-
فکر میکنم یا شما سنتون خیلی کمه
یا خیلی نازنازی هستین
یا ذهنیت خوب راجع به خانواده همسر ندارین
یا خبری از مشکلات زندگیای مشترک ندارین که به این موضوع میگین مشکل
اول اینکه دسر درست کردن نه توهینه نه اصلا کار زشتیه,فکر نمیکنین این طرز فکر خانواده خودتونه که در این مورد مشکل داره و بهتر نیست یه تجدید نظری درش کنید؟
منم جای همسرتون بودم دلخور میشدم که حالا مگه چی میشه همسرم از الان باب مخالفتو مشکلو باز نکنه و یه دسر درست کنه؟
یه چیز کیک درست کنید که هم ساده ست هم در مسیر چیزیش نمیشه هم خوشمزه ست.
مادرشوهرتون گفتن دسر بیارین که دور هم خوش بگذرونید و اصلا شاید میخوان اینجوری با شما صمیمی تر بشن.
میگین جاریتون خودشیرین هستن.من الان خودمو گذاشتم جای جاریتون این اومد به ذهنم:خوبه والا میاد اینجا میخوره بعد موقع ظرف شستن و کار کردن میگه بدون دستکش کار نمیکنم.مگه دست ما از جنس پوست سوسماره؟مگه اون دختر شاه پریونه و منو از پشت کوه اوردن؟
مادر شوهرتونم میگه:اینهمه کار کردم حتی توی شستن ظرف ها هم کمک نکرد و میگه پوست دستش خراب میشه.مگه من وظیفه دارم بپزم بشورم بسابم؟
ببینم دعوتتون نکنن بهتون بر نمیخوره؟
سر همین رفتارا جاریاتون تیکه بندازن و قیافه بگیرن مشکلی ندارین؟
خودتون دارین مشکل درست میکنید.
از الان ترین کنین مسئولیت پذیری رو.سهم خودتون رو قبول کنید.
من فقط اولین باری که رفتم خونه مادر شوهرم و خواستم ظرف بشورم بهم یه تعارف خشک و خالی کردن که نشور.بعد از اون دیگه تعطیل شده و فکر میکردن من وظیفه دارم ظرفاشونو بشورم و کاراشونو کنم.رسید به جایی که مادر شوهرم همه رو دعوت میکرد خونه ش پاهاشو مینداخت رو هم میگفت مرررررررریم چای بیار.مرییییییم پیش دستی بیار....
اون روز خیلی بهم بر خورد و فهمیدم راهو عوضی رفتم بعد از اون دیگه خونشون دست به سیاه و سفید نزدم.جالب بود دخترشون همیشه چه اون موقع چه الان موقع کار خودشو میزد به دل درد و خواب بعد از کار حالش خوب بود و من بی زبون مجبور بودم کارای این خانواده پر رو رو انجام بدم فقط به این دلیل که بی زبون بودم و رودروایسی میکردم و احترام نگه میداشتم.ولی بعد از اون ورق برگشت و من دیگه هیچ کاری براشون انجام نمیدم حتی در قبال لطف هام تشکر هم نمیکردن.
اره اگر اینجوری بود رفتار خانواده همسرتون شما حق داشتین ولی توقعی که از شما دارن در حد عرفه و شما دارین کم لطفی میکنید و باعث میشید ذهنیت بدی از شما شکل بگیره.
نه مثل من ازون ور بوم بیوفتین نه این راهی که در پیش گرفتینو ادامه بدین.
-
زندگی بهتر عزیز،
این دوستمون هم تجربه ی افرادی مثل شما را شنیده که نگران شده. سوالش اینه که چیکار کنم موفق باشم. نکنه اشتباه کنم؟
نکنه امروز دسر ببرم، فردا بگن شام بیار، پس فردا مثل حیاط خلوت بگن بیا دیوارها را بشور.
خانم امیدوار،
به نظر من کاری را که می تونی انجام بدی و برات لذت بخش و قابل قبوله انجام بده،
ضمن این که حدودی از عرف و وظیفه ات را به عنوان مهمان ( نه الزاما عروس) در نظر بگیر.
اگه اصلا قصد صمیمیت با خانواده ی همسرت را نداری و می خوای مثل یک فامیل دور رفت و آمد کنی
دو سه ماهی یه بار بری نهار بخوری و برگردی و به جاش دعوتشون کنی و نهار بخورن و برن،
خب رسمی برو و بیا.
ولی باید اینو هم بدونی که با خانواده ی خودت هم بنا بر همین می شه ها.
همون طور رسمی باید برید و برگردید. دست به سیاه و سفید هم نزنید.
همسرت هم مثل پسرخاله ی عروس همسایه کوچه بغلی، توی ژست رسمی کنار خانواده ات بشینه و چند تا بله و خیر بگه و بلند شید برید خونتون .
شاکی نشی چرا با برادرم گرم نمی گیره، چرا با بابام صمیمی نمی شه.
برای من عملا این ممکن نیست و دوست ندارم.
دلم می خواد خونه ی اقوام نزدیک و دورم تفاوتی با هم داشته باشه.
دوست دارم راحت تر باشم و تو کارها مشارکت کنم. نه در حدی که دیوار بشورم، نه در حدی که بشینم پشت میز غذا بخورم و بعدش هم با یک تشکر تمومش کنم!
