-
سلام....نمی دونم با چه جمله بندی به حرفم برسم ولی بهتر راحت باشم...
به نظر من هر کسی مختاره زندگی خودش درست کنه و آباد کنه و میتونه زندگی دنیاش آتیش بکشه و نابود کنه...حرف من نیست حرف همه بزرگان و خردمندانه.....
شما هم از این قاعده مستثنا نیستین....
شما با شرح حالی که گفتین دارین یک زندگی پر ریسک آغاز میکنین که شانس موفقیتش برای شخص شما خیلی پایینه(حداقل فعلا!) پس مختارین که زندگی شخص "خودتون" رو نابود کنید یا اصلاحش کنین....
میدونم خیلی حرفم خوشایند نیست ....ولی واقعیته....
من جای شما بودم در همچین موقعی یک توقف خیلی بزرگ به زندگیم و ازدواج میدادم و ازدواج منوط به تایید روانشناس و حتی روانپزشک و در صورت اصلاح ایشون میکردم....
سعی کنید در زندگی برای خودتون باشین تحت هر شرایطی و در هر سنی....زندگی هر انسانی یک شخصیت و هویتی باید داشته باشه و گرنه بردگی میشه ! محکم و قاطعانه و محترمانه به نامزدتون هشدار بدین که با این کار ها شما باهاش ادامه نمیدین و اگر میخواد باهاتون زندگی کنه و شانسش داشته باشه باید با شما پیش مشاور بیاد....
هیچ انسانی از اشک شما خوشحال نیست و دعا میکنم که خدا بهتون قدرت و استحکام بیشتر بده...انشالا....
-
اینکه فکرکنید سنتون داره بالامیره اصلا ایده خوبی برای ازدواج نیست.الان که نامزدین اینجوره وای به بعد از عقد.بنظرم بهتره بهش بگین اگه واقعا منو میخوای باید بیای مشاوره وگرنه شمارا به خیر ومارا به سلامت.مشاوره رفتن به تنهایی هیچ فایده ای نداره چون مشاور حرفای آقا رانمیشنوند که بگن شما مشکل داری یاایشون یا هردوتون.
اگه میخوای به هرقیمتی ازدواج کنی آیا توانشو داری بشی مثل من یاخیلی از همدردیای دیگه؟؟؟
یک راه حل دیگه هم دارم برات.درشهر ماخیلیا جشن نامزدی میگیرن بدون عقد.شماهم میتونی به خونوادت بگی من ازعقد به این زودی خوشم نمیاد.بذارین جشن عقد وعروسی باهم باشه
-
دارم میرم پیش مشاور احتالا بتونم راضیش کنم اونم بیاد باهام. margearezooha دوست عزیز من خیلی از خانوادم خواسته بودم که این کارو نکنن و اصلا عقد عقبتر بیفته یا اینکه من جشن نمیخوام. ولی خب مامانم شروع کرد ناراحت شدن و غصه خوردن که یعنی تو حاظر نیستی بخاطر دل ما دو ساعت جشن بگیری و کلا ناراحت شد... یا وقتی قبل بله برون حرفمون شد و من گریه میکردم. بابام نگران بود نکنه اونا نیان. نذر کرده بود که بیان یه موقع بهم نخوره.
فکر نکن که خانوادم نمیدونن. میدونن و خودشونم میگن نمیدونیم کارمون درسته یا اشتباه. ولی خب واسه ابروشون حاضر هستن تن به این ریسک بدن.
همسرم وقتایی که از زمین و زمون و ترافیک کلافه نیست خیلی هم ادم یه دنده ای نیست. بگم از این کار ناراحت شدم یا اینجوری میکنی من دلخور میشم قبول میکنه و فقط میگه چشم من ملاحظه میکنم.
ولی یه مشکل دیگه که الان هست و مطمعنا داره دامن میزنه اینه که من خودم نا امید شدم و حساس. و خیلی نمیتونم بهش محبت کنم. سختمه بهش حرف محبت امیز بزنم. وقتی که ناراحتم ازش و میاد عذر خواهی میکنه همون روز خوبم ولی فرداش که بیدار میشم بازم ناراحتم. برا همین نمیتونم باهاش مهربون باشم. اونم میخواد مهربون باشه همش میاد تو ذهنم که فیلمه و الکیه و الان که ناراحتم اینی.. و همه اینا باعث میشه نتونم خوب باشم.
مطمعنا رفتارای خودم هم داره دامن میزنه به دور شدن ما. من اینو قبول دارم ولی اینقد از کارای کوچیک ناراحتم که انگار پر شدم از کینه. نمیدونم چطوری میتونم اینجوری نباشم.
اون یه ادم برونگراست یه احظه عصبی میشه یه چیزی میگه بعدم میاد عذرخواهی میکنه و فردا دیگه بهش فکر نمیکنه.
ولی من اینجوری نیستم اون لحظه عذرخواهیشو قبول میکنم. مبدونم دوس نداره ناراحتم کنه. ولی فرداش باز تو ذهنمه و باعت میشه جای یه صب بخیر خوب و پر محبت یه صب بخیر تقریبا خشک بگم. و هر باری که باز ناراحت میشم همه قبلی ها بیاد جلو چشمم..
-
نامزدم قبول کرد بیاد پیش مشاور. فکر نمیکردم بیاد واسه خودم وفت گرفته بودم. ولی وقتی بهش گفتم و خواستم بیاد موافقت کرد.
فقط شاکی شد که چرا در نظر نگزفتی من سرم شلوغه این روزا و باهام هماهنگ نکردی قبل وقت گرفتن.
که قرار شد از دفعات بعد باهاش هماهنگ کنم. امیدوارم بعد جلسه مشاوره نگه مزخرف میگفت و دیگه نمیریم:47::47:
الان به نظرتون من جلو خودش به مشاور بگم چیا ناراحتم میکنه و احساسم چیه؟
میترسم واکنش نشون بده و ازم ناراحت شه.
چی باید بگم به مشاور؟
-
سلام
به نظرم مشاوره رفتين بكين كه اومدين از هم شناخت بيدا كنين و براي مساعل كذشته نيومدين اومدين تا خواسته هاي هم برا يه زندكي خوب رو بدونين
و تا ما از اين خواسته ها اطلاع بيدا نكنيم مشكلات قبل ما تكرار ميشه و قصد كلكي نداريم جون زندكي خوب حق ماست
-
متاسفانه پیام شما رو دیر دیده بودم.
نظر مشاور هم این بود که خیلی مناسب هم نیستین و حداقل الان ازدواج نکنید. ولی وقتی با خانوادم مطرح کردم که عقب بندازین به این دلایل. دیدم حال پدر مادرم داره بد میشه.
کاری از دستم بر نمیاد. دیشب دیدم حالشون بده کلا از گفتنش پشیمون شدم چه برسه به اصرارش
-
من هفته بعد ازدواج میکنم. و با خوندن تایپیک رها مطمعنم میتونم زندگی خیلی خوبی داشته باشم و از کمک های بچه های سایت همدردی استفاده کنم.
درسته نامزدم زود واکنش نشون میده. ولی من هم با کارهام بهش دامن میزنم مثل لج بازی و زود گریه کردن.
اگه بتونم جلوی لج بازی ها و قد بازی هامو بگیرم حتما خیلی زندگی خوبی میتونیم داشته باشیم چون همدیگرو دوس داریم.
من از همین امروز با گوش دادن کلید مرد دکتر حبشی شروع میکنم:43::43::43::43::43: