-
RE: معنای دوست داشتن
وقتی از دبیر گروه زنان روزنامه مطلع شدم که از مردی فداکار و صبور که از همسرش بعلت بیماری در منزل پرستاری و نگهداری می کنه عکاسی کنم پرسیدم: علت تهیه گزارش چیه؟ گفت: اینکه مردی چندین سال از خانمش پرستاری می کنه! و به پاش ایستاده! اینکه این اتفاق خیلی در جامعه ما نادره! و اینکه با تهیه این گزارش کمی بهش دلگرمی و امید بدیم! الان زنها و مردهای سالم همدیگر به زور تحمل می کنند همه چیز شده مادیات! روابط عاطفی رو به سردی و ناامیدی میره! فقر و شرایط بد زندگی اعم از عدم امنیت شغلی و بیکاری/ درآمد کم و مخارج زیاد/ نداشتن ابتدایی ترین حقوق شهروندی/ گرانی مسکن/ تورم دقیقه ای/ حضور کم در خانه چه مرد و چه زن (به لحاط مشغله کاری و دوشغله بودن) و ... هر روز باعث دوری انسانها میشه.
خانم (بدری مسیح پور) معلم مهربان دوره ابتدایی - ناراحتی قلبی داشتند. ایشان به اتفاق همسر مهربان خود مطب ها و بیمارستانها را جهت درمان زیر پا گذاشته و همیشه به خاطر ترس از عمل جراحی حاضر به درمان تاثیرگذار نمی شدند پا درد و تب شدید او را مجبور می کند که بالاخره سال 79 تصمیم به عمل جراحی بگیرد. پس از بستری شدن در بیمارستان و انجام عمل دریچه بیولوژیک را جایگزین می کنند. بعد از 48 ساعت از بیمارستان مرخص و به منزل می رود بعد از 4 روز به علت تب بالا و بدحالی خانم بلا فاصله او را آزمایش می کنند و متوجه می شوند دچار تب مالت شده. دکتر سفارش اکومری می دهد و مشخص می شود که دریچه بیولوژیک قلب در اثر عفونت پرتاب شده و خون از قلب دریچه و بطور وحشی فوران می کند. دکتر بلافاصله دستور بستری و عمل می دهد او می گوید: من تا حالا چنین خطایی نکرده بودم و بعد از این هم نخواهم کرد. این قضیه به من مربوط نمی شود. این بار بیمارستان دریچه قلب را خریداری کرده و کار می گذارد و ماجرا از همین جا شروع می شود. دریچه صنعتی شروع به لخته سازی می کند و مرتب لخته های ریز وارد گردش خون می شود او هر چند روز یک مرتبه بی حال و دچار تشنج می شده و بخشی از بدنش حالت لمسی می گرفته بالاخره یکی از این روزها دچار تشنجی شدید می شود و به کما می رود.
http://i30.tinypic.com/auw1v6.jpg
وقتی در خانه میزنی صدای آرام ولی نگران مرد را می شنوی.او در ورودی آپاتمان نیمه تاریک ایستاده. می مانی که سمت راست به پذیرایی خاموش بروی یا سمت چپ به اتاقی روشن که خانمش در آن خوابیده. زن آرام زیر پتویی رنگانگ دراز کشیده. لوله ای در بینی و لوله ای در حنجره دارد.تمام وجود زن اسکلتی را می ماند با پوششی از پوست. مرد پیشانیش را می بوسد و بر سرش دست می کشد با او حرف میزد: خانمم . اگه صدامو می شنوی چشمتو بهم بزن.عزیزم. فدای تو. زیبای من. این آقا اومده از تو عکس بگیره. میدونی چرا؟ از بس تو خوشگلی. وقتی کارم تموم شد هر چی با خودم کلنجار رفتم حرف نزنم نشد. گفتم: آقا کاری که تو داری می کنی خیلی بزرگه من قبطه این روحیه شما را می خورم اجر کاری که داری می کنی خیلی زیاده. هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت: ای آقا ! اجر؟ اجر تو بخوره تو سرم! چه فایده ای داره!وقتی عشقمو تموم زندگیمو ازم گرفتن اجرش به چه دردی می خوره این (همسر) همه چیز من بود من اینو می زاشتم جلوم و بهش نگاه می کردم و نماز می خوندم و شکر گذار خدا بودم که یه چنین زنی خدا بهم داده. حالا ببین چی شده یه مشت پوست و استخوان! بر پدر و مادرشان لعنت که منو خونه نشین و بدبخت کردن. می گفت: هیچ صدای نمی شنودفقط به نور و صدا عکس العمل هایی خفیف نشان می دهد قرار ندارم نمی توانم بنشینم. 