-
سلام. آخه این زندگیه برای خودت درست کردی؟
البته در سن 16 سالگی ازدواج کردن توقع بهتر از این هم نباید داشت. تو کشورهای پیشرفته قانون حداقل سن ازدواج 18 سالگی هست که تازه کسی اون هم ازدواج نمیکنه.
حالا خودتون به خاطر شرایط سنی تون پیش بینی این مشکلات رو نمی کردید. اما آیا پدر و مادرتون هم شرایط همسرتون رو نمی دونستند؟
ضمن همه این احوال شما شخصیت مهر طلب هم دارید. در همین انجمن جستجو کنید و مطالب مرتبطش رو بخونید. یعنی اولویت شما راضی نگه داشتن بقیه است و راحتی و آسایش خودتون براتون مهم نیست.
من نمی دونم درامد همسرتون و شرایط مالی تون چطور هست. اما خیلی ضروریه که مستقل بشید. وگرنه تا آخر عمر فقط باید مثل این 3 سال تون کلفتی کنید و تبدیل به وظیفه شما میشه و ازتون توقع پیدا می کنن.
اگر می تونید در حد اجاره و امور روزمره پرداخت کنید و صرفا غصه پس انداز دارید حتما انجام بدید. شما تازه اول زندگی تون هستید خوش ترین دوران زندگی تون الان باید باشه. الان وقتی انقدر زندگی به کام تون تلخ هست و 5 سال دیگه بدتر میشه. مگه سال جوان هستید؟ چند سال دیگه حتما با بیشتر شدن تجربه کاری همسرتون درامد تون بیشتر میشه و فرصتهای شغلی بیشتری هم براشون به وجود میاد.
یا کار دیگه می تونید وام بگیرید و حقوق همسرتون رو صرف قسط هاش بکنید و با پول وام هم رهن خونه رو بپردازید. این طوری بعد از چند سال که قسطها تمام شدن خود پول رهن به عنوان پس انداز براتون باقی می مونه
ولی در کل دیگه در این شرایط نمونید و حتما تغییر جدی ایجاد کنید. هم عمر جوونی تون داره می گذره و هم در چشم والدین همسرتون کارهایی که انجام می دید داره براشون توقع میشه و اگر یه روزی خونه شون رو جارو نکنید، ظرف هاشون رو نشورید ازتون دلخور میشن و تازه طلبکار هم میشن.
-
با کامنت آقای بابک موافقم
شما خیلی خیلی زود ازدواج کردی. و خیلی هم نپخته هستی. مثلا توی اولین پستت گفتی همین که شوهرم سید هست برام کافیه! من نتونستم این جمله رو درک کنم.
به هر حال اجاره کردن یک خونه و مستقل شدن، میتونه به آرامشتون کمک کنه. حالا یه مدت کمتر پس انداز خواهید کرد . یه دوستی هم پیشنهاد خوبی داد: وام بگیرید، با پول وام خونه رهن کنید، بعد از اتمام اقساط, کل پولی که گرفتید برای خودتون میشه. وام گرفتن هم بک نوع پس انداز کردنه
-
سلام
من چند تا پیشنهاد دارم یکی از اقوام ما شرایط شمارو داشت اما با درایت خاصی تونست از این شرایط به ظاهر بد خیلی برای رشد خودش استفاده کنه:
1-در اولین فرصت ممکن اقدام کنید برای ادامه تحصیل از همین لحظه به چند دلیل
الف-خودتون رو در مسیر رشد قرار می دهید
ب-تایم کمتری را با خانواده همسر خود خواهید داشت
ج-بعد از گذشت چند سال خروجی خوبی از این سالها خواهید داشت
د-از همه مهمتر دیگه هی غصه نمیخوری....خیلی از غصه خوردن های ما از بیکاریه....باور کن
2-همونطور که خودتون هم گفتید خرج خونه با خانواده همسرتونه...این عالیه.....فوق العاده است
3-چون شما به لحاظ منزلی که با هم هستید اوقات کمی با همسرتون هستید این یه موهبت هم هست همیشه انگار نامزدید واین یعنی اند خوشی...اون فامیلی که داشتیم میگفت بهترین زمان از لحاظ عشق ورزی زمانی بود که تو یع اتاق مادرشوهرم بودم چون همش انگار قایمکی بود کارامون لذتش هم بیشتره...دیدی این دوست دختر پسرا تو جاهای مخفی انچنان عشقی نثار هم میکنند که زن وشوهرها تو تخت آنچنانی نمی تونند تجربه کنند
موفق وشاد بودن فقط با اندکی تغییر اتفاق میافته تغییری که از درون ما باشه نه تغییر بیرونی پس برای شاد بودن دنبال بهانه بیرونی نباش عزیزم
-
ازهمتون ممنونم
خیلی خوشحالم که عضو این تالار شدم
آقای بابک قبول دارم زود ازدواج کردم والان دیگه کاری از دستم برنمیاد،درضمن اینم بگم که تو اقوام ما دختر بالای پونزده سال روهمه بالغ وعاقل میدونن ومیرن خواستگاریش.حتی کسی روداریم که پونزده سالشه وهمینطور یکساله که مادره.
