-
بخدا من اونی نیستم که شما میگید فقط واسه همدردی وکمک شما دوستان اینجام متاسفم که من هرچی میگم شمایه جور دیگه برداشت میکنید ...شاید واسه اینه که یه سری تو این انجمن از احساسات دیگران سو استفاده میکنند ...لیلیاجان بخاطر فرزندم وعشق به همسرم نمی تونم طلاق بگیرم.خواهش میکنم اگه راهکار خوبی دارید که تاثیر گذاره واین حس خواهرم وتغییر میده بهم بگین ...داستان سرایی م نمیکنم شاید از دید شما زندگی من مث داستانه...گفتم تو ده هستیم سرزمین عجایب نیس ولی ما جنوبیها تو مناطق خارج از شهرمون زنها زیاد ازاد نیستن بیشتر با شوهرم بیرون میرم یاخو اهر شوهرم نمیخوام کسی از این موضوع باخبرشه ...واسه همین گفتم به مشاور دسترسی ندارم...
-
با سلام
به نظرم اولین کلید حل این مشکل آرامش شماست .
این قضیه را ، یه مشکل غیر قابل حل برای خودتون تفسیر نکنید .
ok
..........................
خب ، یه خانم در مدیریت زندگیش باید رهبر باشه !
یه رهبر یعنی باید بدونه کجا مهربان باشه ، کجا قاطع باشه و ......
قاطع بودن با دعوا فرق میکنه ! قاطع بودن در مورد شما یعنی تذکر برای نجات زندگی !
به کی ؟
به خواهر - و همسرتون .
..................................................
به نظرم همسران باید بتونند با هم همدردی و همدلی کنند !
می تونید نامه ای به همسرتون بنویسید و نگرانی خودتون را به عنوان یه زن از این شرایط بیان کنید .
باید حد و مرزهای مشخصی برای خودتون مشخص کنید و هر دو به آن احترام بذارید .
می تونید قاطعانه و مودبانه در این مورد با همسرتان گفتگو کنید !!!
و ازش بخواید رفتار قاطعانه داشته باشد در قبال دیگران
برای چی ؟
برای اینکه زندگیش خراب نشه .
سپس موارد بالا را در قبال خواهرتان انجام دهید .
در قبال خواهرتان اگر موارد بالا را موثر نمی دانید از یه شخص ثالث استفاده کنید ( مثلا برادر - مادر و ......)
....................................
برای اینکه مسیر را درست تر بری عضو انجمن آزاد شو و از کارشناسان مشورت بگیر ( به صورت مجازی )
این جا :
انتخاب و پرداخت حق اشتراک در همدردی
موفق باشی.:72:
-
ممنونم باغبان گفته ها و راهنمایی هاتون عالی بود تو این چن روز شما اولین کسی بودید تواین انجمن که باورم کردید.شوهرم بعد از دعوایی که اوایل داشتیم ودرخواست طلاق من خیلی ترسید که بازم زندگیش بهم بریزه واسه همین باخواهرم خیلی سرسنگین برخورد میکرد وتواین چن سال بعد ازون دعوامون هیچ مشکلی از طرف شوهرم نمی بینم ولی خواهرم ول کن این قضیه نیست وحتی با اخطارهای غیر مستقیمی که بهش میدم نمی تونه درست رفتار کنه ...طوری که اگه فرد غریبه ای رفتار و برخوردش و ببینه میفهمه که معمولی نیس واینو حتی عمه هامم متوجه شدن که من انکار کردم بخاطر ابروی شوهرم وخواهرم وگفتم فقط خیلی باهاش صمیمی بوده قبلا و واسه همینه...حس میکنم این رفتارهای خواهرم فقط با ازدواجش حل میشه..تو روخدا واسم دعا کنین همه چی به روال عادی برگرده...خیلی دردناکه کاش به جای خواهرم یه فرد غریبه بود...بعضی وقتها واقعا ازش متنفر میشم وقتایی که شوهرم میاد اون با عجله میره ادکلن میزنه ارایش میکنه ...ولی باز با خودم میگم تنها خواهرمه شوهر کنه خودش از این رفتارهاش پیشمون میشه...از اینکه با برادرمم حرف بزنم دودل شدم که نکنه ازم لجش بگیره وبدتر شه وزندگی مو بریزه بهم خلاصه حس میکنم تویه باتلاقم که بهر طرف برم باز گیرمیکنم
-
سلام. خواهرتون چند سالشون؟شاىد خواهرتون ىکسرى کمبودها توى زندگىشون هست که عاشق همسر شما شدن. سعى کنىد اون کمبودها رو از بىن ببرىد رابطه اىشون با پدر و برادرتون چگونه است زن مثل گل مىمونه توجه مى خواد وقتى بهش توجه نشه ىا افسرده مىشه ىا از راه هاى غىر متعارف توجه کسب مىکنه
-
پدرمون فوت کردن برادرمم بعد از فوت پدرم خونه شو از ماجدا کرد نمیدونم شاید کمبود محبت باشه ولی این همه پسر چرا فقط شوهر من:302: