santatian سلام
واقعا متاثر شدم.میتونم بپرسم چرا جدا شدین؟
نمایش نسخه قابل چاپ
santatian سلام
واقعا متاثر شدم.میتونم بپرسم چرا جدا شدین؟
ممنونم anosh گرامی.
متاسفانه بسیار بی تفاوت با من رفتار می شد. حتی در بدترین شرایط( زمانی که من چند روز در بیمارستان بستری بودم) کوچکترین حساسیتی نسبت به زندگی من نشون داده نمی شدو ایشون کاملا منفعلانه خونه مادرشون نشریف بردند. مشکل عمده این بود که من مرد قلمداد می شدم و تمام مسئولیتها باید بر دوش من بود. اجازه کوچکترین ابراز احساساتی به من داده نمی شد با این ادبیات که نمی دونم با یک زن ازدواج کردم با احساسات من برخورد می شد.من درآمد نسبتا مناسبی داشتم اما هر روز بابت نداشته هام تحقیر می شدم.خانوم من تا کوچکترین وسیله ای رو در منزل اقوام می دیدند که در خونه ما وجود نداشت این قضیه رو به روی من می آوردند و ابراز تاسف می کردند که مثلا با یک مهندس ازدواج کردند و...من یک ماه رو مرخصی گرفتم تا عمیقا فکر کنم. راهی نداشت زندگیمون. من تحمل مسئولیت رو داشتم نه تحمل شنیدن این حرفها رو
ممنونم
آقای santatian عزیز، از شنیدن خبر جدایی تون متأثر شدم. امیدوارم به آرامشی که مد نظرتون هست برسید. من شخصا زیاد در جریان زندگی شما نیستم، اما وقتی شما در مورد مشکلاتتون توضیح دادید (البته نمی دونم تا چه حد یک طرفه به قاضی رفتنه) اما درکتون می کنم و دلیل ذهنیت کنونی شما در مورد ازدواج و نقش آقایون رو همین مشکلات اساسی که بیان کردین می دونم.
اما چیزی که شما مطرح کردین عمومیت نداره، من هم خصوصیات منفی رو در همسرم دیدم اما دلیل نمی بینم که بگم تمام آقایون این خصوصیات رو دارا هستن! پس بهتره این موضوع رو شامل حال تمام خانمها نکنید. من به هیچ وجه این مطلب رو رد نمی کنم، بله درسته متاسفانه خیلی از خانمها و حتی آقایون هستن که ملاکشون برای ازدواج، ثروته فرده، همین و بس! من همیشه برای این دسته از افراد و کسانی که به دلایل سطحی دیگه ازدواج می کنن ناراحتم، ناراحتم که چرا باید به ازدواج انقدر کوته فکرانه نگاه کنن..
در موردی سوالی که کردین، به نظر من این مشکل یه مشکل ریشه ای هست، این جور افراد در خانواده ها اینگونه آموزش دیده اند که باید همه چیز آماده در اختیارشون قرار بگیره، (چه خانم و چه آقا)، متاسفانه تربیت غلطی که در اکثر خانواده ها وجود داره، باعث بروز 98% اختلافات در زندگی مشترک میشه، خانواده ها به جای اینکه فرزندانشون رو متعادل بزرگ کنن، با این هدف که به عنوان یک انسان، از عهده تمام کارها بر بیاد، آنقدر افراط و تفریط می کنن (مخصوصا در مورد جنسیت ها) که شخص تصور غلطی از وظایفش در ذهنش نقش می بنده و به همون میزان از طرف مقابل متوقع می شه خودش رو محق می دونه، هم مرد و هم زن باید مسئولیت پذیر بودن رو آموزش ببینن، باید به این فکر کنن که قرار نیست همیشه شخصی رو برای حمایت یا ضبط و ربط کردن در کنارشون داشته باشن و حداقل از پس نیازهای شخصی خودشون بر بیان، در واقع زن و شوهر، وقتی به رابطه خوب و متعادل می رسن که وظایفی رو برای هم مشخص کرده باشن و به عنوان مسئولیت، نه منت و یا لطف انجام بدن، اینکه شخصی بگوید «من وظیفه ندارم که فلان کار رو انجام بدم» در صورتی که وقت و انرژی و سلامت کافی برای انجام اون کار رو داشته باشه، نباید انتظار عکس العملهای مناسب و درخور رو داشته باشه.
تمام انسانها، جدا از جنسیت، توان و ظرفیت محدودی دارن، همیشه باید، یک وجب پایین تر از خط قرمز شخص مقابلمون، ازش انتظار داشته باشیم تا به هم فرصت برای لذت بردن از زندگی و دیدن نتایج تلاشها بدیم. اما انجام دادن وظیفه درسته که وظیفه شخص تلقی میشه، اما یک نکته ای وجود داره، اینکه حتی برای انجام شدن وظیفه، از طرف مقابل قدردانی کنیم، به خاطر حس مسئولیتی که داشته و اهمیتی که به نقش خود در زندگی داده، این تشکر ساده، انرژِی بسیار زیادی رو هم به مرد و هم به زن خواهد داد..
:72:
بسیار ممنونم شاد گرامی
برای شما به عنوان یک فرد باهوش منطقی صبور و عمیق احترام بسیار زیادی رو قائل هستم.من چند دقیقه است دارم به دقت پستتون رو می خونم. از سخنان شما استفاده کردم و تمامش رو در گوشه های مختلف زندگیم دیدم. شاید هم من خیلی بدبین شدم و نوع سوال پرسیدنم بابت شرایطی بوده که تجربه کردم. هر چند که دیگه سعی در فکر به ازدواج مجدد تا سالها نخواهم داشت و شاید فرار کردن از موقعیت فیزیکی(خارج رفتن وادامه تحصیل دادن) برای من بهترین کاره اما تاکید صحیح شما بر عدم عمومیت داشتن این سواستفاده و بی مسئولیتی در زنان(یا مردان) من رو تا حدی قانع کرد. از ما که گذشت اما از اونجایی که الان جو جامعه بی مسئولیتی رو ترویج می کنه امیدوارم دوستان دیگه راهکارهایی رو برای بهبود نگرش افراد به زندگی مشترک(که این یک واژه خودش بسیط و کامله) رو ارائه کنند.
در پناه ایزد متعال- براتون صمیمانه آرزوی بهبود شرایط رو دارم و شک ندارم که شما با ذهن روشنی که دارید شایسته اونید.
ممنون از لطفی که دارین..
به نظر من هم در این شرایط بهترین کار اینه که به خودتون فرصت بدین، ادامه تحصیل خیلی می تونه در عوض شدن شرایطتتون موثر باشه.
من هم امیدوارم هر چه زودتر شرایط مطلوب برای پیشرفت و زندگی پر از آرامش داشتن رو به دست بیارید.
:72:
متأسفم
آقای santatianعزیز با اینکه ما با هم خیلی بحث ها کردیم ولی من برای اتفاقی که براتون افتاده متاسفم. الان قصد جدل و بحث باهاتون رو ندارم ولی کاش کمی از عصبانیتتون کم کنید. البته منم گاهی در جوابتون با عصبانین پاسخ می دادم.
شاید به قول شما ماها یک جایی اشتباه می کنیم. من خیلی خوشحال می شوم بتونم از تجربه های خوبتون استفاده کنم. اینجا تالار همدردیه. ما باید در اینجا بتونیم به آرامش برسیم و همدرد یکدیگر باشیم.
امیدوارم با ارامش بتونیم هم ماها ( اعضای سایت ) و هم شما ارتباط خوبی برقرار کنیم.
بسیار ممنونم از لطف و بزرگواری شما در اظهار همدردیتون.نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
من عملا زندگیم پاشیده و روحیه و تصویر عاطفی خاصی ندارم. قصدم از اومدن تو فروم اینه که مشکلات بقیه رو ببینم تا یک مقدار از فشار روی خودم کاسته بشه.
من از یک چیز گله مند بودم در فروم. بدون دیدن اصل زندگی و تنها بر پایه شنیده ها حق معمولا به زن داده می شه. من تا حدود زیادی حق می دم بهتون. ریشه در گذشته ما داره. اما برای فروپاشی نشدن کانون یک خونواده با عزت بودن هر دو نفر لازمه. هم زن و هم مرد.
در پناه ایزد متعال باشید و جسارتهای من رو ببخشید.
حرفاتون کاملا درسته """ برای فروپاشی نشدن کانون یک خونواده با عزت بودن هر دو نفر لازمه. هم زن و هم مرد."""
دوست عزیز می تونید توی یک تاپیک دیگه موضوع ناراحتی الانتونو مطرح کنید. اونجا شاید بتونیم بیشتر با هم صحبت کنیم.
من الان نمی خوام در مورد حق زن و مرد یا هر چیز دیگه ای با شما تبادل نظر کنم. ترجیح می دهم اول کمی با هم ( تمامی اعضای سایت ) گفتگو کنیم تا شما کمی آرام بشید . الان از حالت تعادل روحی که هر انسانی باید داشته باشه با توجه به شرایطتتون خارج شدید.
امیدوارم بتونیم دوستان خوبی برای هم باشیم و ما کمکی به شما بکنیم. منتظر دیدین تاپیکتون هستم.
موفق باشید و به یاد خداوند :72:
سلام جناب santatian
راه گم کردید ؟