-
در مورد مساله اول که من عصبانی شدم چون تجربه دنبال کردن این انجمن اینو بهم نشون داده شایدم اشتباه کردم، اما اینکه من رو هیجاناتم کنترل ندارم فکر میکنم خییلی دقیق گفتین یعنی باید من برم پیش مشاور؟ یا روانشناس یا روانپزشک چون مشکل خودمم میخام اول خودمو دست کنم میشه باید چیکار کرد؟
-
در تایید صحبت های TikTak
.
اگر نا امید شدن شوهر شما از رابطه های نوشتاری شما با کس دیگه ای بوده باشه در همون مورد اول دیگه کوتاه نمیومد. ولی میگین که از اشتباه شما چشم پوشی کرده و رابطتون خوب شده بود.
این از خود راندن های شوهر شما از رفتار های هیجانی شماست که با یک کنتاکت کوچیک باعث میشه همه درگیری های قبلیتون رو شعله ور کنین و این وسط هم حرف هایی که نباید و تهمت هایی که نباید بار همدیگه میکنین و شوهر شما با مشکل موردی برخورد نمیکنه و کل رابطه رو به چالش میکشه.
.
به نظرم مدیریت تنش ها در رابطه تون و شناخت دقیق شما از روحیات آقایون خیلی به شما در ترمیم رابطه کمک خواهد کرد.
در مواقع بروز مشکل و کنتاکت سعی کنید با شوهرتون همدردی و مدارا کنین و باهاش یکی بدو نکنین ..
-
سلام
چند نکته :
1 - اینکه شما باید پیش مشاور بروید یا نه بستگی به سطح هیجانات و تعداد وقوع آن دارد اما به هر حال مشورت با یک فرد با تجربه می تواند برای شما مفید باشد . حتی می توانید در همین سایت حق اشتراک داده و از مشاوره های تخصصی تر بهره برید .
2 - یک مشکلی دیگری که در نوشته های شما من دیدم این است که شما نمی توانید افکار و احساساتتان را به درستی بیان و جهت دهی کرده و خواسته خود را با صراحت بیان کنید . سعی کنید با فکر بیشتر این مهارت را در خودتان تقویت کنید (البته شاید این مسئله تنها در نوشته های شما وجود داشته باشد ) .
3 - در مواجه با نامزدتان گاهی خود را جای او گذاشته تا با فشارهایی که ایشان با آن مواجه می شود آشنا گردید . مثلا به این فکر کنید که ایشان هم دچار وسواس فکری شده باشند و مرتب به خودشان بگویند اگر نامزد من درست رفتار می کرد کسی بهش پیشنهاد نمیداده ! حتما رفتار های بدی داره ! نکند تمام این مدتی که باهاش بودم اینگونه بوده و ... . این امر با توجه به اینکه شما با هم دوست بوده اید و بعد هم دچار مشکل هم شده اید و اختلافات متعدد هم در سر راهتان به وجود آمده محتمل تر می شود .
4 - هیچ وقت خودتان و شرایط خودتان را با دیگران مقایسه نکنید که یک کار به شدت غلط می باشد .
5 - همانطور که به شما گفتم از دیگران هم می توانید برای بهبود رابطه تان کمک بگیرید و البته کمی هم به نامزدتان فرصت دهید تا از این حالت فشار خارج شوند تا در فضای منطقی تر بتوانید با هم به اصلاح زندگیتان اقدام کنید .
موفق باشید
-
سلام كاياى عزيز
اعتماد تو زندگى زناشويى خيلى خيلى خيلى مهمه و پايه زندگى حساب ميشه. وقتى اعتماد از بين بره سخت ميشه ترميمش كرد، تازه ميگيم ترميم، اون شك هميشه خواهد موند و هر دو طرف رو آزار ميده.
شوهرتون هر چقدر هم كه عاشقتون باشه چون كنار شما نميتونه آرامش داشته باشه و هر لحظه ذهنش مشوش و نگرانه از جانب شما، ادامه زندگى براى هر دوتون سخت و آزاردهنده خواهد بود. چه براى شما كه هيچ كار اشتباهى نميدين و از شك همسرتون آزرده خاطر ميشين، چه براى همسرتون كه ديگه نميتونن بهتون اعتماد كنن و آزار ميكشن كه آرامش لازم رو تو زندگى ندارند.
هر كارى هم بكنين بى فايده است به نظرم، اعتماد اگه شكست ديگه قابل برگشت نيست. اين تجربه خودمه كه ديگه هيچوقت نميتونم به همسرم اعتماد كنم و زندگيم جهنم شده، هر چقدر هم همسرم رو دوستش هم داشته باشم چون اطمينان خاطر ندارم ادامه دادن برام سخته.
-
سلام. خانوم کایا، من درست متوجه نشدم، شما با هم ازدواج کردین یا خیر. آیا عقد دایم هستید یا با هم قول و قرار گذاشتید و موقتا محرمید؟ پاسخ به این دو میتونه کاملا متفاوت باشه.
اگر عقد دایم هستید آیا این اتفاق قبل از عقدتون رخ داده و همسرتون با آگاهی بهش ازدواج کرده یا بعد از عقد بوده؟
-
سلام دوستان ممنون از پاسختون
این اتفاق یک سال پیش رخ داد و ایشون 40 روز بعد از این قضیه یعنی همون زمان دوستیمون منو بخشید و این یک سال هم همون شک و تردیدا بود و دعوامون میشد اما بازم ادامه پیدا میکرد ولی ایشون مطمعن بودن من دیگه اون اشتباهمو تکرار نکردم و نمیکنم اما همش به اون موضوعات فکر میکرد و اذیت میشد ولی میگف تو میتونستی منو به زندگی برگردونی خییلی کارا میتونستی بکنی اما هیچ وقت مستقیم نمیگف چی، نه ما عقد نیستیم دوست عزیز همون در حد محرمیت اونم موقت تا تکلیف کارش مشخص شه یعنی تصمیم هر دو خانواده بود اما الان یک هفته س هر چی پیام میدم زنگ میزنم کلا جواب نمیده تو این دوماه اخیر هم همش حرف جدایی میزد ولی باز باهم حرف میزدیم هرچند خییلی سرو سنگین بیشتر از جانب ایشون من فکر میکنم حق باشماست هانلی فکر میکنم واقعا دیگه نمیخادم چون خییلی تلاش کردم میگه تو احساساتی هستی جو گیر میشی یه چیزی میگی محیطت که عوض شه باز همون ادمی همش میگف باید تغیر کنی و ... منم دیگه واقعا خسته شدم ولی درسته اعتماد خیلی سخت بدست میاد اما کاری که من کردم این نبود که نخامش یا قصد بدی داشته باشم تحت فشار بودم و ناراحت و گرنه من در عمل خواستگارامو رد میکردم تو این یک سالم قبل از محرمیت محیط دانشگاه چون مستقیم به خودم میگفتن با صراحت رد میکردم ولی وقتی از طرف خانواده بهم اطلاع داده میشد واقعا میجنگیدم با خانوادم که راضی شن جواب رد بدیم بنظرم اعتماد واقعی این بوده که من اینهمه مدت موندم با همه سختیا منکه نمیخاستم با کسی که مجازیه عوضش کنم یه دوره ی مقطعی بود الانم اصلااا جوابمو نمیده نه تماس نه پیام واقعا نمیدونم چیکار کنم میخاد خودم به این نتیجه برسم که بدرد هم نمیخوریم یعنی میگه مطمعن باش ده سال دیگه م باهم باشیم اخرش طلاقو جداییه ممنون از راهنماییتون ولی فکر کنم باید منطقی باشمو قبول کنم که تموم شدس چون من میخام درست شه ولی ایشون به هیچ وجه نمیخاد منم نمیتونم خیییلی تحقیر شدم ....
-
عزیزم، هنگامی که چنین موردی رخ میده، یک بخش قضیه سلب اعتماد از طرف مقابله و بخش دیگر اون از دست رفتن اعتماد شخص نسبت به خودشه. بهتره اینطور بگم که دیگه در خودش نمیبینه که دوست داشته بشه. اینه که از اون به بعد کوچکترین دلخوری مساوی هست با تایید و صحه بر عدم علاقه و حتی بدتر از اون حس ریا و ظهار سازی به قصد فریب از جانب طرف مقابل.
