نوشته اصلی توسط
من می دونم
سلام خوبی؟
بگو : خوبم :-)
ببین دوست من در پاسخ به شما، دوستان پیشنهادات خوبی ارائه دادن. من دیگه تکرار نمیکنم.
مجرد بودن دلیل بی انگیزه شدن در درس نمیشه.
هدفت رو از درس خوندن مشخص کن.
کمال گرایی رو هم ترک کن :-) البته قسمت منفی شو.
مهم : قبول داری بی انگیزگی فعلی ات ناشی از طرز فکر نادرست خودت و دیدگاه و جهان بینی غلط خودت هست یا نه؟ یا فکر میکنی چیزهای دیگه بی انگیزه ات میکنه ؛ مثلا تجرد و ...؟
دوتا خاطره از استاد شهید چمران یادم اومد ، دقیق بخونش. در یافتن الگوی مناسب خیلی کمک کننده هست. من مه استفاده کردم.
موفق باشی و انگیزه مند.
تقدیم به شما :
شهید چمران فقط یک عالم نبود که درپی ارضاء حس کنجکاوی خود باشد بلکه او کسی بود که در یکی از دستنوشتههای خود در آمریکا به خدای خود میگوید:
"ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو میخواهم ، چیزهایی است که فقط میخواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشتهام. از تو میخواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم."
دوم :
"فرض کن آمریکا هستی و در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا تحصیل میکنی در دانشگاهی که رقابت بین دانشجویان به حدی است که با وجود بدون مراقب برگزار شدن امتحانات کسی جرات تقلب کردن از دست دیگری را ندارد چون فقط 7 %از دانشجویان موفق به کسب نمره a و دریافت مدرک دکتری
در آن سال می شوند در دانشگاهی که پیروزی رقیب تو به منزله ی شکست توست.
با خود فکر کن اگر در چنین محیطی قرار داشتی حاضر بودی به بقیه کمک کنی و اشکاالت درسیشان را حل کنی.
شهید چمران در خاطرات دوران تحصیلش در دانشگاه کالیفرنیا می گوید رقابت آن چنان خصمانه ای بین دانشجویان وحود داشت که هیچ کس از ترس پیش افتادن دیگری جواب سوال هم کالسی اش را هم نمی داد با این حال من به همه کمک می کردم به خصوص در ریاضیات و به این موضوع در دانشگاه
معروف بودم.
و در همین دوران با خدای خود این گونه مناجات می کند . ای خدا من باید از نظر علم از همه برنر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعه بزنند باید به آن سنگدالنی که علن را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همی آن تیره دالن مغرور را به زانو
در بیاورم آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم .ای خدای بزرگ این ها که از تو می خواهم چیزهاییست که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام آنچه می خواهم آن چیزیست که تو ستور داده ای و می دانم که عزت و ذلت به دست
توست و می دانم که بی تو هیچم و خالصانه از تو تقاضای کمک دارم.
گویی عرصه جهاد برای چمران فراتر از کردستان و لبنان و ... بود و دانشگاه را هم سنگری می دانست برای دفاع از ارزش های مقدسش ....و وای بر من که خود را پیرو راه شهیدان می دا نم و ....
:72: