-
سلام به همه دوستان ، یه مدت بیرون کار میکردم خیلی خوشحال بودم و یکم از اعتماد به نفس از دست رفتم برگشت ولی هر شب همسرم یه گیری میداد که دیگه سر کار نرم محل کارم تا خونه نیم ساعت فاصله بود که با سرویس میرفتم،خیلی وقتا نزدیکای شرکت که بودم زنگ میزد مثلا شناسنامت کو یا کارت ملی یا... اگه میگفتم تو کیفمه میگفت همین الان برام بیارش میگفتم دیگه رسیدم شرکت و دیرم میشه نمیتونم برگردم میدم پیک برات بیاره شروع به فحاشی میکرد که یا الان خودت میارش یا میام دم شرکت ابروریزی، منم مجبوری برمیگشتم و با یکی دو ساعت تاخیر میرسبدم سر کار بعضی شبا هم بهونه میاورد که فردا نرو سر کار من خونه هستم دلم میخواد زنمم خونه باشه...خلاصه هر روز با استرس میرفتم سر کار حتی یه مدت تیک گرفته بودم یه مدتی هم رعشه دست ،بخاطر بینظمیم چندین بار سرکار عذرم و خواستن همسرم همش به خونوادم میکفت من از زندگیم راضی نیستم نمیخوام زنم بره سر کار مامانمم میگفت بشین خونه نهار تازه واسه همسرت اماده کن تابه زندگیش دلگرم باشه خلاصه که بعد دو سال از سر کارم اومدم بیرون...
اسرین عزیر
من یه بار رفتم دادگاه دنبال کار های طلاق شوهرم برگه ها رو تو کیفم دید و بعد یه کتک مفصل زنگ زد خونوادم که لیاین ببرینش دخترتون مبخواد با ابروی من بتزی کنه خونه بابام که رفتم یه کتکی هم از مامانم خوردم که اگه بخوای ابروی مارو تو فامیل ببری خودم میکشمت و همش گریه میکرد و تو سر خودش میزد سه چار روز اونجابودم که اگه میخواستن برن بیرون در روم قفل میکردن که یه وقت دوباره دنبال طلاقو نگیرم تابعدش همسررم با گل و کادو(یه کادو هم واسه مامانم) اومددنبالم رفتیم خونه... همون طور که گفتم فقط دو جلسه مشاوره اومد که اونم با مشاور دست به یقه شد ،از نظر اون ، مشاورا همشون دیوونه و دزدن!!!
-
شیددا جان معلومه که نظر مساور چیه من حتی با 148 که صحبت میکردم میگفت امنیت جانی نداری و سریعتر جدا شو .... درست میگفت چون یه بار تا مرز کشتنم رفت دستش و گداشته بود رو دهنم و چاقو رو گلوم ، حتی یه خراش(از فشار شدید چاقو )رو گلوم افتاد و خون اومد و خونوادم فهمیدن بابام برا اولین بار یکم قاطع باهاش صحبت کرد که تا الان گفتیم زندگی خودتونه، ولی الان به یعد حواست به کارات باشه، اونم با داد و فریاد و حرفای رکیک گفت اینو ببیرینش دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم اگه پیش من باشه میکشمش ما رفتیم تا بعد دوسه روز مامانم بهش زنگ زد بسا نهار، اونم بت کمال پررویی اومد و دوباره گل و شیرینی و ... من محلش ندادم که خونوادم عصبانی شدن و هر چی گفتم من بر نمیگردم ازش میترسم و...بی فایده بود قبل از این چندین بار جلو خونوادم زده بود تو گوشم یا چیزی پرت کرده بود تو صورتم و چون خونوادم هیچی بهش نگفته بودن اونم روز به روز گستاختر میشد
-
فکر می کنی برای درمان دارویی همکاری کنه؟
چقد احتمال می دی بشه؟
-------------
خانواده ی شما طلاق را آبروریزی می دونن
همسرتون هم که اینطوری ...
فرار کنی و پیدات کنن شرایطت خیلی خیلی بد می شه.
بعد هم فرار کنی کجا؟ پیش کی؟
چیکار کنی؟
فرار، حداقل الان و با این شرایط، چاره ی کارت نیست.
اگه کار و خونه یا پس انداز کافی برای زندگی مستقل داشتی ... شاید.
از نظر قانونی هم نمی دونم شرایطتون چطور می شه.
به هر حال هر جا برید بعد از مدتی جایی ثبت می شه و از اون طریق پیداتون می کنن.
نمی دونم قانون در مورد شما چه تصمیمی می گیره. فکر می کنم مجبورید تابع همسرتون باشید ؟!! و برتون گردونن. ( درست نمی دونم )
الان این تصمیم خیلی عجولانه است.
-
به نظر میاد ممکنه همسرتون مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا مرزی باشن، پیشنهاد میدم دربارشون مطالعه داشته باشید.
به نظر من با توجه به شرایط بهتره اول شما یا از طریق اورژانس اجتماعی یا سازمان بهزیستی یا موسسه های خیریه از تحت پوشش بودن خودتون مطمئن بشید، بعدش اگر بخواید میتونید طلاق اقدام کنید.
-
فرار کنی از چاله می افتی ته جهنم
فرار کنی کجا بری؟ گیر یه عده می افتی که از این شوهرت بدترند و و دیگه نه راه پس داری و نه راه پیش
قبل از هر کاری منطقی باش
موضوع یکی از دعوا هاتون را تعریف کن چی شد که دعوا شد چی گفت تو چی گفتی و... کلا تعریف کن
شوهرتتومحل کارش چه جوریه ؟ همکاراش در موردش چی فکر می کنند ؟
-
ممنون از همه دوستان
شیدا جان نظراتو در مورد سایر تاپیکها دوست داشتم ولی واسه من همش میگی نمیدونم....
همسرم اصلا واسه درمان همکاری نمیکنه چون قبول نداره که مریضه،
نازنین عزیز با اینکه هر روز و شب دعوا داریم الان دارم فکر میکنم یکی از دعواهامون رو اینجا بنویسم موضوعش و شروعش یادم نمیاد یعنی همیشه همینطوره که سر موضوعات خیلی بی اهمیت بحثمون میشه کلی وقت بود که لباسشوییمون خراب بود و نمیشد لباسا رو بشورم هرچی میگفتم یه نگاه بهش بنداز هی میگفت فردا ...تقریبا ده روز گذشت با دوستاش میخواست بره بیرون دید تیشرت مورد علاقش نیست گفتم کثیفه توحموم شروع کردبه بد و بیراه گفتن که پول مفت ندارم بدم تو بخوری و چرا لباسا کثیفه منم گفتم ده روزه قراره درسش کنی یا کسی بیاری واسه تعمیر لااقل الان که خونه ای و وقت داری یه نگاه بهش بنداز ، یه دفعه سبد لباسا رو پرت کرد طرفم گفت فکر کن اصن ماشین لباسشویی نداریم با دست بشوریه مشت فحش داد و رفت ، منم چند تا از لباساشو که بیشتر حساس بود شستم شب که اومد بهش گفتم برا فردا بگو تعمیر کار بیاد گفت باشه دوباره پشت گوش انداخت بعد دو سه روز دوباره گیر داد که لباسا چرا کثیفه و تو که تو خونه بیکاری اصن من دلم میخواد لباسا با دست شسته بشه گفتم چرا گیر الکی میدی کلفت که گیر نیاوردی یه دفعه داغ کرد گفت تو که عرضه یه لباس شستنم نداری گمشو از خونه من برو بیرون برو خونه بابات .هر چی گفتم چرا شلوغش میکنی لباسا زیادن ، نمیشه ...داشت غذا میخورد بشقاب غذا رو از رو میز برداشت پرت کرد طرفم خورد به پیشونیم کبود شد منم رفتم تو اتاق (قبلنا دادو بیداد میکردم ولی تقریبا یکساله دیگه حال داد و بیداد هم ندارم) بعد 5 دیقه اومد تو اتاق گفت فکر کردم داری لباس میپوشی بری نگو حتما باید با کتک بیرونت کنم بعد دو باره مو کشیدن و تحقیر و تحقیر و تحقیر...