-
سلام
بنده اطلاعات تخصصی ندارم که بخام دقیق راهنمایتون کنم اما در حد توانم نظرمو میگم
چون من خودمم در زندگیم دچار همین مشکل بودم و خانمم نسبت به من احساس خودبرتربینی داشت تجربه خودمو میگم
بنظر من شما خواسته یا ناخواسته اعتماد بنفس شوهرتون رو شدیدا پایین اوردین
چون برای یه مرد رضایت زنش در زندگی مهمترین چیزه و در این صورته که احساس غرور و قدرت میکنه
اما اگر حس کنه همسرش به نحوی ازش راضی نیست مخصوصا از فیزیک و قدرت جنسیش به مرور در خودش احساس ضعف میکنه و این باعث میشه اعتماد بنفسش پایین بیاد
اینطوری کناره گیری و انزوا و سکوت رو ترجیح میده تا باعث رنجش همسرش نشه و کلا امیدش رو از دست میده
و این باعث تشدید و بیشتر شدن ضعفها و کمبودهای شخصیتش میشه(کلا دست از خودش میکشه)
و این باعث دلزدگی بیشتر و دوری طرف مقابل میشه
پس در نتیجه شما سعی کنید این مورد رو دقت کنید و بجای القا احساس ضعف و تحقیر کردن شوهرتون ایشون رو احترام کنید
کمکش کنید احساس مفید بودن و مورد دوست داشتن قرار گرفتن کنه
اقتدارش رو تقویت کنید
بجای تمرکز روی ایرادات و نقطه ضعفهاش نکات و خصوصیات مثبتش رو ببینید و بهش بگید که میبینید
اگر تونستید جایگاه واقعیش رو بهش برگردونید شک نکنید اونم انگیزه لازم برای تغییر و توجه بیشتر به خودش و شمارو پیدا میکنه...
(اقتدار مرد_دکتر حبشی رو گوش کنید بعد نیست)
موفق باشید
-
طلاق = پاک کردن صورت مساله !
1- برای جلوگیری از پاک شدن صورت مساله طلاق نگیرید
2- حرف های آقای am کاملا درسته! اقتدار مرد محبوبیت زن را برای زن ایجاد میکنه
3- سعی کنید خودتونو با شرایطی که از روی جوونی داشتین وقف بدین و اینبار شرایطی با عقل پخته ایجاد کنید
موفق و پیروز باشید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
-
خیلی ممنون از راهنمایی تون، باز،هم اگه راهکاری داشتید، با کمال میل گوش میکنم، سخنرانی دکتر حبشی رو هم حتما گوش میدم، تو این سایت زیاد در موردش شنیدم، ممنونم :72:
-
چرا کسی دیگه چیزی نمیگه؟؟خواهش میکنم نظر بدین، من واقعا با.وسواس و تنبلی شوهرم مشکل دارم، هشتاد درصد دعواهامون سر این دو مسئله ست،خیلی از درمان وسواس میترسم، از دارو درمانی وحشت دارم میترسم کلی دارو بریزن تو شکمش، اخرشم خوب نشه و منو مقصر بدونه :54::47:
تنبلیش هم بدتر از اون، اصلا هیچ کاری رو انجام نمیده، من برای قبل عید چند تا کار خیییلی ساده ولی مردونه، در حیطه وظایف یه مرد، رو بهش گفتم، مثل عوض کردن چند تا لامپ، باورتون نمیشه با گذشت هفت روز از سال جدید هنوز انجام نداده، خیلی حرص میخورم از دستش، تا میام خودمو یکم راضی کنم به این زندگی آنچنان دلسردم میکنه که دوباره برمیگردم سر جای اولم، خدا نکنه یکی از شیرهای آب خونه چکه کنه، واقعا بمعنای واقعی باید ماهها، بگم، صد بار شایدم بیشتر، با زبون خوش، التماس، خواهش، منطقی، با قلقلک دادن حس مردونگی ش و.... بگم، تا اخرش بعد چند ماه بلند شه درستش کنه، وقتهای اضافه شو دایم با خواب و. .. یا مشغول بودن به انواع وسواس میکشه، و بعد که اعتراض میکنم که اصلا به خونه زندگی نمیرسی، میگه وقت ندارم:102::302::302:،دایم با هر حرف کوچیکی کل کل میکنه باهام، یا با بچه هم همین طوره، دایم در حال کل کل کردن و یکه به دو هست، خسته شدم واقعا. بچه رو هم عصبی کرده با این کاراش، دیوونه شدم از،خودش و کاراش، با مطالعه هم که کلا بیگانه ست، لااقل چهار تا کتاب یا مطلب نمیخونه که یکم اطلاعاتش بره بالا، بلکه یکم فکرش باز شه و کمتر خانواده شو اذیت کنه،رفت و آمد آنچنانی هم نداریم، نمیدونم