نوشته اصلی توسط
آخیش
خب تو دعوا که حلوا خیر نمیکنن ، دعوا رو باید مدیریت کرد ، اینقدری که حرفای مادرش برات مهمه یه خورده هم به خودت ،شوهرت و بچه ات اهمیت بده، نمیشه اینقدر حالت تدافعی نداشته باشی؟ انگار برا خانواده ات افتخار و ارزش میاد که طلاق بگیری ، قبول کن خانواده ات بعد از طلاق هم اذیت میشوند چون دختر تنها و بیوه اشون رو با یک بچه می بینن و خب خیلی کمبود های دیگه هم خودت رو اذیت میکنه هم خانواده اولت و هم جوجه کوچولوت رو، میدونم که هیچی ایده آل نیست اما مثلی هست که میگه زندگی تاس خوب آوردن نیست ، تاس بد رو خوب بازی کردنه، اگه بخوای برگرده همه خواسته هات از جمله اینکه خودش بیاد خونه اتون تو روببره ، میتونی طوری بهش بگی که قبول کنه، اینهمه تحکم جالب نیست، اینکه توی خلوت باهات خوبه جلوی بقیه نشون نمیده هم یه خورده عجولی کدوم یک از مردا میاد میگه من زن ذلیلم ولی وقتی همه ببینن که شما یه مدت زیادی با هم خوبین و کنار هم خوشین خودشون میفهمن که موردعلاقه شوهرت هستی، وقتی جلوی همه میگه میخوام زندگی کنم با اینکه دادگاه رفتی و ضایعش کردی ، بنظرم خیلیه ، چون من خودم اگه یکی منو ببره دادگاه دیگه برام مهم نیست چقدر خوبه یا بده باید تموم بشه ، ولی شوهرت هنوزم میخواد برگردی این خودش مردانگی و جوانمردی رو میرسونه، شبت بخیر، خداییش خیلی یکدنده ای ،مهر مادری رو حروم غرورت نکنی که بچه ات آرزو بدل بمونه، :72::72::72::72::72::72::72: