیم خونه ی اول .
در ضمن عزیزان بهتر از جان، خوانندگان آشکار و پنهان
عشق در سن پایین بسیار خطرناکه، دوست عزیزمون در سن ۱۴ سالگی یا بیشتر عشق رو تجربه کردن، شاید اگر اجازه میدادن کمی بزرگتر بشن و افراد بیشتری رو در سطح اجتماع و مکان های تحصیلی نظیر دانشگاه ملاقات کنن، ازدواجشون شاید ازدواج بهتری میشد. هیچ چیز در این دنیا قطعی نیست، اما از اشتباهات و تند روی ها فاصله بگیرین و هر چیز رو در زمان خودش شروع کنین.
در پناه خدا
-
سلام یار مهربان.حرفاتون درسته به اینجاش فکر نکرده بودم که خانوادش ازش خیتن ولی الان گفتین دقیق شدم و متوجه شدم طبق شواهادی که تو زندگیم باهاشون دارم خانوادشم نمیتونن تحملش کنن حتی سفر میخان برن میگن نه ما با شما نمیایم شوهرت اوقات تلخی میکنه پس درست گفتین.من تصمیمم رو گرفتم اون اگه اونقدر که من عاشقش بودم عاشقم بود یه فکری میکرد.و علی رقم میل باطنی خانوادم و اینکه نمیپذیرنم چون انتخاب خودم بوده مجبورم برم خونه پدرم و پی همه چی رو به تنم بمالم حماقتیه که خودم تو سن پایین کردم و الان باید تاوان بدم و چوبشو بخورم.از راهنمایی همتون ممنونم .من اگرم چیزی میگفتم فقط منباب علاقم بهش بود درست مثله زمانیکه با این دلایل به حرفای خانوادم گوش نکردم و تو نامزدی و عقد بازم این ارتباط رو ادامه دادم فقط چون دلم خواستش.دیگه نمیخوام حماقت کنم .فقط واسم دعا کنید چون تحمل اوضاع خونه پدرم واسم خیلی سخته ولی مجبورم برم
-
روناک عزیز
سلام
من و بقیه کاربرها نظر شخصیمون رو میدیم و به شما توصیه می کنم کمی فکر و تامل کنی
انقدرم زود و عجولانه تصمیم نگیر
الان که شوهرت داره میره سر کار تا دو هفته دیگم نیست
الان فلسفه رفتن شما به منزل پدریتون چیه؟با توجه به اینکه جو اونجا هم نامناسب هست
به نظرم یه خرده بیشتر فکر کن
راستش من راجع به مواد مخدر مختلف زیاد اطلاعاتی ندارم اینکه هرکدوم چه اثری داره
دقیقا رفتارهای همسرت چه جوریه؟ چند درصدش قابل قبوله؟چند درصد اوقات عصبیه؟
همسرت چند ساله توی شرکت نفته؟مگه اونجا تست اعتیاد نمیگیرن؟
چند ساله معتاده؟
شرکت نفتی ها درآمدشون خوبه تا حالا همسرت سرمایه خاصی جمع آوری کرده با کارش؟
به نظر من اگر برات خطر جانی نداره که اینو میتونی از همون مشاورا بپرسی بمون ولی شرایطی رو براش بذار
یکی اینکه به اندازه کافی پول در اختیار شما بذاره و سر هر چیز کوچکی بازپرسی نکنه
دوم اینکه رفت و آمدت با خانه پدر مادرت باید عادی باشه و ایشون در رابطه با رفتن شما به اونجا اعتراضی نکنه
سوم اینکه روند ترکش رو ادامه بده
به هر حال ایشون اقدام به ترک رو انجام داده این خودش یعنی رفتن نصف راه
شما که این همه موندی خوب یه مدت دیگه هم بمون
ولی منفعل نباش
نذار مجبورت کنه با خانوادت قطع رابطه کنی و نذار که از نظر مالی چیزی ازت مضایقه بشه
البته اینایی که گفتم به شرط عدم وجود احتمال خطر جانی بود
-
سلام فکور جان.من سوالاتتون رو بترتیب جوا میدم.