سوشیانت عزیز منظورم این بود که ماکلا به سید ها ارادت خاصی داریم وهرچند این دلیلی برای بی نقص بودنشون نیست اما به نظرمون یکی از گزینه های خوب بودنشونه. ومتاسفانه مافقط تحقیق کردیم که آدم های خوب ودرستی باشن همین.
چون پدرهمسرم هم وضعیت مالیش خوب بود پدرم فکرکرد که بعد از یه مدت کوتاه کمکون میکنه که خونه دارشیم اماباگذشت این سه سال وقتی دیده ما سرجامون نشستیم دم نمیزنیم فکرمیکنه خوشحال وراضی ایم.
البته اینم بگم که به جای خونه کمک کرد ما ماشین بخریم وزد به نام همسرم.امامن اصلا راضی نبودم ماشین بخره دوست داشتم اون پولو بده به ما تاکمکی بشه برای خونه خریدنمون بعدها که شرایط مالیمون خوب شد بهش پس میدادیم.از طرفی ماشین خریدنش برای همسرم بیشتر به این نیت بود که جایی خواستن برن همسرم ببرتشون ومحتاج برادرشوهرای دیگم نشن.واسه همین اگه مامیدونستیم اون ماشین واقعا برای ماست میفروختیمش امابه هیچ وجه رومون نمیشه.
یاسی خانوم حرفاتون کاملا درسته.
من تواین سه سال درسمو ول نکردم وخداروشکر همسرم پشتم هست وامسال کنکور دارم.خیلی هم اهداف واسه آیندم دارم .هرچند آدم متاهل باشه وبخواد درس بخونه خیلی چیزای حاشیه ای هست که نمیزاره.میخوام بگم واقعا سخته.راستش انقدر ذهنم درگیره که نسبت به رقبام زمان اندکی رو صرف درس خوندن میکنم .همسرم هم تویه کاری ثبت نام کرده وبعداز دوماه خیلی از کاراش پیش رفته امامرحله ی آخر گزینشش مونده.این روزاخیلی استرس دارم هم برای کار همسرم هم برای کنکور خودم.
اگه میشه دعامون کنید..
-
کی گفته درس خوندن سخته
همکار من با دو تا بچه و کار خونه و اداره و بارداری داره تو دوره روزانه دکترا می خونه
فقط کافیه ده دقیقه بهش وقت بدی یه مقاله می خونه و یا دو خط یادداشت مینویسه و.....
گاهی که میبینمش خجالت میکشم
ناامید نشو
خوب درس بخون
درس خیلی بهانه خوبیه
من خودم هر روز (روزی 3 ساعت)با اصرار همسرم باید میرفتیم خونه پدر و مادرش و کلی حرف میشنیدم
از وقتی ارشد می خونم راحت شدم
همش بهونه درس رو دارم
البته از قبل کتابخون حرفه ای بودم ولی بهونه خوبی نبود
-
سلام یلدا جان.
همین درس خوندن برای کنکور و تمیز کردن و رسیدگی به خونه و کارهای شخصی میتونه بهانه خوبی باشه.هر روز میتونی زمان کمتری رو به خانواده همسر اختصاص بدی تا جایی که به اون زمان دلخواهت برسه.
در مورد اینکه توی یه خونه هستید وباید رفت و آمد کنید درست اما متوجه نشدم که چرا خورد و خوراکتون با هم هست؟! آشپزخونه جدا ندارید پایین؟
--فعلا شما از این فرصت نهایت استفاده رو بکنید و پول پس انداز کنید،اینطور که مشخصه هزینه پوشاک فقط باشماست ،پس پس انداز خوبی می تونید داشته باشید و از روش وام مسکن بگیرید و صاحب خونه بشید یا همون مسکن مهر که گفتید هم خوبه.
پول و خونه و ماشین رو با کمی صبر بدست خواهید آورد اما حواست باشه:
بعد چندسال خونه مستقل بیاد اما خاطر تو آزرده باشه،یا به قول شعری که نوشتی ظاهر جوون و دلت پیر باشه ،هیچ لذتی برات نداره.پس تلاش کن توی این سالها طراوت و شادابی خودت رو حفظ کنی.
با شوهرت مهربان و خوش اخلاق باش و ارتباط نیکو با همسر و خانواده همسر رو فراموش نکن.
شادابی و طراوت زن برای مردش خیلی مهمه...همچنین برای شکوفا شدن خود زن خیلی مهمه...
یلدای عزیز من جای شما نیستم که سرزنشت کنم چرا زود ازدواج کردی؟چرا فلان رفتارو داری با خانواده همسر و... .هر تصمیمی که گرفتی پاش وایست و برای بهتر شدنش تلاش
کن.خداروشکر که با همسرت تونستی روابط بهتری رو برقرار کنی .همین رویه رو ادامه بده ضمن اینکه اگاهی خودت رو افزایش میدی و روی خودت کار میکنی.
به نظر من چیزی که از هر مساله ای مهمتره اینه که به شادابی و طراوت خودت برسی و روحیتو حفظ کنی..اول آرامش خودت مهمتره و بعد با آرامشی که بدست اوردی میتونه این آرامش رو به همسرت و خانوادت منتقل کنی.
به هر حال با همت و تلاش خودت و همسرت وپس انداز کردن ، روزی خانه دار میشید اما این انتخاب با توه که یه زن شاد و پرانرژی بره توی اون خونه یا یه زن افسرده! خواست تو چیه؟
به هرحال هر زندگی نقاط مثبت و منفی با هم داره.
نقاط مثبت زندگی شما چیه؟؟
-
خیلی ممنون از شما
وقتی حرفا وراهنماییاتونو میخونم روحیمم خیلی بهتر میشه:72:
-
خدا را شکر میکنم که با همسرت مشکلی نداری مشکل با اخلاق و رفتار همسر بدترین نوع مشکل هست که حل کردنش خیلی سخته
پیشنهاد من:
به خانواده خودت و به پدر و مادرت بگو
1-بهدلیل ارادتی که به سادات دارن
2-و به دلیل محبتی که تو قلبشون نسبت به شما دارن
کمک کنند تا خونه بخرید
دختر تو سن کم دادن به کسی که نه خونه و نه کار داره !!!!!!!!چی فکر کردن ؟ معلومه این زن شوهر نوپا نیاز به حمایت دارن و هنوز نمی تونند مستقل شوند
به هر حال با این وضع شما مریض می شی هم از لحاظ بدنی و هم از لحاظ روحی
باید با همسرت و پدر و مادرت صحبت کنی و مشکلات شما مطرح بشه با صحبت و مشورت ودر اینجا چیزی عوض نمیشه باید عملا کاری انجام بشه
-
باورتون نمیشه اگه من بخوام ازمشکلاتی که قبلا باهمسرم داشتم براتون صحبت کنم!بخاطر سن کم وخام بودنمون خیلی مشکلات برامون پیش اومده بود.خیلی غدوعصبی بودوسرهرچیزکوچیکی دعواراه مینداخت.بارها کارمون به جاهای باریک کشیدکه نذاشتم زندگیمون ازهم بپاشه.خانواده ی خودم به وسیله ی خودهمسرم درجریان بودندوخیلی غصه میخوردند.چون همسرم به اوناهم بی احترامی کرده بود وپدرم درجوابش فقط پسرم وعزیزم گفته بود.الان که یادش میوفتم بخاطر قلب شکسته ی بابام که همه چی روریخت تودلش وبه کسی چیزی نگفت دلم خون میشه...درحالی که پدرومادرهمسرم اون موقعه شهرستان بودن وازهیچی خبردارنشدن وفقط غصش تاالان مونده برای پدرومادرمن.