متوجه حرفام میشید یا نه، دوست دارم با چهار تا آدم درست و حسابی رفت و آمد کنیم هم رو حرف زدنش تاثیر میذاره، ترسش از جمع میریزه، هم رفتار اونها رو با خانواده هاشون میبینه، بلکه یکم به خودش بیاد، چهار تا طرز فکر و چشم انداز جدید ببینه، یکم از اصول غیر منطقی ش فاصله بگیره، خیلی بسته ست خیلی کوتاه اندیشه، بقولی تو همه مسائل فقط نوک دماغشو میبینه، و واقعا گریه م میگیره از این دید و فکر بسته و کوته اندیشانه ش، از زبون من که ساعتها هم باهاش منطقی بشینم حرف بزنم، چیزی رو قبول نمیکنه، دلم میخواد یکم بزرگ شه، عاقل شه، مرد شه، افق نگاهش بلند شه، متاسفانه کاملا برعکسه، نمیدونم دارم چی میگم بس که کلافه ام از دستش، باورتون نمیشه اگه بگم وقتی خرید میکنه، یک ساعت میشینه بر اساس اندازه میوه ها اونا رو مرتب جمع میکنه، یا اسکناس های توی جیبش رو بر اساس شماره سریالهاش مرتب میکنه :54::54:وقتی این کاراشو میبینم دیوونه میشم، هرچی بهش میگم اخه چه اهمیتی داره اسکناسها به ترتیب سریال باشن یا نه، یا اول اسکناس کهنه رو خرج کنی، بعد نو رو :grief:به خرجش نمیره، یعنی دیوونه شدم بخدا، اولها که این کاراشو میدیدم شاخ درمیارم اصلا باورم نمیشد کسی همچین کارای احمقانه ای بکنه، بعد که یه کار واجب بهش میگم، میگه وقت ندارم، تنبلی و وسواس با هم جمع شدن تو این آدم و یه موجود نمیگم غیر قابل تحمل، ولی خیلی :grief:ساختن، من چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟ :54::302:
-
من جای تو بودم صبح تا صبح با یه پارچ آب میشستمش بعدشم فرار میکردم تو کوچه:311:، من امتحان کردم خوب جواب میده کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو هم بخون تو نت میتونی دانلود کنی، شاید بکار تو بیاد،،،،، ، بهترین راه برای همچین آدمای تنبلی همینه! کی حوصله داره توضیح بده و جوابی نگیره، هر وقت یه کار خوبی میکنه تحویلش بگیر هر وقت حرف گوش نمیده به روی خودت نیار و غر نزن تا شاید یه تکونی بخوره
-
دوست عزیز
در مورد وسواس ،آدمی که وسواس داره از انجام ندادن اون کار خاص (مثلا مرتب کردن اسکناس ها طبق شماره سریال و ..)دچار اضطراب میشه و وقتی اون کارو انجام میده حس میکنه اضطرابش کم میشه،یعنی این رفتارهای وسواسی به خاطر اذیت کردن دیگران و بدخواهی نیستش.درکش سخته ولی ایشون با اون کارهای به ظاهر مسخره از نظر شما به اضطرابش غلبه میکنه.
ار دارو درمانی نترس.داروهای خوبی برای درمان وسواس هستن که در کنار روان درمانی میتونن وسواس رو تا حد زیادی کاهش بدن.روانپزشک خودش تو کارش وارده و میدونه دوز داروها رو چجوری تنظیم کنه که عوارض زیادی برای شوهرت نداشته باشه.
پس در اولین فرصت با سیاست زنونه،همسرت رو راضی کن به روانپزشک مراجعه کنه.
-
پدرشوهرتون چجوره؟
اونم تنبله؟
اگر اینطوره احتمالا مادرشوهرت خیلی زن فعال و زرنگی بودن و وظایف و کارای مربوط به مردهارو انجام میداده
و یا ایشون بردار بزرگتر دارن و اونا همه اینکارا رو انجام میدادن و در کل شوهرتون بی مسوولیت بار اومدن
بنظر من شما فقط باید به ایشون کار محول کنید مخصوصا کارایی که عواقب انجام نشدنش برای خودش ناراحت کننده باشه
مثلا اگر علاقه به تماشای فوتبال داره موقع پخشش شده عمدا سیم انتن رو قطع کنید تا مجبور به فعالیت بشه یا شلنگ اجاق گاز رو جدا کنید بهش بگید وصلش کن وگرنه غذا بی غذا
:58:
اینا روشهایی برای تحریکش به فعالیته
مثل حسن کچل که سیب براش میذاشتن تا بره حمام:311:
در مورد وسواسش بهتره به یه متخصص مراجعه کنید بنظر من
-
یه چیزی یهتون میگم ناراحت نشید.