خانوادم بخاطر خصوصیات خوبی که داره میگن فعلا صبر کن تو این کلاس ها که میره جای امید داره ولی وقتی میبینم داروش رو مرتب نمیخوره و سی دی و کتابهایی که مربوط به کلاسشن تک و توک گوش میده ناامید میشم و رفتارای دیگه ای که میبینم انگار میخواد تربیتم کنه و اونجور که میخواد پرورشم بده مثلا قبل رفتن سرکارش گفتم زنگ بزن از خانوادم خدافظی کن پیچوند و بعدم شد ساعت1شب گفتم نزدی گفت فردا از سرکار میزنگم بازم زنگ نزد بعدشم که از کار اومد منو دم در خونمون پیاده کرد و خودش رفت خونه ولی با خانواده خودش همچین رفتارهایی نداره و همش فکر میکنه ناراحت نشن مثلا میگه بیا مایین به مامانم بگو کاری چیزی نداری من وقتی میبینم اینا یطرفس و با خانواده من اینجور نیست زورم میاد اولا میگفتم بخاطر اعتیادشه و نمیفهمه اما الان میفهمم خیلییی آگاهانه کارش رو میش میبره و همش میخواد کنترل کنه زندگی و منو به همین خاطر فکر جدایی هستم .واسه خونه پدرمم با خانواده دوطرف و همسرم صحبت کردم که همسرم هربار قول میده خوب بشه و یا نمیپذیره و میگه من خوبم و سعی می که ضعف دست من نده،خانواده خودمم موافق طلاق نیستن و بد میدوننش چون یکم سنتی هستن مخصوصا پدرم چون خودش اعتیاد داشته واسش چیز مهمی نیست و میگه بالاخره خوب میشه فقط بچه دار نشو ولی همه راه ها رو واسه خوب شدنش برو دیشب هم با مامانم حرف زدم واسه جدایی که گفت صبر کن شوهرت اونقدر بد نیست نشه تحملش کرد واسه طلاق دیر نیست عجله نکن و از این صحبتا که باز تو دلم خالی شد و بهشون گفتم باشه مزاحم شما نمیشم خودم میرم و تصمیم میگیرم بعد دیگه دید دارم ناراحت میشم گفت بخاطر خودت میگم وگرنه مگه مادرت مرده من مثله کوه پشتتم فقط میگم یکم دیگه هم صبر کن.
راجع به رفتارهاش:وقتی مصرف کنه خوبه مشکلی باهاش ندارم وقتیم مصرف نکنه فقط عصبیه و دوست داره بهانه بگیره و تنها آزاری که به من میرسونه همین خوابیدنشه مثلا دوروز میخوابه چون مصرف نکرده ولی کلا خانوادش میگن از قبل این مسئله هم عصبی بوده ولی نه به این شدت و مواد تشدیدش کرده.ولی سعی میکنه همه چی رو باب میل من دربیاره که ناراحت نشم.عصبانیتش زمانیه که بهش گیر بدی اگه گیر بدی عصبی میشه و برخورد میکنه ولی اگه کاریش نداشته باشی نه خوبه.همسرم کلا حدود 8ساله اونجاست.تست میگیرن ولی میدونه چکار کنه آدم زرنگیه فقط تو دوران عقد یادمه خانوادش گفتن تو برو خونه بابات ما میخایم سر اخلاق شوهرت بهش تذکر بدیم تو اینجا نباشی بهتره و منم ساده فک کردم بخاطر اینه نگو که دیدنش داشته میکشیده و متوجه شدن خواستن اخراجش کنن و شوهر خالش که کاره ای بوده اونجا نذاشته.الانم دلیل اخراجش مواد نبوده همین زود عصبی شدنش بوده وگرنه خیلی کاریه و خانوادش که رفتن پیش رئیسش التماس کردن و کارشو درست کرده گفتن تو سیستم هم که زدن گفتن بچه خوبیه فقط یکم زود جوش میاره و مغروره(اینو خانوادش گفتن من اونجا نبودم)اما حدس میزنم بخاطر موادش باشه.یباربه من گفت 2ساله اما بعد ها سر کلاس که باید اعلام کنن همشون که چند سال تخریب داشتن و چقدره تحت درمانن و اینا حرف که زد گفت 12ساله ولی من بروش نیاوردم.سرمایمون 30ملیون بود که دادیم واسه یه خونه شریک شدیم با مامانش چون شوهرم ولخرجه خواستم از دستش نره و الانم منتظریم سهممون رو مس بگیریم چون خونه افت کرد و ضرر کرد قرار بود خورد خورد بخریمش از مامانش که من گفتم دیگه نمیخواد.چون اعتماد به مادرش ندارم و اینکارو قبل شناخت تو نامزدی گفتمش انجام داد.