به هر حال...
با اجازتون من چند تا ضعف رو در این ارتباط شما لازم میبینم یاد آور بشم. . روش آشنایی شما ، هرچند به نیت ازدواج در نظر گرفته شده روش صحیحی نبوده، کما اینکه بجای شناخت و بررسی معیارهای تشکیل خانواده صرفا بعد احساسی و وابستگی رو داشته. گواهش اینکه یک جا شما نیاز پیدا میکنید با شخص دیگری گفت و گو کنید و یک بخش مدام کشمکش دارید و یک بخش دلزدگی و سردی و قهر و آشتی و عدم آمادگی برای ازدواج. و البته مهمتر اینکه ایشون سعی در تغییر شما دارن و این نشون میده شما مناسب ازدواج هم نیستید.
همانطور که دوستان گفتن در رفتار شما (با توجه به پست هاتون) یک جور عجله و بی تابی و عصبیت به چشم میخوره که بهتره قبل از ازدواج کمرنگ تر شه، چون برای آقایون این رفتار برخی خانوم ها کلافه کننده و غیر قابل درکه و میتونه سردی و دلزدگی یک مرد رو به همراه داشته باشه، به خصوص اگر تعهدی در کار نباشه!!!
وقتی تعهدی در کار نیست و دختر و پسر وارد رابطه احساسی با هم میشن ، هر دو باید در نظر داشته باشن که هر بهانه کوچکی میتونه دستاویزی برای شانه خالی کردن از زیر بار مسولیت باشه. لذا نمیتونید ایشون رو به بی وفایی متهم کنید یا اصرار و اجباری داشته باشید که با شما بمونن. اگر ایشون نمیخوان با شما باشن، هرچند مدت زیادی احساستون درگیر بوده باید به این آزادی که خودتون بهشون دادین احترام بذارید و متاسفانه اینکه شما از خواستگاراتون گذشتید و مدت ها منتظر موندین شرایطشون جور شه هیچگونه تعهدی نمیاره.
توصیه ای که من برای شما دارم اینه که سعی کنید ایشون رو فراموش کنید، و همچنین به کسب آگاهی بیشتر در زمینه ازدواج بپردازید، وقتی احساس کردید واقعا آمادگی و شرایط ازدواج رو دارید از طریق خواستگاری رسمی در چارچوب خانواده پذیرای خواستگار باشید و آگاهانه انتخاب کنید و قبل از محرمیت دایم و تعهد مکتوب حریم احساستون رو از گزند حفظ کنید.
-
ممنون از راهنماییتون خییلی برام سخته اما سعی میکنم همینکارو بکنم اصلا دیگه توانشو ندارم بیشتر از این صحبت کنم و توضیح بدم از وضعیت خودم بهرحال از همتون ممنونم
-
مشکل مربوط به این مواردی که گفتید( چت با غریبه و اینا..) نیست.
مشکل از شکل غلط رابطه هست. 5 سال رابطه دوستی بدون هدف. که دلایل زیادی هم میتونه داشته باشه. حس اشباع شدن.حس تکراری شدن. تغییر فکر و دیدگاه طرفین در این سال ها...
عواقب این دوستی 5 ساله (هرچقدر هم که به قول خودتون با چارچوب بوده باشه) الان داره مشخص میشه.
به گفته خودتون الان گاهی شما رو دروغگو خطاب میکنه، گاهی سردی میکنه و مدتی هم هست درست جواب پیام ها و تماس های شما رو نمیده و دم از جدایی میزنه.(توی دوره نامزدی باید دونفر نسبت به هم از همیشه مشتاق تر و راغب تر باشند) این ها همه یعنی زنگ خطر و چراغ قرمز آژیر دار!!
این وسط محرمیت دیگه چیه دقیقا!!!؟؟
مشکلات رو صریح با خانواده ها در میون بذارید و به مشاور مراجعه کنید.
به نظر میرسه باید آماده اتمام این رابطه باشید.
-
رابطه ما بی هدف نبود هدفمون ازدواج بود، بهرحال ممنون پاسخ دادین قبول کردم جدا شیم