وقتی یه مرد دل خوشی ا، زندگیش نداشته باشه اینجوری میشه.
حوصله هیچی نداره.زیاد میخوابه.کر کثیفه.به لباساش و اتو اهمیت نمیده.وووو
معمولن تو تین شرایط خانومها هم بیشتر از قبل طعنه میزنن و مقابسه میکنن و یه کله غر میزنن.
این رویه بده.رویه رو عوض کنید.در ماج اهای زیادی دیدم تهش اتفاقات خوبی نیوفتاده.
اینم در نظر بگیرید که هر م دی علاوه بر کارش به یه چیزی علاقه داره.دریابید علاقه ایشون چیه.
زندگیتون و روالشو عوض کنید که حتی اگه ملکه زیبایی هم باشید آخر ماجرا قشنگ نیست.
این مردی که میبینم روزمره شده و براش هیچ چیزی اهمیت نداره
-
سلام عزیزم متاسفم اما باید بگم واقعا علت تنبلی همسرتون دلخوریش و دلخوش نبودن به زندگیست
اینکه یه سره داره داد وبیداد میکنه و حرفرکسی رو گوش نمیده علتش اینه که ایشون درون خودش کاملا واقفه وسواس داره و خودش در خلوتش رنج میبره و چون شما و دیگران سرزنشش میکنیدبرای سرپوش گذاشتن روی وسواس با داد و بیداد و حتی تحقیر شما اون رو جبران میکنه
تنها راه حلش اینه که یه مدت بیای باهاش مثل رفیق بشی اصلا به وسواسش کار نداشته باش بذار احساس امنیت کنه یعنی فعلا همینطوری ایشون بپذیر و بهش بفهمون که همینطوری هم قبولش داری اینجوری اعتمادبنفسش میره بالا و خودش تلاش میکنه وسواسش رو برطرف کنه
شما وظیفت اینه تشویقش کنی اقتداربهش بدی تا احساس ارزش بکنه احساس کنه یه مرده قوی هست که باید کارهاش رو بهتر انجام بده اینطوریدیگه وقتی شیراب خراب بشه خودش اچار بدستمیشه بدون اینکه شما ازش بخای
درمورد بردن دکتر اگه باهاش رفیق بشی باهات احساس امنیت میکنه و میادیا حتی خودش یواشکی میره
کلید مردیادت نره
اینجا دیگه منتظر نمون تا دوستان بیان خارج از اینچیزا ییکه گفته شده بگن پس شروع کن به عمل
-
دوستان خیلی ممنون از،توصیه هاتون،اون دوستی که پرسیده بودن پدرشوهرم هم اینطوره یا نه، باید بگم نه و برعکس مادرشوهرم وسواسی و کنده، شوهرم هم بچه آخر خونه ست و تو خونه شون دیکتاتوری و پدرسالاری محضه، پدرشوهرم تو امور خونه هیچ کمکی نمیکنن البته کارهای مردونه رو انجام میدن مثل خرید کردن. یا شستن و جارو زدن حیاط و.. ولی توی خونه با چیزی کار ندارن و همه کارها با مادرشوهرم هست، ولی وسواس در خانواده شوهرم ژنتیکی هست و چند تا از خواهر و برادرها وسواس دارن که البته هیچکدوم به شدت وسواس همسر بنده نیست. نمیدونم ربط دادن اینهمه تنبلی و وسواس به دلخوش نبودن از زندگی درسته یا نه، ولی من اعتقاد دارم 80درصد این موضوعات چیزایی بوده که از ابتدا وجود داشته و ربطی به رفتار من یا علاقه کم من به ایشون نداره، شاید اینها فقط تشدید کرده این رفتارهارو، شاید شما فکر کنید من به ایشون ابراز علاقه نکردم یا محبتی نداشتم ولی اتفاقا بسیار این کارها رو کردم حتی پوششم رو بخاطر ایشون تغییر دادم خیلی سعی کردم بهش بیشتر علاقمند بشم ولی با رفتارهایی که دایم انجام میده و همش برام آزار دهنده و ناراحت کننده. ست، خودشو از چشمم میندازه، اینا رو نگفتم که توجیه کنم، فقط خواستم قضاوت نادرست نکنید، بهرحال ازتون ممنونم، سعی میکنم به گفته هاتون عمل کنم گرچه برام سخته،راستی کلید مرد دکتر حبشی رو اگه ممکنه لینکشواینجا برام بذارید،، نتونستم تو تاپیکهای دیگه پیداش کنم، ممنون