هیچ خطر جانی برام مداره و آسیبی به من نمیرسونه و خیلی تو فکر رفاهمه بعد از چند بار تذکر و بحث الان چند روزیه دیگه اصلا نمیپرسه پولتو چکار میکنی و....واسه خونه پدرمم آزاد گذاشتتم.از نظر مالی هم بهم خیلی میرسه از کل حقوق شاید 50تومنش رو واسه خودش برداره باقیش قسط و مول جیبی و نیازای منن.
مشاوره های کنگره 60هم گفتن اگر تهدید و خطر جانی نداره فعلا صبر کن میگن نباید انتظار داشته باشی انقدر زود نتیجه بگیری.درباره توهم نزدنش هم پرسیدم از اونا گفتن احتمالا چند مصرفست یعنی مثلا در کنار شیشه قرص یا تریاک مصرف میکنه که توهم نزنه.خیلی ها توی کنگره بودن از شوهر من بدتر که خوب شدن اما نمیدونم چرا من جواب نمیگیرم.ینفر اونجا بود شیشه رو تزریق میکرده زن و بچه هم داره پسره توهمات ناجور میزده خانمش میگفت غیر قابل زندگی کردنه و اومدم با خانواده شوهرم موقت زندگی میکنم میترسم ازش.اما چند ماه پیش پاکیش رو گرفت و کاملا خوب شد.نمیدونم دوراهیه سختیه.یکی میگه برو یکی میگه بمون...ولی هرچی بشه باید محکم باشم حتی پاش برسه پا رو عشقم میزارم و ترکش میکنم چون اونم باید یجایی علاقشو ثابت کنه .حتی بهترین مرده زمینم باشه نمیتونم اعتیادش رو هضم کنم یا باید خوب بشه یا نمیمونم بخودشم بارها اینو گفتم .چون نمیخوام فردا بچم تو جامعه چوب اعتیاد پدرش رو بخوره و بشه بچه مصرف کننده اصلا اینو نمیخوام.بااینکه شرایط خونه پدرم نابسامانه.ازطرفی درگیری بابام با داداش بزرگم سر قسط و بدهیاش چون خونشونو که داداشم باهاش وام گرفته و قط عقب افتاده داره بانک قراره بزاره حراج . پدرم درگیر برادر بزرگمه بخاطر گندایی که تو شراکت و خونه سازی زده و ورشکست شده و بابام داره کمکش میکنه.کلا اوضاع خونه پدرم بهم ریختس و بابام اخلاقیات بدی داره ...
-
عزیزم بسیار متاسفم اما اگه واقعا دوسش داری یه فرصت بهش بده جدای اعتیادششما خودت مهارتهای کمی در روابط زناشویی داری و اگر هم همسرت معتاد نبود بازهم این تنشها با اینگونه برخوردهای شما در زندگیتون وجود داشت !!!!
اینکه میگیهمسرم میخاد من تربیت کنه میخاد کنترلم کنه و.........
بعلت عدم شناختت از مردهاست
مردها باید حس کنند شخص اول خونه هستن و زن بهش تکیه داره نه برعکس
حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
شاید همین احساس قدرت کردن در همسرت و احساس مهم بودن در همسرت باعث انگیزه ترک اعتیادش بشه
شما تو این وضعیت داری بحران درست میکنی با مامانم مانش کردنها
بارها گفتم برای اینکه همسرتان مدافع سرسخت خونواده خودش نشه لطفا ایشون رو به خونوادش حساس نکنید و دایم درحال گله شکایت از خونوادش نباشید
برعکس هرچیازخونوادش خوبی بگیوحتی تشویق به رفت امد باهاشون بکنی همسرازونها دورتر و بهشما نزدیک تر خاهد شد دیگه سعی نمیکنه ازونها دفاع کنه یا گارد بگیره
دختر خوب با توجه به شرایط خانهپدریت و اینکه ایشون مرد خوبی هستن و تنها مشکلش اعتیاده و عاشقانه هم دوست دارین فعلا صبر کن
اما در این صبر لطفا درمورد مردان بیشتر مطالعه کن
اون سخنرانیهای دکتر یادت نره بکار ببر تا عزت و احساس مرد خوب و قویبودن به همسرت منتقل بشه و بخاطر عزت نفسی و اعتماد بنفس بالا ترک کنه
حتما علاوه بر کلاسها برای اینکه زودتر نتیجه بگیری برین پیش روانشناس حاذقچون باید از درون انگیزه پیدا بشه تا ترک در کوتاهترین زمان انجام بشه