5 سال است از خانه بیرون نرفته ام تمام رفت و آمدم به نانوایی یا داروخانه است وقتی بیرون هستم می ترسم نکند خلط راه گلویش را بگیرد همه ش نگرانم به سرعت خودم را می رسانم.وقتی می بینم آرام خوابیده و قلبش تپش دارد خوشحال می شوم من تازه فهمیدم این کیست او مرتب به کارگرهای محل کمک می کرده و خرج ماهانه شان را به عهده داشته. من نمی دانستم من هیچ چیز از خودم ندارم خانه را فروختم برای درمانش. شاگردهایش بعضی روزها می آیند و عین بچه کلاس اولی پای تختش می نشینند و زار زار گریه می کنند.سه سال است شکایت کرده ولی هنوز پرونده اش در نویت است. اوحتی توانی برای پیگیری پرونده را هم ندارد. 5 سال است نخوابیده و از ساعت 4 صبح از اتاق بیرون می رود چای دم می کند نان سوخاری را توی چای حل می کند و از راه بینی به او می خوراند در فاصله صبح تا ظهر به او آبمیوه و آب کمپوت می دهد شربت تقویتی می خرد و به او می دهد مرد همیشه در التهاب بوده و وقتی نماز می خواند صندلی همسرش را جلوی چشمش می گذاشته تا مبادا اتفاقی برای او بیافتد شبها دستش را روی سرش می گداشته تا با کوچکترین حرکتش بیدار شود. مباد دچار حمله شده باشد می گفت: هر کسی که بسوزه صورتش روشن می شود. اما من این سوختن را نمی خواهم. او 5 سال است دقیقه به دقیقه همراه همسرش بوده و اگر این لحظات طولانی شود او تنها دل به ضربه هایی می بندد که قلب همسرش را باز و بسته می کند. به نفس هایی که او را به زندگی شلال می کند.
http://i25.tinypic.com/2qb7hy1.jpg
-
RE: معنای دوست داشتن
پسري جوان که يکي از مريدان شيفته شيوانا بود، چندين سال نزد استاد درس معرفت و عشق مي آموخت. شيوانا نام او را "ابر نيمه تمام" گذاشته بود و به احترام استاد بقيه شاگردان نيز او را به همين اسم صدا مي زدند. روزي پسر نزد شيوانا آمد و گفت دلباخته دختر آشپز مدرسه شده است و نمي داند چگونه عشقش را ابراز کند!؟ شيوانا از "ابر نيمه تمام" پرسيد:" چطور فهميدي که عاشق شده اي؟!"
پسر گفت:" هرجا مي روم به ياد او هستم. وقتي مي بينمش نفسم مي گيرد و ضربان قلبم تند مي شود. در مجموع احساس خوبي نسبت به او دارم و بر اين باورم که مي توانم بقيه عمرم را در کنار او زندگي کنم!"
شيوانا گفت:" اما پدر او آشپز مدرسه است و دخترک نيز مجبور است به پدرش در کار آشپزي کمک کند. آيا تصور مي کني مي تواني با کسي ازدواج کني که براي بقيـه همکلاسي هايت غذا مي پزد و ظرف هاي غذاي آنها را تميز مي کند."
"ابرنيمه تمام" کمي در خود فرو رفت و بعد گفت:" به اين موضوع فکر نکرده بودم. خوب اين نقطه ضعف مهمي است که بايد در نظر مي گرفتم."
شيوانا تبسمي کرد و گفت:" پس بدان که عشق و احساس تو به اين دختر هوسي زودگذر و التهابي گذرا بيش نيست و بي جهت خودت و او را بي حيثيت مکن!"
دو هفته بعد "ابر نيمه تمام" نزد شيوانا آمد و گفت که نمي تواند فکر دختر آشپز را از سر بيرون کند. هر جا مي رود او را مي بيند و به هر چه فکر مي کند اول و آخر فکرش به او ختم مي شود." شيوانا تبسمي کرد و گفت:" اما دخترک نصف صورتش زخم دارد و دستانش به خاطر کار، ضخيم و کلفت شده است. به راستي بد نيست که همسر تو فردي چنين زشت و خشن باشد. آيا به زيبايي نه چندان زياد او فکر کرده اي! شايد علت اين که تا الان ترديد کرده اي و قدم پيش نگذاشته اي همين کم بودن زيبايي او باشد؟!" پسر کمي در خود فرو رفت و گفت:" حق با شماست استاد! اين دخترک کمي هم پير است و چند سال ديگر شکسته مي شود. آن وقت من بايد با يک مادربزرگ تا آخر عمر سر کنم!"