به هر حال خونه ی پدر و مادر یه کم باید صمیمی تر و راحت تر باشه.
خونه ی پدر و مادر همسر هم همونطور.
دوست دارید همسرتون مث مهمان هفت پشت غریبه بیاد خونه ی مادرتون؟
همونقد که صمیمت از همسرت برای خانواده ی خودت می خوای باید به خانواده اش بدی.
اما حد و حدود را هم طوری نگه دار که خودت اذیت نشی.
به نظر من دسر بردن کار شاقی نیست، شاید جالب نباشه چنین درخواستی در دوران نامزدی، ولی خیلی هم عجیب نیست.
بین بعضی فامیلها و دوستها رسم هست وقتی دور هم جمع می شن هر کس یه چیز کوچیکی می بره که سفره رنگی تر و پربارتر باشه.
شما این را مثل یک شیرینی در نظر بگیر که می خواستی از بیرون بخری و دست خالی نری خونشون.
تو کارهای خونه هم تا حدودی مشارکت کن. نذار بشه وظیفه ات. همیشه یه کار ثابت نکن.
چون اگه یه بار انجامش ندی انگار وظیفه ات را انجام ندادی. متنوع باش.
هر دفعه یه کاری را کمک کن. یه بار ظرف بشور. سه بار نشور. بذار عروسها و دخترهای دیگه بشورن.
یه بار با شور و هیجان برو تو آشپزخونه و سالاد و نوشیدنی و سس و همه مخلفات قبل شام را آماده کن.
یه بار ظرفها را خشک کن.
یه بار می تونی یکی از غذاها را آماده کنی. دم کردن پلو، سرخ کردن سیب زمینی ... نمی دونم هر کاری که هست.
نظر من اینه که تو مهمونی دسته جمعی نباید یه کار ثابت مال شما باشه.
اما مهمونی خصوصی ... وقتی خودت و همسرت می رید خونه مادرشوهر، تا جایی که می تونی کمک کن. بیشتر از مهمونی دسته جمعی.
چون به هر حال برای مادرهای مسن سخته. یه شب که شما اونجا هستید کمکش باشید. مثل مادر خودتون.
اگه اون دوستمون می گه مادرشوهرم که زنگ می زنه بیاد خونمون بهش می گم دقیقا ساعت چند؟ انگار داره میز رستوران رزرو می کنه !!
باید این را هم قبول کنی که وقتی مادرت زنگ زد و گفت می خواهیم بیاییم اونجا، اگه شوهرت گوشی را برداشته بود، بهش بگه دقیقا چه ساعتی می آیید؟ کی می رید؟
یه کم انعطاف و مهربونی به جایی برنمی خوره :72:
-
شیدا جان لطفا مطالبم رو کامل بخونید
من گفتم مثل من از اون ور بوم نیوفت و روش خودت رو هم ادامه نده چون از این ور بوم میوفتی.
سهم و مسئولیت خودت رو بپذیر نه بیشتر نه کمتر.
اینقدر مثل من شل نگیر که بخوان ازت سو استفاده کنن و بعد به خودت بیای و مثل من ازشون متنفر شی ولی کاری هم نکن که اونا ازت دلخور شن.
باید همه چیز دوطرفه باشه.
وقتی ایشون میرن مهمونی باید در حد خودشون و سهم خودشون به میزبان کمک کنن اینجوری جلوه بهتری هم داره.اینکه بگن دستکش ندارم و ...به بقیه حضار و کسایی که کاری انجام دادن توهین میشه که مگه ما چیمون کمتر از جاری اخریه که باید کار کنیم ولی ایشون نه؟
برای خودتون دستکش ببرید و یا از کرمی که همه خانما توی کیفشون دارن استفاده کنین.
جدا از همه اینا و ظرف شستن که یه نمونه بود من حس میکنم ایشون هنوز متوجه نیستن که حالا دیگه بهشون به عنوان دختر مجرد مامان که میتونه بنا به خواسته مادرش دست به سیاه و سفید نزنه نگاه نمیشه و دیگه مثل قبل نیست که کسی ازشون انتظاری نداشته باشه.
در حال حاضر از ایشون انتظار میره که مثل عروس خانواده و یه خانم کامل و مستقل که حالا خودش باید مسئولیت همه چیز رو به عهده بگیره رفتار کنن.
وایشون باید کم کم تلاش کنن که نقش جدیدشون رو هم یاد بگیرن و مناسب با اون رفتار کنن.
منم مجرد بودم با خانواده میرفتم مهمونی ظرف نمیشستم مدرم این کارو میکردن حتی خونه پدرم هم دست به سیاه و سفید نمیزدم ولی وقتی متاهل شدم حالا به من به چشم خانم آقای فلان نگاه میشه و از من انتظار میره مثل همه خانم های متاهل دیگه رفتار کنم نه دختر مجرد مامانم.
حالا دیگه من باید به نوبه خودم در مهمانی کمک کنم و سهمی رو به گردن بگیرم مگر اینکه حس کنم نیازی به کمک من نیست.
ایشون باید در همه زمینه ها به عنوان عروس اون خانواده سهم خودش رو به جا بیاره از نظر کمک,احترام,صله رحم,... نه کمتر و نه بیشتر