ولی نرفتم خونه بابام چون اونجا کلی سرکوفت میشنوم و خودم باید فرداش برگردم خونه،رفتم تو پارکینگ تا صبح تو انباری موندم صبح وقتی رفت سرکار منم اومدم بالا ، طرفای ظهر شوهرم سراسیمه اومد خونه تا منو دید یکی زد تو گوشم که دیشب کجا بودی تا نگو زنگ زده به بابام سر یه معامله ای کار داشته بابام حال منو پرسیده شوهرم فهمیده اونجا نرقتم خلاصه هرچی گفتم تو انباری بودم و تا صبح یخ کردم اون وحشی غفقط کتک میزد بعدش دست و پامو بست از خونه رفت بیرون نیومد تا ساعت 12 شب ، دوباره گفت من وقتی میندازمت بیرون که بری خونه بابات فقط باید بری اونجا نه هرجا دلت خواست که با ابروم بازی کنی هرچی خواهش کردم دست و پامو باز کنه برم دسشویی باز نکرد گفت پوستت نسبت به کتک کلفت شده ولی من ادمت میکنم رفت خوابید تا صبح بعدم رفت سر کار تا عصر وقتی برگشت ببخشید دید خودمو خیس کردم شروع کرد به مسخره کردن و فیلم گرفتن .... فیلمو نشون خودم میداد که بدبخت ببین تو چه موجود ذلیلی هستی ...چون قبلا یه بار خودکشی کرده یودم وقتی دید دارم گریه میکتم میگفت قرص بیارم بخوری؟چاقو میخوای رگتو بزنی؟....
-
بعد رفت شام درست کرد (غذای مورد علاقم) دست و پام باز کرد بیا غذا بخور ، منی که بیشتر از بیست و چهار ساعت هیچی نخورده بودم و دست و پا بسته .... به نظرتون از غرور و عاصفه و احساس چیزی برام باقیمونده بود... ولی اصلا گرسنه نبودم ....مثل یه مترسک پای میز نشستم با غذام بازی کردم پاشد رفت پای تلوزیون منم ظرفا شستم رفتم بخوابم که اقا تازه یاد نیاز جنسیش افتاد(قبلنا یکم مقاومت میکردم یا احساسم رو میگفتم که از بس کتک خوردم دیگه هیچ مقاومتی نمیکنم ) فقط در طول رابطه همش دلم میخواست یه چاقو فرو کنم تو کمرش...
پارسال یه بار خودکشی کردم چند تا قرص خوردم افتادم کف خیابون، شوهرم و خونوادم اومدن بالا سرم مامانم و همسرم همش گریه میکردن اما نگرانی و قربون صدقشون فقط واسه چند روز بود دعوای بدی سر اینکه بدون اطلاعم طلاهامو فروخته بود به دوستش پول قرض داده بود کردیم همون دعوایی که گفتم کار به چاقو وخون اومدن از گلوم شد... مامانم هم چند روز بعد که از بیمارستان مرخص شدم میگفت تو با ابروی هممون بازی کردی اگه مردم میفهمیدن تو خودکشی کردی میگفتن حتما یه عیبی داشتی یا پاتو کج گذاشتی..... چرا اخه یه ذره به فکر من و بابات نیستی!! چرا به فکر خواهر مجردت نبستی !!!تو با کارات نام ننگ رو خواهرت میذاری .....تو قدر زندگیتو نمیدونی ...گفتم به یاد ندارم بابا تا حالا یه سیلی اروم بهت زده باشه نفست از جای گرم درمیاد؟؟؟گفت هر کی یه خصوصیاتی داره در عوض یه عمر با یه ادم خسیس سر کردم یه عمر ارزوی یه شاخه ازاون گلهایی رو داشتم که شوهرت دسته دسته واست میخره ....باورم نمیشه این همون مادریه که تو زمان مجردیم اگه یه سرمای کوچولو میخوردم شب تا صبح ازم پرستاری میکرد دارو و ابمیوه و پاشوره و .... یا اگه خاستگار از یه شهر دور میومد میگفت جوابمون منفیه چون طاقت دوری جگر گوشم رو ندارم ....حالا دخترش خودکشی کرده میگه چرا به فکر ابرومون نیستی!!!!!!!