شيوانا تبسمي کرد و گفت:" پس بدان که عشق و احساس تو به اين دختر هوسي زودگذر است و التهابي گذرا بيش نيست پس بي جهت خودت و او را بي حيثيت مکن!"
پسرک راهش را کشيد و رفت. يکي از شاگردان خطاب به شيوانا گفت که چرا بين عشق دو جوان شک و ترديد مي اندازيد و مانع از جفت شدن آنها مي شويد. شيوانا تبسمي کرد و پاسخ داد:" هوس لازمه جفت شدن دو نفر نيست. عشق لازم است و "ابر نيمه تمام" هنوز چيزهاي ديگر را بيشتر از دختر آشپز دوست دارد."
يک ماه بعد خبر رسيد که "ابر نيمه تمام" بي اعتنا به شيوانا و اندرزهاي او درس و مشق را رها کرده است و نزد دختر آشپز رفته و او را به همسري خود انتخاب کرده است و چون شغلي نداشته است در کنار پدر همسر خود به عنوان کمک آشپز استخدام شده است.
يکي از شاگردان نزد شيوانا آمد و در مقابل جمع به بدگويي "ابر نيمه تمام" پرداخت و گفت: " اين پسر حرمت استاد و مدرسه را زير پا گذاشته است و به جاي آموختن عشق و معرفت در حضور شما به سراغ آشپزي رفته است. جا دارد او را به خاطر اين بي حرمتي به مرام عشق و معرفت از مدرسه بيرون کنيد؟!"
شيوانا تبسمي کرد و گفت:"ديگر کسي حق ندارد به کمک آشپز جديد مدرسه "ابر نيمه تمام" بگويد. از اين پس نام او "تمام آسمان" است. اگر من از اين به بعد در مدرسه نبودم سوالات خود در مورد عشق و معرفت را از "تمام آسمان" بپرسيد. همه اين درس و معرفت براي اين است که به مرحله و درک "تمام آسمان " برسيد. او اکنون معناي عملي و واقعي عشق را در رفتار و کردار خود نشان داده است
-
RE: معنای دوست داشتن
میدونین دوستی های امروز خیلی متفاوته . کم رنگ و ظاهری.
اگه دوستی و دوست داشتن عمقی باشه حتی اگر راه طولانی و پر و پیچ خم هم باشد این دوست داشتن عمیق تر و عمیق تر هم می شود. و گرنه پایانی جز سراب ندارد.
-
RE: معنای دوست داشتن
سلام .:72:
از دوستان خوبم و بویژه آرش ظریف بین و دقیق به خاطر این ارسالهای زیبا تشکر می کنم .
براستی معنای دوست داشتن چیست ؟
شاید باید به قوائد دوست داشتن فکر کنیم ؟ ...
به نظر شما احساسی که بتوان نام آن را دوست داشتن گذاشت دارای چه ویژگیهایی است ؟ چگونه ایجاد می شود ؟ و چگونه پایدار می ماند ؟
و قبل از این سوالها یک سوال اساسی : آیا انسان ناچار از دوست داشتن و دوست داشته شدن است ؟ و چرا ؟
به نظر می رسد بدون اینکه انسان دخالتی در این امر داشته باشد وجودش بسته به این احساس و ارزشمندیش در گرو تجلی این احساس است ... از تعاریف متفاوت و متنوعی که در اذهان مختلف افراد در خصوص این حس زیبا وجود دارد که بگذریم ... ناگزیر از قبول پیوند عمیق معنای انسان بودن با دوست داشتن هستیم ...
