-
من هم با نظر دوستان موافقم. چرا اینقدر مستاصل و اشفته هستین؟ من واقعا ته دلم خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم بعضی از خانم ها یا آقایون اینقدر در مقابل فرد یا افراد دیگه ضعیف و ناتوان هستن!
شما حق و حقوق مخصوص به خودتون رو در این زندگی دارید (ولی گویا ازشون بی خبرید که جهل به قانون رافع مسئولیت نیست!!! )و همسرتون به این راحتی نمیتونن بگن شما رو به خیر و ما رو به سلامت. باید تمام حقوق شما پرداخت بشه.
از سوی دیگه آویزون بودن و همیشه در دسترس بودن و جلوی چشم بودن اصلا ویژگی خوبی نیست و ما باید گاهی به بقیه یادآوری کنیم که از دست دادن محبت و توجه و حضور ما چه اثرات بدی میتونه براشون داشته باشه. یک هفته ای منزل پدر محترم حضور داشته باشین و استراحت روحی و جسمی داشته باشین و با تمرکز کامل به خودتون و شوهرتون و بچه تون و زندگیتون فکر کنین، همه ی رویدادهای زندگیتون رو آنالیز کنین و مطالعه کنین راجب حقوقتون به عنوان همسر، وظایفتون، وظایف همسرتون، جایگاهتون، میزان رضایتتون از زندگی متاهلی و ... قطعا به موارد خیلی خوبی خواهید رسید. گاهی ما ارزش و شان خودمون رو نمیدونیم و توی خونه بیشتر شبیه کارگر بی مزد و مواجب میمونیم تا یک خانم و از سویی گاهی اصلا مناسب و خوب با همسر برخورد نمیکنیم و جایگاه مرد بودنش رو متزلزل میکنیم. ببین چقدر همه چیز توی خونه تون اصولیه و چقدر نیست!
همچنین هر 2 تا رفتار همسر شما واقعا زشت بوده هم بردنتون به خونه ی پدری و هم تعویض قفل! خونه فقط متعلق به ایشون نیست و خونه ی شما هم هست! والدین شما به هر حال سنی ازشون گذشته و اون موقع شب با دیدن شما ممکنه فشار خونشون بالا بره، شوک عصبی بهشون وارد بشه، همسایه ای ببینه و ابروشون بره و ... من موردی رو دیدم که با انجام همین کار آقا و یک لحظه شوکه شدن مادر خانم، مادر خانم سکته کردن!!!! ایشون چطور به خودش جرات میده آرامش زندگی 2 نفر ادمی رو که سنی ازشون گذشته و نیاز شدید به ارامش دارن مختل کنه اون موقع شب!!!!ايذای والدین حرامه دوست عزیز که این نمونه ی بارز ازار و اذیت والدین شماست!
در آخر گر صبر کنی ز گوره حلوا سازی!!!یک مقدار صبر و تحملتون رو بالا ببرید و آرامش داشته باشین. اصلا به خانواده تون و خودتون نگرانی راه ندین و راحت بشینین و از لحظه لحظه تون نهایت لذت رو ببرین اما همون موقع که تو رو اورد خونه ی پدرت بهتر بود اس ام اس میزدی به پدر شوهرت و مادر شوهرت ( تا مدرکی هم باشه بعدا دستت که تو خونه رو ترک نکردی و این همسرت بوده که تو رو بیرون کرده) که پسرتون منو از خونه بیرون کرده ولی الانم دیر نیست مدرکی داشته باش که همسرت بیرونت کرده و این خودش قانونی نیست که مرد قفل خونه شو برای خانم عوض کنه.
مهم: بیرون کردن یک زن از خانه و حریم شخصیش رفتاری است که تنها ناشی از عدم تعادل روانی و یا فرهنگ و تربیت نامناسب فرد می تواند باشد. در صورتیکه بیرون کردن زوجه توسط زوج اثبات شود و در طی این مدت نفقه ای به زوجه پرداخت نشده باشد، زوج به دلیل ترک انفاق محکوم به حبس خواهد شد و زوجه میتواند نفقه را مطالبه نماید! و به دلیل عسر و حرج برای طلاق نیز اقدام نماید.
در هر صورت منصف باشین و عاقلانه به ضعف های خودتون و شوهرتون فکر کنین و تلاش کنین رفعشون کنین.