-
دعا میکنم هرچه زودتر شرایط زندگیتون تغییر اساسی بکنه
لطفا این لینکو ببین, البته خبرش مال سال ۸۵ هست, ولی شاید کورسوی امیدی باشه, تو شرایط الان شما تنها راه پیدا کردن یه نهاد حمایتیه
http://www.asriran.com/fa/news/7712/...-مي-شوند
من خودم تقریبا هرهفته مشاوره میرم, اونقدر موضوع شما روحم رو خراش داده که حتما ازشون درباره شما میپرسم
لطفا فعلا اصلا اصلا اصلا همسرت رو در شرایط عصبی شدن قرار نده,هر چی گفت بگو چشم و فکر کن اون رییسه و تو هم چاره دیگه ای نداری,مثلا در مورد موضوع مشابه با لباس کثیفها,کلا با اولین غرولندش کاری کنید که دیگه غر نزنه,الانم از طریق اینترنت تلویزیون کتاب یا هر وسیله ممکن دیگه به فکر ارتقا سطح دانش خودتون باشید و سعی کنید برای روزی که امکانش بود در جهت استقلال مالی قدم بردارید
فامیلی ندارید که محرم راز باشه؟مادربزرگی,خاله ای,عمه ای,یا هر کسی که بتونه شما رو موقتی قبول کنه؟
-
سلام
تو شهر بزرگ زندگی می کنی یا شهر کوچیک؟
با ۱۴۸ که صحبت میکنی نپرسیدی راهکارهای حمایتی شون چیه؟
الان مراکز بهزیستی مراکزی رو برای نگهداری زنان بی سرپرست یا بد سرپرست دارن. ولی خب اونجا اگر بری مددکارا خودشون با خانوادت تماس میگیرن و جلسات مشاوره و... با همسرت و پدر و مادرت می گذارن.
ظاهرا طبق چیزی که شما میگی همسرت مشکلش با مشاوره حل نمیشه. یعنی نیاز به دارو درمانی و ... داره.
با ۱۴۸ صحبت کن و بپرس که اگر نخوای برگردی خونه تا چه حد و کجا ازت حمایت می کنند.
احتمالا بتونی تو همون مراکز کار پیدا کنی. منظورم اینه که دغدغه مالیت اونقدرا شدید نیست فقط باید دنبال یه راهی باشب که تا موقعی که طلاق میگیری و کاراش انجام میشه از سمت همسرت و خانواده ت در امان باشی.
با اورژانس اجتماعی و بهزیستی شهرت در ارتباط باش.
-
من تو شهر بزذگ زندگی میکنم قبلنا زیاد با 148 صحبت میکردم همش می گفتن وکیل بگیر ولی هیچوقت اشاره ای به مراکز نگهداری زنان بی سرپرست نکردن.... نمی دونم یعنی امیدی هست؟؟؟ اگه واقعا همچین جایی باشه که باید مملکتمون رو طلا گرفت فردا زنگ میزنم ، چه خوبه که شما هستید ممنونم از همتون واقعا ممنونم