دوست داشتن چیست ؟ در وهله ی اول دوست داشتن یک حس است و در وهله ی دوم یک نیاز .حسی که در همه انسانها و به انواع و اشکال مختلف وجود دارد . دوست داشتن خدا ، دوست داشتن خویشتن ، دوست داشتن پدر و مادر ،دوست داشتن همسر ، دوست داشتن فرزند ، دوست داشتن دوستان و ....اما آیا صرفا داشتن این حس کافی ست؟ آیا اگر کسی ما را دوست بدارد کافیست ؟ آیا همه ی این دوست داشتن ها باید از یک خط مشی یکسان در اندیشه و رفتار تبعیت کند ؟ آیا برای پاسخ گفتن به این نیاز ، کافیست که ما فقط دوست بداریم ؟ و نهایتا دوست داشته شدن چگونه اتفاق می افتد ؟
براستی برای معنا بخشیدن به این حس و نیاز غریب و لذت بخش چه باید کرد ؟ چگونه می توان با تبلور ویژگیهای منحصر بفرد این احساس انسانی به انسانیت خود جلا داد ؟ مرز عبور از خط قرمز حیوان بودن (که به طور غریزی از این حس برخوردار است) و ورود به دنیای انسانیت کجاست ؟ آیا در حلقه ی سوزان دوست داشتن ، جایگاهی برای عقل و تفکر هم وجود دارد ؟ و سرانجام ، رنج شیرین دوست داشتن و دوست داشته شدن رهنمون انسان به کدام مقصد است ؟
خیال می کنم صرف نظر از نگاه فیلسوفانه ، باید و باید در جستجوی راهی و ابزاری بود برای هدایت این نیاز ...
هرچند انسان آگاهانه یا نااگاهانه دریافته است که دوست داشتن نیز ناگزیر از ضابطه و قانونمندی ست ...
نظر شما در این خصوص چیست ؟
-
RE: معنای دوست داشتن
دوست عزیز طاهره خانوم ممنون از لطفتون. در مقابل زحمات شما وبقیه دوستای گل این سایت فکر نمی کنم فرستادن 40 پست که اکثر اونها هم صرفآ copy-paste بوده قابلی داشته باشه و شرمنده ام که به خاطر 2 شغله بودن وقت نمیکنم بیشتر از این در کنار دوستان خوب این سایت باشم
-
RE: معنای دوست داشتن
دوست داشتن به زبون خودمون یعنی اینکه دلت براش بتپه با ناراحتی هاش ناراحت و با گریه های گریه و با خنده هاش بخندی دوست داشتن یعنی اینکه سلامتی ایش برات مهم باشه مثل دوست داشتم مامان بابا همسر فرزند .
-
RE: معنای دوست داشتن
می خواهم اعتراف کنم
خواهش می کنم گفته منو حمل بر تملق ندونید.
باور کنید من احساس می کنم به همه چیز و همه کس عشق می ورزم، اصلاً به کل جهان هستی از تنها خالق اون تا کوچکترین مخلوقش که با چشم دیده نمی شه مثل باکتری و میکروب و ویروس و حتی هسته درون اونها عشق می ورزم و از صمیم قلب دوستشون دارم، حتی اگر اون ویروس و میکروب مأمور شده باشه تا جونم رو از من بگیره.
باور کنید.
-
RE: معنای دوست داشتن
عشق یعنی انجام ندادن !
استادي با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک استادو شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده استاد بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه استاد و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی از شاگردان استاد از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"
استاد رو به شاگرد کرد و گفت:" این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی که محبوب را خوشحال می کند. اما این همه عشق نیست. بلکه چیزی مهم تر از آن هست که این رفیق دوم ما که در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتی در غیبت او خیانت هم نمی کند، دارد به آن عمل می کند. بیائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیاشی و عشرت نمی رود؟"
مرد دوم که سربه زیر و پابند اخلاقیات بود تبسمی کرد و گفت:" به نظر من عشق فقط این نیست که کارهایی که محبوب را خوشایند است انجام دهیم. بلکه معنای آن این است که از کارهایی که موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب می شود دوری جوئیم. من چون می دانم که انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، می تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار در آن دنیا و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمی آید خاطر او را مکدر سازم و به همین خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقی را در مورد خودم اجرا می کنم و نسبت به آن سخت گیر هستم. "
استاد سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت:" دقیقا این معنای عشق است. مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه می گذاری و چقدر زحمت می کشی و چه کارهای متنوعی را انجام می دهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است[/b]."
-
RE: معنای دوست داشتن
جمله اي ديدم كه شد راهنماي من در شناخت عشق و دوستي و....
عشق متعلق به امپراطوران بخشش است نه
گدايان پر توقع و نيازمند ترحم
حال هر چقدر بخششمان(چه مادي چه معنوي ) و نيازمان(چه مادي چه معنوي )به او تنهاي تنهاي بسيار بسيار بخشنده و بي نياز (مطلق )نزديكتر بود عاشقتريم حال به كسي ؛عقيده اي و....