-
من تقریبا مطمئنم که همسرم زیر سرش بلند نشده.ما واقعا تو ۲۰ روز یکماه اخیر رابطمون فوق العاده بود. همسرم تو این چندسال ر اثر شک دائمی من حساسیت زیادی پیدا کزده بود به پرس و جو و عدم اطمینان من.چند بار اخیر هم که سر این قضیه بحث داشتیم(که البته مال ۱ ساله پیشه حدودا) به شدت ناراحت شد.چون همون ۴,۵ سال پیش فقط من اون خطا رو ازش دیده بودم و بعدش چیزی ندیده بودم.اما نمیتونستم فراموش کنم و بهش اطمینان کنم.فکر میکنم جمله من این حس و بهش داده که این چتدماهه هم که ظاهرا اعتماد داشتم بهش الکی بوده و شک من هیج وقت از بین نمیره .برای همین احساس شکست واقعی کرده. امیدوارک شماهم راهنماییم کنید که حسم درسته یا نه.من امروز پیش مشاور همیشگیم رفتم و با شناختی که از هردومون داشت و از توضیحات من بهم گفت قضیه فقط عصبانیت شدیده و بهونه و اینا درکار نیست. ولی همسرم هیچ جوری کوتاه نمیاد.به خواهرش گفته ما همدیگه رو نمیفهمیم و فقط آزار میدیم همو. چکار کنم تا همه چی درست شه.این که من انقد بی تابم نه به خاطر ذلیل بودن خودمه, بلکه بخاطر اینه که هکسرم واقعا آدم خوبیه و هیچی از عاطفه و محبت و مادیات کم نزاشته.من وااااقعا نمیخوام از دستش بدم.توروخدا بگید چکار کنم
-
شیده عزیز من کارشناس نیستم وفقط برداشت خودم از نوشته های شما میگم به نظر منم همسرتون فقط شدیدا عصبی شده از حرف شما با توجه به صحبت خودتون که میگید یک ماه اخیر روابطتون فوق العاده بوده احتمالا همه تلاشش رو کرده تا نظر و اطمینان شمارو جلب کنه و با یه جمله شما دوباره برگشته سر جای اولش حیفه حالا که شما همسر به این خوبی دارید که از نظر عاطفی و حسی و معنوی و مادی چیزی کم نذاشته به خاطر اشتباهی که چند سال پیش داشته و خودش هم متوجه شده و دیگه تکرار نکرده عدم اعتماد بینتون فاصله بندازه همه تلاشتون رو به کار بگیرید که اون ماجرا رو کامل فراموش کنید به نظر من به همسرتون یه پیغام بدید و بهش بگید که دوسش دارید و سعی دارید قطعا اون موضوع رو فراموش کنید سعی کنید بهش این حس رو بدید که تلاشهای اخیرش بیفایده نبوده و شما قدر زحماتش رو میدونید و باید رو خودتون کار کنید که گذشته رو کامل فراموش کنید بهش بگید که زندگی بدون اون برای شما و دخترتون سخته و چقدر به حمایتش احتیاج دارید امیدوارم هر چه زودتر زندگیتون شیرین بشه :43:
-
اگر شما اینقدر از همسرتون مطمئن هستید پس چرا به خودش نشون نمی دین؟
چرا با خودش متفاوت برخورد می کنید؟
بهتره به جای این که به ما بگید بهش تا این حد اطمینان دارید، به خودش این را نشون بدین.
تصور این که یه نفر دائم به چشم مجرم بهت نگاه کنه و بهت زخم زبون بزنه و بازجوییت کنه برای گناه نکرده، وحشتناکه !
به هر حال الان صبر کن تا کمی آروم بشه
اگه می تونی، حتی شده یک جلسه، ببرش مشاوره ... شاید به مشاور مشکل اصلیش را بگه.
-
ئیشب مادر و خواهر همسرم باهاش صحبت کرده بودند.دلیل این کارش و همینی که حدس میردم گفت.ولی نگفته نصمیمش چیه. من واقعا وضعیت روحی بدی دارم.از همه بدتر اینکه از خونه ام بیرونم. از لحاظ قانونی همسرم حق اینکارو داشته یا نه؟ تا کی صیر کنم و هیچ اقدامی نکنم؟ امروز به خواست خودم و توسط خواهرش برای من و بچه لباس آورد و بچه رو دم در دید.چقد باید بگذره تا عصبانیتش بخوابه؟ واقعا الان دلش برای ما و رابطه گرم و خونه صمیمی تنگ نمیشه؟الان جای ما تو خونه اصلا خالی نیست؟
-
چرا دلش تنگ می شه ...
هر کاری که ما می کنیم مزایا و معایبی داره.
بیرون کردن شما از خونه حتما براش احساسات بد و دلتنگی و ... داره
اما مزایایی هم داره
ایشون به مرحله ای رسیده که اون مزایا براش از این معایب مهم تر شده.
چقدر خوبه که خواهر و مادر همسرتون سعی دارند کمک کنند.
آروم باش و از این موضوع برای پی بردن به حرفهای دل همسرت و مشکلات رابطه تون استفاده کن.
کمتر گله کن و زیاد پیغام براش نفرست. سعی کن بیشتر گوش کنی ببینی مشکل از کجاست و تا چه حده.
نگران نباش. بر می گردی خونه ات :72:
اگه مشکل همسرت سرزنشهای شماست، بهتره اقدام قانونی نکنی
و یه دلخوری دیگه ته دلش ایجاد نکنی.
فکر می کنم از نظر قانونی بتونی شکایت کنی که در را به روی شما قفل کرده
اما شاید بهتر باشه فعلا اقدامی نکنی.