نمیخوام واردجزئیات شم بالاخره گذشته هاخوب وبدگذشته اماخیلی فرازونشیب ها باهمسرم داشتم وچون تحمل کردم خداروشکرالان خیلی باهم همسرم خوبیم.وایشون هم مثل من درفکرخونه دارشدنن وبهم حق میدن مستقل باشم واین برام دنیایی ارزش داره.
بله پدرومادرمن درجریان وام گرفتن ماهستن واصلاخودپدرم ضامنمونه وخودش گفته وقتی خواستید خونه بخریدتاحدتوانم کمک میکنم حتی اگه قرارباشه وام بگیرم وکمک کنم.
همسرم کارداره امابااینکه تومغازه ی پدرش بابرادراش کارمیکنه اماحقوق همسرم خیلی کمترازبرادراشه وهمچنین ازشغلش راضی نیست وبه همین دلیل درتلاشه که شغلشو عوض کنه.
حتی من خودم خیلی دوست دارم بعداز کنکورم اگه همسرم بذاره کاردرمنزل قبول کنم تاکمکی بهش بشه وزودترازاینجابریم.هرچندفک نکنم درآمدآنچنانی داشته باشه.
-
به به به به .. افرین عجب دختر شجاع و با اراده ای لذت بردم از اینکه جراتشو داشتی با نصف سن من هم درس بخونی هم یه تکیه گاه واسه اطرافیانت باشی. احسنت داری الان خیلی از دخترای هم سن تو مامان جونشون نباشه غذا هم ندارن بخورن.
یلدا جان چقدر خوبه که تو اینقدر خانم و فهیده هستی که پدر همسرت اینقدر بهت اعتماد داره و باهات راخته که با عزیزترین های خودش هم نیست.
عزیز دلم چقدر خوبه که همسرت میفهمه چقدر خانومش مهربون و زحمتکشه که حتی بدون اینکه تو چیزی بگی متوجه شده بار زحمات پدر و مادرش به دوشت افتاده و سعی میکنه یه راه حل برات پیدا کنه.
خانومی چقدر فهمیده ای که دردلت رو به شکل غر و غر و بداخلاقی سر اون پیرزن و پیرمرد که تو همدم شونی خالی نکردی و اوردی اینجا. احسنت
خانم مسئولیت پذیر خوبه که به فکر روح خودت هم هستی خیلی خوبه. به نظر منم تو حق داری که خونه ای که دوست داری رو داشته باشی و به نظرم تقریبا برنامه ریزی رو شروع کردی. شما به فضای دو نفره بیشتری با همسرت احتیاج دارین.
راهی نیست که مدتی رو مسافرت دو نفره برید یا کاری رو به جز خونه خودتون دو نفره انجام بدید؟ چون به نظرم مشکل خونه مستقل به زودی حل بشه انشالله همسرت شغل خوبی پیدا میکنه و اول یه خانه توی محله و بعد به مرور با تقسیم کاربا بقیه خواهر و برادرای همسرت ، یه خونه مستقل تر یکم دورتر میگیرید.
ولی من حس کردم تو بیشتر احتیاج به صمیمت با همسرت داری . برات ارزوی شادی و موفقیت میکنم تو هنوز خیلی وقت داری مطمئن باش همه لذت هایی که عروس های دیگه توی سن 27-8 سالگی با خونه های مستقل میبرن رو زودتر به دست خواهی اورد توکلت به خدا باشه. خوشبخت باشی