-
دیروز همسرم اومده بود خونه پدرم و با پدر و مادرم حرف زده بود. مشکل اصلیش و همین شک های من عنوان کرده بود. از پدر و مادرم بخاطر اینکارش عذرخواهی کرده بود , اما دلایل خودشو برای این تصمیم گفته بود.مثلا اینکه میخواسته حتما از پدرو مائرها کمک بگیره چون تو این چتدسال خودمون نتونستیم حلش بکنیم. و اینکه قفل درو عوض کرده بخاطر ین بود که مطمئن بوده من زود برمیکردم.و میخواسته مدتی ازهم دور باشیم.خلاصه از مادرم خواسته که با من صحبت کنه که رفتارم و به طور قطعی اصلاح کنم و یجورایی غیر مستقیم اولتیماتوم داده که رفتار من اگه باز تکرار بشه نمیتونه زندگی رو ادامه بده. من البته خونه مادرشوعرم بودم موقع صحبتاشون. حالا به نظرتون مادرم تماس بگیره باهاش و بگه که با من صحبت کرده و اشتباهاتمو قبول دارم یا صبر کنه تا ازون خبری بشه؟ و یه مورد دیگه اینکه من واقعا چجوری رو خودم کار کنم تا بتونم کامل اعتماد کنم؟ اگه چیزی حتی برام مشکوک اومد دیگه اصلا نمیتونم عکس العملی نشون بذم با این حساسیت های پیش اومده.راه درست چیه.
-
نه پیغام ندید وتماس نگیرید اگر همسرتون یا خوانوادش تماس گرفتند بگید احتیاج به زمان دارید تا در مورد صحبتهای ایشون ومشکلاتتون فکر کنید
کمی صبر کنید برای برگشتن عجله نکنید شان شما باید حفظ شه.
-
سلام
به نظرم بهتره خودت با همسرت تماس بگیری و ازش بخوای جایی بیرون منزل خودتون یا خانوادشون جایی مثل کافی شاپ یه ملاقات حضوری داشته باشید
یا اگر صلاح نمیبینی خودت تماس بگیری مادرت بگه شیده میخواد حضوری باهات صحبت بکنه
توی اون ملاقات بگو به دلیل علاقه زیادت به ایشون حساسیت زیاد پیدا کردی و البته با توجه به اون مورد کوچک که اتفاق افتاده ولی به هر حال به ایشون حق میدی که از این گونه جملات ناراحت بشن
سهم خودت رو از دعوای پیبش آمده می پذیری و سعی در رفع این دیدگاه و این طرز برخورد خواهی داشت
ولی ازشون بخواه که متقابلا ایشون هم مراقب باشن اختلافات بینتون رو از این به بعد علنی نکنن تا کار به دخالت خانواده ها کشیده نشه بگو اگر چیزی ناراحتت می کنه نذار روی هم جمع بشه حضوری به خودم بگو بالاخره هر کسی یه اشتباهاتی داره و من شخصا دوست دارم رفتارهای بدم همیشه اصلاح بشه و نقاط قوتم هم تقویت بشه پس لطفا از این به بعد با من گفتگو کن و نقاط ضعفم رو بهم بگو
دیگه همون موقع هم تصمیم بگیرید که لازم هست همون وقت به خونه خودت بری یا اینکه یه چند روز بعدش و تمام
-
ممنونم از دوستانی که پاسخ دادن.همسرم جمعه عصر اومد دنبالم و من الان خونه ام. اما حال خیلی پریشونی دارم.نه تنها نتونستم رفتارم و اصلاح کنم بلکه فکرم دنبال بدترین انفاقاست.احساس میکنم مغزم درحال منفجر شدنه.همش ناخوداگاه دنبال نشونه ای میگردم که ثابت کنه وقتی من نبودم زنی توی خونه بوده.در صورتیکه وقتی منطقی به قضیه نگاه میکنم میبینم اون کسی که ۱۱ ساله میشناسم امکااان نداره اینکارو بکنه. از طرفی وقتی همسرم میاد از دلایلش برای تعهد به زنذگیش برای پدر و مادرم توضیح میده امکان نداره این ریسک و بکنه همونشب کسی و به خونه بیاره.کلا ازین فکرای منفی تو سرم پر شده همش یچیزی من و هول میده به سمت اینکه وارد فیس بوکش بشم در صورتیکه میدونم این بار عواقب چنین کارایی چیه.خدا به من کمک کنه.حال خیلی بدی دارم.
ار طرف دیگه ناامید ناامیدم.من خیلی واسه زندگیم انرژی گذاشتم هم بقیه حسرت زندگیمو میخوردند هم خودم با توجه به عاشقانه های همسرم فکر میکردم از زندگیش راضیه.ولی همه چی مثل آوار رو سرم خراب شده.آبروم که پیش همه رفته.همسرم هم که تا یک قدمی طلاق رفته. دیگه سردرگمم اصلا نمیدونم چکار باید بکنم دیگه.
هر چی گشتم تو سایت مطلبی در مورد اعتماد و مثبت اندیشی و ... پیدا نکردم.ممنون میشم کمکم کنید.